اعتراض

درد ضربدر درد

اعتراض

درد ضربدر درد

اعتراض

این‌ صفحه‌ی پر از خش درد مشترکیست که مالکیت خصوصی ندارد، تازه به دوران رسیده‌‌ای که پدر و مادرش را در اعدام‌های دسته‌جمعی وبلاگ‌ها از دست داده است، این جا خبری از صنعت چاپ و رسالت چاپیدن نیست، این جا فالوئر، شیعه و حواریون نداریم، این جا با شراب کهنه و آب تشنه به آفرینش خدایان اعتراض داریم.

بایگانی
آخرین مطالب

۴ مطلب در مرداد ۱۴۰۲ ثبت شده است

فرقی ندارد به توپ بستن مجلسِ مشروطه و استبداد صغیر باشد یا کودتای بیست و هشت مرداد و استبداد کبیر، هر گاه که این ملت قرار بوده است طعم آزادی، استقلال و برابری را بچشد، استبداد، استحمار و استعمار، قرار گذاشته‌اند که طناب دار او را پایین، بکِشند. یک بار محمد علی شاه، شیخ فضل الله نوری و روسیه، یک بار محمد رضا شاه، آیت الله کاشانی و انگلستان (آمریکا). اما در انقلاب پنجاه و هفت، هم استبداد و استحمار یکی شدند، هم استعمارهای شرق و غرب. کاری از دست بختیار ساخته نبود، هم چنان که از دست مصدق، آن چنان که از دست میرزا جهانگیر خان صور اسرافیل. این بار آیت الله، روح خدا شده بود و عمامه به رنگ عزا، از جنسِ ژنِ خوب. تنها مشروعه‌ی شیخ فضل الله نوری نبود، انفجار نوری بود که تمام این آبادی را برای هر آزادی‌خواهی، احمد آبادی می‌خواست برای مصدقِ رنجور و افسرده. گفته بودند نه شرقی نه غربی، تا کسی فکرش را نکند دست استعمار همان پایی بود که از دیوار سفارت بالا رفت.
دینی آمده بود که در آن افتادنِ نان بر زمین، گناه بود و افتادنِ جان بر زمین، ثواب. گفتند بیاییم اسلامِ جمهوری را مو به مو اجرا کنیم. چو آغازیدنشان گرفت، از همان مو شروع کردند. هر سو، گیسویی پریشان شد. در کشورِ کم آب، آبِ دیده، روان شد. مخالف و جنسِ مخالف به پشت پرده رفتند. حجاب بود و اضطراب و عذاب. آزادی نایاب‌تر از قبلِ انقلاب، جنگ، جنگ، تا پیروزی، حکومت با آلت جنگی، پشتِ مردم شد. دیو، بیرون رفته بود و با فرشته‌ی عدالت، ایران برای فرادستان، بهشت و برای فرودستان بهشت زهرا شده بود. راستی که هر کار حرامی در بهشت، حلال شده بود. کعبه، خانه خالی، خدا در برابر روح خدا، لال شده بود. معلوم نیست چه کسی برای دردهایمان عمر صد و بیست ساله آرزو کرده است که از مشروطه تا به امروز، چو نوری از آزادی به محیط ما می‌رسد، قانون اساسی در برابر قوانین فیزیک کم می‌آورد و شکستِ نور رخ می‌دهد و تاریخ با صبوری تمام، مدام فاصله‌ی میان درس دادن‌هایش را برای ما شاگردان کم حافظه‌اش، کم می‌کند، شاید تغییری در این جغرافیا رخ دهد. یک نفر زیر لب می‌گوید: هر چه می‌خواهند دستشان بر دار باشد، ما دست بر دار نیستیم: #زن_زندگی_آزادی
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ مرداد ۰۲ ، ۰۱:۱۱
i protester

دیگر صورت مساله این نیست که چوپانِ دروغگو شده‌اید و مردم به شما اعتماد ندارند. تمام مساله این هست که شما خود گرگ شده‌اید و مردم به فرقی میان شما و تروریست‌ها، اعتنا ندارند.
#شاهچراغ
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ مرداد ۰۲ ، ۰۰:۴۵
i protester

