اعتراض

درد ضربدر درد

اعتراض

درد ضربدر درد

اعتراض

این‌ صفحه‌ی پر از خش درد مشترکیست که مالکیت خصوصی ندارد، تازه به دوران رسیده‌‌ای که پدر و مادرش را در اعدام‌های دسته‌جمعی وبلاگ‌ها از دست داده است، این جا خبری از صنعت چاپ و رسالت چاپیدن نیست، این جا فالوئر، شیعه و حواریون نداریم، این جا با شراب کهنه و آب تشنه به آفرینش خدایان اعتراض داریم.

بایگانی
آخرین مطالب

۸ مطلب در مهر ۱۴۰۲ ثبت شده است

هر گاه ظالمی از مظلومی در برابرِ ظالمی بزرگتر و کهنه‌کارتر، دفاع کند، در نهایت به بی‌پناه‌تر شدن آن مظلوم و زخمِ کاری‌تر بر پیکر او کمک کرده است چرا که به ظالم بزرگتر اجازه‌ی مظلوم نمایی خواهد داد. این مظلوم فرقی ندارد مردم غزه باشند یا مردم ایران یا مردم افغانستان یا مردم یمن یا مردم سوریه، آن ظالم نیز فرقی ندارد حماس باشد یا غربِ استعمارگر یا دولت امریکا یا حکومت ایران یا داعش، آن ظالم بزرگتر هم فرقی ندارد دولت اسراییل باشد یا سپاه یا طالبان یا حکومت عربستان یا اسد. اصلا از یک جا به بعد، ظالمِ کوچک، خود بزرگ‌تر می‌شود و او هم مظلوم‌نمایی را یاد می‌گیرد، جان‌های بیشتری در آسمان و زمین، در آب‌‌راهه‌ها گرفته می‌شود. می‌بینی نازی‌ها، استالینی‌ها، محمد رضا شاهی‌ها، حزب‌اللهی‌ها، صهیونیست‌ها در نهایت به شما می‌گویند یا این سرزمین را ترک می‌کنی یا این زمین را.
#غزه
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مهر ۰۲ ، ۰۳:۴۳
i protester

-خدا را شکر هر چی نداریم، امنیت را داریم.
حدیث نفس یک دزد، یک آدم‌کش، یک ماله‌کش، یک آقا زاده، یک آقا‌، یک قاتل زنجیری، یک قتل زنجیری.
و چه خدای زشتی را شکر می‌گویند که از فرودست جان می‌گیرد و از جانی، دست. حالا دیگر نه کیارستمی داریم و طعم گیلاس، نه پوراحمد و شب یلدا، نه مهرجویی و هامون، البته که داریم، هر سه را، زیر خاک پر گهر. دیگر مهم نیست حرفت را پس و پروانه‌ی نمایش گرفته باشی، آن چه مسلم هست جانی دیگر گرفته باشند و جانی در امان باشد‌. آری این هنر دیکتاتور هست که در پاییز، زاینده‌رود خشک می‌کند و خون پروانه‌ها به نمایش در می‌آورد. یک روز عزت‌الله نقش گاو را بازی می‌کند و یک روز آن یکی الله، آیت. راستی که چه آب‌هایی، چه خون‌هایی به پایان می‌رسند در این قصاب‌خونه‌ی گاو، در این گاوخونیِ بدون آب.
#داریوش_مهرجویی #وحیده_محمدی‌فر #داریوش_فروهر #پروانه_اسکندری
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ مهر ۰۲ ، ۰۳:۴۲
i protester

سواد در یک حوزه، دقیقا لحظه‌ای اعلام موجودیت می‌کند که شما در آن حوزه قادر باشی مفهومی سنگین را به ساده‌ترین شکل ممکن و مفهومی ساده را به پربارترین شکل ممکن بیان کنی. و در این رفت و برگشت، تفاوت سنگینی و پرباری نیز به بهترین شکل مشخص می‌شود، تو گویی همانند تفاوت چاقی و زورمندی، و یا در مقامِ سخن، تمایز شِر و شعر. آن که سواد ندارد، قطعات را یکی یکی دمونتاژ و مونتاژ می‌کند بلکه پاسخی درست از مدار معیوبِ زندگی دریافت کند، فرقی ندارد مهندس برق باشد یا پزشک قلب، دینِ تازه به دوران رسیده‌ای باشد یا دیکتاتوری مادام العمر، عمر و عمرها تباه می‌کند تا بلکه به پاسخ درست برسد. اما قیمتِ این بی‌سوادی گاه چند عدد مقاومت می‌شود و گاه جبهه‌ی مقاومت در برابر واقعیتِ از دست رفتن جان آدم‌ها. دهان و نوار قلبی صاف ‌می‌شوند بی آن که هوا و تصویری صاف شده باشند. اصلا همان دست به کار شدنِ بی‌سواد و پذیرفتن مسئولیت، لطفِ سلطه تعبیر می‌شود بی‌آن که حقِ بازخواست از نتیجه، برای آدم‌های تحت سلطه تعریف شده باشد. در انتها با فروتنیِ فاسد شده می‌گویند گردن ما از مو باریک‌تر هست، حال آن که گردن می‌زنند هر آن که یک تار مو در ماست سپیدشان، در ماست مالی‌شان، نشان دهد. و اگر بی‌خیالِ هر آن که گفته باشد از ماست که بر ماست،  تنها به مالیدنِ ماست، قناعت نکنی، پله پله تا ملاقاتِ کدخدای بی‌سواد، تا پست ریاست، تا ریاست بر تمام جمهور سیاه لشگر، پیش خواهی رفت. راستی که چه پیشرفتی. و چه خوب که یک درخت، کمتر قطع و یک کاغذ، کمتر، از خاطرِ سواد، سیاه خواهد شد، یک قدم به هوای تمیز ماستی نزدیک‌تر می‌شویم.و اگر بی‌خیالِ هر آن که گفته باشد از ماست که بر ماست،  تنها به مالیدنِ ماست، قناعت نکنی، پله پله تا ملاقاتِ کدخدای بی‌سواد، تا پست ریاست، تا ریاست بر تمام جمهور سیاه لشگر، پیش خواهی رفت. راستی که چه پیشرفتی. و چه خوب که یک درخت، کمتر قطع و یک کاغذ، کمتر، از خاطرِ سواد، سیاه خواهد شد، یک قدم به هوای تمیز ماستی نزدیک‌تر می‌شویم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ مهر ۰۲ ، ۰۳:۴۱
i protester

