اعتراض

درد ضربدر درد

اعتراض

درد ضربدر درد

اعتراض

این‌ صفحه‌ی پر از خش درد مشترکیست که مالکیت خصوصی ندارد، تازه به دوران رسیده‌‌ای که پدر و مادرش را در اعدام‌های دسته‌جمعی وبلاگ‌ها از دست داده است، این جا خبری از صنعت چاپ و رسالت چاپیدن نیست، این جا فالوئر، شیعه و حواریون نداریم، این جا با شراب کهنه و آب تشنه به آفرینش خدایان اعتراض داریم.

بایگانی

۳ مطلب در آذر ۱۴۰۲ ثبت شده است

زندگی توی جهنم هزاران مصیبت هم که داشته باشد لاجرم یک اتفاق مثبت نیز همراه خود دارد: دیگر کسی نمی‌تواند تو را با جهنم بترساند. نه از دست کشیش‌ها کاری ساخته است، نه از دست پلیس‌ها، نه از دست سیاهی‌ها، نه از دست سیاه چال‌ها. می‌بینی ما از نیمه‌‌های خالی لیوان هم چه قدر با دست پر، با امید برمی‌گردیم؟
می‌گویند اسراییل تلاشش را می‌کند تا غیر نظامیانِ غزه، کمتر آسیب ببینند، درست مثل آن حکومت کودک‌کشی که در آبان نود و هشت، وقت می‌گذاشت، دست روی قرآن می‌گذاشت، کمر به پایین را نشانه رود. و یادش می‌رفت تلویحا به تیراندازی اقرار کرده است. آیا نسخه‌ای که غرب برای از پا در آوردن مثلا سارقین یک بانک می‌پیچد، قربانی کردنِ گروگان‌هاست؟ آیا به همین راحتی می‌توان حقوق بشر را پیچاند؟ نفرمایید، این همه شتابزده قضاوت نکنید، نه تنها برای غرب که برای اسراییل هم جان انسان‌هایی که حماس به گروگان گرفته است اولویتِ نخست دارد، منتها، تنها گروگان‌های اسراییلی و نه فلسطینی‌.
راستی چه کسی می‌گوید که من آزادی خواه نیستم؟ در یک نگاه، حتی دیکتاتورها هم آزادی خواهند، مهم آن هست که آزادی را برای چه کسی می‌خواهند؟
جامعه‌ای که آزادی را زندگی نکرده باشد، در برابر هر پرسشی، از خود، ناشکیبایی نشان می‌دهد. فرقی ندارد سوال از سوی طرفداران آزادی باشد یا از سمت به دار آویختگان آزادی، او به سوال، به چشمِ یک حلقه‌ی دار نگاه می‌کند که باید آن را پایانِ باز کند. حتی اگر شعار آبدارِ زن، زندگی، آزادی سر داده باشد، ضمانتی وجود ندارد که پرسشگری یک زن را تاب آورده باشد و این دقیقا همان نقطه‌‌ایست که یاسمین پهلوی نمی‌تواند از نرگس محمدی سوال کند، نرگس محمدی نمی‌تواند از اسلام ناب محمدی سوال کند، چپ و جبهه‌ی ملی نمی‌تواند از شکنجه‌گر پهلوی سوال کند، مشروطه‌خواه نمی‌تواند از رفراندم انحلال مجلس هفدهم سوال کند، دلِ پُرِ یک جان، نمی‌تواند از پر بودن جانِ لوله‌ی تفنگِ رفیق جان، سوال کند، یک شهر زیر باران بمباران نمی‌تواند از رفیق گرمابه و گلستان سلطنت‌طلبان، از شهرک یهودی‌نشین سوال کند، یک یهودی نمی‌تواند از کوره‌های آدم‌سوزی نازی‌های نازنین سوال کند، یک لیبرال نمی‌تواند از اردوگاه‌های کار اجباری حکومت کارگران سوال کند، یک کمونیست نمی‌تواند از زبان لال مجسمه‌ی سفیدپوست آزادی سوال کند، یک کافر نمی‌تواند از نطفه‌ی مسیح سوال کند، یک مسلمان نمی‌تواند از بیگ بنگ سوال کند، یک پایین‌دست نمی‌تواند از آبِ آبادی و اختلاف با قانون جاذبه سوال نمی‌کند، پاییز نمی‌تواند از آبان سوال کند. 
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ آذر ۰۲ ، ۰۳:۴۶
i protester