می‌گویند زندگی تعطیل بَردار نیست اما همه به وقت تعطیلی، زندگی می‌کنند. معلوم نیست کسی که نه کارش را دوست ‌می‌دارد نه تعطیلی را، با کدامین دار، تعطیل بَردار می‌شود؟ راستی چرا درد، واحد اندازه‌گیری ندارد؟ 
نیمِ سال را آب نداریم و برق، نیمِ سال را آفتاب نداریم و گاز. نیمِ سال خاک وارونه می‌شود، نیمِ سال هوا. چرا نیمِ سال، ساعت‌ها را جلو بکشیم؟ ما طرفدارِ دار، برادری، برابری، چرا از عدل علی، عقب بکشیم؟ راستی که چه باک؟ ما صاحب الزمان داریم، زمان را، جلو و یا عقب، کردنش، مذکر و مونثش، فرقی به حال ما نمی‌کند‌. ما اصلِ حال را داریم. وقتی به جای همه‌ی ما، فکر را آن عمامه‌ی سیاه می‌کند، دیگر چه تشویشی؟ هیچ رنگی بالاتر از سیاهی نداریم، هیچ فکری ما را بی‌خواب، نمی‌کند. بگو از این دارالمجانین و جهنم تا آن روسپی خانه‌ی مجانی در بهشت، هر روز را تعطیل تا همه فکر خوابِ خوب و تخت خواب کنند. اصلا چه کسی می‌گوید ما با ولی‌ خویش عقب افتاده‌ایم؟ نمی‌بینید این همه جلو افتاده‌ایم، به پای او؟
یکی ارباب خود را نوه‌ی پیامبر می‌داند و یکی فصل الخطابش را نوه‌ی رضا شاه. یکی دست خدا بر سر اوست و یکی با دستش به پیشوا می‌گوید درود. یکی با سبیل مارکس، روشنفکر می‌شود و یکی با کله‌ی تاس مصدق. 
آن که سرسپرده نیست، سرخورده می‌شود. از اتفاق آن که گوسفند نیست، خورده می‌شود‌ و آن که آویزان نیست، پا در هوا. نه تاریخی که در این جغرافیا به آن تعلق داشته باشی، نه جغرافیایی که در این تاریخ. می‌گویند آب کم هست و ما فداکاری‌مان گرفته است، داریم آب می‌شویم. وقت نیست، چوب الف بر سرمان، چوب خطمان پر شده است‌. استقلال، آزادی، باد هوا، باد شکم، بالاترین مقام انسان، زیر شکم شده است. برای رسیدن به آزادی، پا داده‌ایم، دست داده‌ایم، بیکار شده‌اند آدم‌های بی دست و پا. نشسته‌ام به سکوت. تمامِ کلمات، لی لی کردنشان گرفته است، تا می‌خواهم حرفی بزنم، چند جمله‌ی بعد، نوک زبانم آمده‌اند، هول شده‌اند، هل داده‌اند، افتاده‌اند، از دهان افتاده‌اند. راستی آن‌هایی که سیگار نمی‌کشند چه می‌کشند؟ پا پس کشیدن از مبارزه یا دست کشیدن از زندگی؟ دقیقا چه می‌کشند؟ بیا ساعت‌ها را جلو بکشیم تا لحظه‌ی مرگ، حالا دیگر دست زندگی برایمان رو شده است، ترسِ از دست دادن، مال آدم‌های ترسو شده است. بیا چند لحظه‌ای زندگی کنیم، نه زیر بار ستم، نه در بند شکم، نه در حسرت خوابِ خوب، آزادی با تمامِ وجود، بدون تعطیلی، بدون معطلی.
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ مرداد ۰۲ ، ۰۰:۳۵
i protester

می‌گویند محرم‌ و صفر هست که اسلام را زنده نگه داشته است. آری محرم و صفر سال شصت و یک هجری قمری، یزید و اسلامِ یزید را زنده نگاه داشت. و چه شبیه حاکمانی که از قرآن تا سر حسین را، بر نیزه، می‌کنند بلکه نظام را حفظ کنند. گناه اکبر را برای کسی می‌نویسند که ورق پاره‌ی کتاب خدا سوزد و ثواب آخرت را برای کسی که پاره‌ی تنِ بندگان خدا سوزد. می‌گویند کل ارض کربلا و برای همین هست که خشک کرده‌اند دریاچه‌ها را. شکایت، نزد کدام امام جماعتِ نماز باران بریم که اگر یزید آب بسته است این امیرالمومنین، آب دیده را باز کرده است. چشم باز کنید و ببینید اسلام ما تا کجاهای غرب پیش رفته است. مثلا دریاچه‌ی شمال غرب، بیابان نمک گشته است، ایمان نمی‌آورید که چشمان گربه‌ی ما، در عزای حسین، اشکِ غم ریخته است. اصلا در مذهبِ ما، اگر چه یک تار مو گمراه می‌کند، اما یک قطره نیز، کار دریا می‌کند. توکل داشته باشید که یک قطره از بالا، هر جنبشی را از پایین پاک می‌کند. اشک که بریزید، نه آبروی خودتون و نه آبروی نظامتان، ریخته نمی‌شود. فرقی ندارد جنبشی داخل شلوارتان و یا کف خیابان‌هایتان باشد، فرموده باشد با خدا باش و هر چه خواهی کن. آری محرم و صفر، اسلام را زنده نگاه داشته‌اند و حجاب، پرچم اسلام را. یکی لباس سیاه بر تن می‌کند و یکی پارچه‌ی سیاه بر سر. باید به تلافی تن عریان حسین، زن، حجاب کند. باید از سری که بیعت نکرد با ستم، یک خط صاف میان دو لبِ خشکیده، یک نوار قلبِ به آخر خط رسیده، یک انسانِ بدون مو، یک سرباز برای ستم‌کار، سوا کنند. تا در لاکچری ترین دوران شیعه، هیچ کس نبازد، همه ببرند، یکی کباب و یکی ثواب. تا کسی دست و پا ندهد، دست و پا نزند، باور کند در این وطن، دنیا دو روز هست و هر شب، شب عاشورا. همه رفتنی هستیم، یکی با پای خویش، یکی از دست.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ مرداد ۰۲ ، ۰۰:۳۰
i protester