حضور خستگی‌ناپذیر ماه که می‌داند تا آخر ماه چیزی از او باقی نمی‌ماند، درست مثل کارگر شیفتِ شب و یا سرباز بالای برجکِ لبِ مرز و یا پرستارِ شبانه‌روزی یک کودک، یک سالخورده، یک جوانِ قرص خورده. صبح شده است و انگار خورشید مثل یک داروغه آمده است تا از شبانه‌روز، بدون حساب کردن ماه، روز و روزی‌ تحویل بگیرد. مهر خبر ندارد که دیشب یک نفر جای دندان‌هایش روی تن دیگری افتاده است و جای دندان‌های دیگری روی بالشِ همان کاراکتر اولی. تنها ماه می‌داند که تنی فروخته شده است برای خرید یک تُن ماهی. تنها او می‌داند که چه حجمی از هوای درد آلود را می‌توان گاز گرفت. حتی یک آه هم نمی‌داند، قبل از طلوع آفتاب، یک طناب دار، چند تُن تنهایی را کشیده است؟ گوینده‌ی رادیو می‌گوید صبحتان به خیر و شادی، آری توی این سرزمین، شادی را با خیر، به زنجیر می‌کِشند و روح شاد را برای دنیای دیگر، بار امانت می‌کنند. راستی چرا ماه این همه پیر شده است؟ از ترسِ کدام حادثه، صورتش مثل گچ، سفید شده است؟ تو گویی به شکل یک قرصِ خواب آور در آمده است، اثر نمی‌کند، از خواب ابدی، انتظار معجزه می‌کند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ آذر ۰۲ ، ۰۳:۴۵
i protester

می‌گویند گور کم آورده‌ایم، طبق اصل لانه کبوتری، به گورهای دسته جمعی روی آورده‌ایم.
آی آدم‌هایی که تنتان و خاک وطنتان یکی شد، برخیزید که دوباره بنزین ارزان شده است. راستی از آن آبان که ناگهان باریدنِ تیر گرفت، از آن تیرباران که جان آدم‌های بی نشان را نشانه گرفت، از آن آتشنشان که خاموش می‌کرد طبقات بی‌صدا را، از آن آتشفشان که مذاب می‌کرد طبقات زیر زمین را، از آن دارِ پروردگار که بالا می‌برد طبقات پایین را، از آن نیزارها که بالا می‌برد صدای زار زار را، از آن غروبِ پاییز که تازه می‌کرد غم آخرین دیدار را، از آن رهاییِ تیر خلاص که بی کس می‌کرد آدم‌های بی کس و کار را، چند زندگی از این حکومت مرگ طلبکاریم؟ از انتقام سخت با داربست‌های کرمان تا بستن به موشک، هواپیمای اوکراین، از واکسن آن سوی آب که ورودش ممنوع شد تا آبِ دریاچه‌ی ارومیه، هامون، زاینده‌رود، کارون که خروج از خانه برای شهروندش ممنوع شد، از کولبر تا سوخت‌بر، از اعدام روح الله در حکومت روح الله تا اعدام نوید افکاری در عادل آبادِ حکومت عدل علی، از ونِ گشت ارشاد تا تونل وحشت مترو‌ی تهران، از فرو ریختن ساختمان متروپل آبادان تا خودکشیِ کفِ خیابان از بالای ساختمان، از نماز جمعه‌ی خونین زاهدان و چشمان خونین جمعه‌ی اصفهان تا کردستان، چشم و چراغ ایران، از حجاب‌های نقش بر آب تا شمع‌های آب دیده، از تو، ای پری کجایی تا پروانه‌های پَر پَر، یکی را داغدار کرده‌اند و یکی را سر به دار، یکی را به بیداری ابدی دچار کرده‌اند و یکی را به خواب ابدی فرو برده‌اند. از ترسِ بیداریِ دیگران، به آن که از آگاهی سودی نبرده است آموخته‌اند خدای کعبه، سر به دار را جاندار نمی‌داند و به آن که در مسیر آگاهی قدم گذاشته است القا کرده‌اند خدای رنگین کمان در بیمارستان شفای غزه احضار روح نمی‌شود، تنها خون هم‌خونه‌های شما رنگین هست. بازی زمان و مکان، جمعه‌ی موعود و ارض موعود، یوسف زهرا و بنیامین یعقوب راه انداخته‌اند. نباید این سو و آن سوی آب همراه شوند، سیلاب می‌شود، از نیل تا فرات، اصلا تا هرات، این همه فرعون، غرقه در نیل، آینده‌ی فرزندان ارباب خراب می‌شود. آغوش‌هایی که برای آزادی سرد می‌شوند، از دهان می‌افتند، سوختنی که با سوختِ ارزان، هم صفت، از قلم می‌افتد.
#غزه #آبان_نود_هشت
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آذر ۰۲ ، ۰۳:۴۴
i protester