چرخه‌ی ظلم دقیقا جایی از کار می‌افتد که ستمدیده پس از رهایی از دستِ ستمکار، از انتقام دست بکشد و رها کند ستمی تازه را. ور نه هر کس قابی از ظلم و جانِ مظلومی را انتخاب می‌کند، هر کس تاریخی را و نیز جغرافیایی را. برای رسانه البته ملاک حال فعلی افراد هست، مهم نیست که شما چند زن را کشته باشید مهم آن هست که چادر از سر یک زن و یا پیرهن از تن یک زنِ ‌هم‌جبهه‌ی شما، برداشته باشند. اصلا مسابقه‌ای راه می‌افتد که هر کس جان کمتری گرفته باشد نشانِ جان جان بیشتری خواهد گرفت. جمعه‌ی سیاه میدان ژاله با سخن گفتنِ جعبه‌ی سیاه هواپیمای اوکراین، روسفید می‌شود، شما باید تن بدهید به انتخابِ میانِ تاج بد و عمامه‌ی بدتر، میان راست‌گرای افراطی و اسلام‌گرای انتحاری، میان آلمان نازی و استالین نازنین، میان خمینی و صدام، میان هولوکاست و اسراییلِ بدون کم و کاست، میان سرمایه‌داری در غرب که گردنت را می‌بندد و کمونیستی که در شرق دهانت را. به این بازی تن ندهی به تو می‌گویند وسط باز، حال آن که وسط باز از هر دو طرف می‌خورد نه آن که از هر دو طرف، سنگ بخورد.
چه قدر تلخ هست که تنها جانِ عده‌ای را شیرین بنامیم. چه فرق هست میان جانِ یهود و جانِ مسلمان؟ میانِ جانِ شرق و غرب بیت‌المقدس؟ میان شام و یمن؟ میان آن که ساواک شکنجه می‌دهد یا آن که بر پشت بام مدرسه‌ی رفاه تیرباران می‌شود؟ میان ترور وسط خیابان و یا دفن شبانه در خاوران؟ میان جانی تنها بر سر دار و یا یک جان بر کفِ طرفدار؟ میانِ جانِ جانباز و هم‌جنس‌باز؟ میانِ چشم آبی و صورت نیلی؟ میانِ آذری و ارمنی؟ میانِ ایرانی و افغانی؟
آری بله قربان گویی نزد قربانی، جانِ یک قربانی را می‌گیرد. چند صباح بعد قربانِ عوضی، بله قربان گویش را عوض می‌کند، تو گویی در این کره‌ی خاکی نه قربانی بوده است نه بله قربان گویی، جان‌ها همه به قربانِ قربان جان می‌شود، قربانِ آقا جان، همان عزیز جانِ یوسف زهرا، قربانِ بنیامین، برادر یوسف جان. چه دعای ندبه‌ای، چه دیوار ندبه‌ای. چه مهدی موعودی، چه ارض موعودی. چه قبله‌های عالمِ هم قبیله‌ای، هم قِبله‌ای. می‌بینی چه اسماعیل‌هایی زیر تیغ ادیان ابراهیمی می‌روند و عالمی بنده‌ی خدا، پدر مسیح، روزه‌ی سکوت گرفته است؟ راستی چرا سایه‌ی انسان‌ها این همه بی‌صدا هست؟ شاید چون سایه‌ی قبله‌ی عالم، به جای همه‌ی عالم حرف می‌زند.
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ مهر ۰۲ ، ۰۳:۴۰
i protester

دوباره نیمه‌ی مهر، ناتمام، میلاد مهربانِ تمام شده است‌. در دعوای شمش و قمر، این بار، این ماهِ شمسی هست که صاحبِ قرص قمر شده است.
آیا نبود از سرم زیاد، کنار یاد تو زیر سقفِ آسمان زیستن؟ حکماً که دنیا سر به سرم گذاشته است. من، تو، زیر یک سقف؛ قلباً زمین، اوجِ آسمان را پشت سر گذاشته است.
سالی گذشت اگر چه تاریک‌تر برای دو ثلث شعارمان، لیک، ای زن، چشمان شهرِ شمس، به گیسوانِ تو، روشن‌تر شده است، این هست آغازِ انتهایشان. 
#فاطمه_جانم #زن_زندگی_آزادی
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مهر ۰۲ ، ۰۳:۳۹
i protester

طالبان گفته است دو روزه اصفهان را فتح می‌کنیم. حالا چرا اصفهان و نه تهران؟ شاید نه جغرافیا که این حکومت عقب‌مانده می‌خواسته است تاریخ را یادآوری کند: سقوطِ آخرین حکومت دینی قبل از انقلاب پنجاه و هفت. همان زمان که حسین حسین شعار ما بود و شاه سلطان حسین دست خدا بر سر ما. قرآنی که می‌گفتند کتاب زندگی‌ست، کتاب مرگ و زندگی ما شده بود، سپاه شاه محمود افغان پشت دروازه‌های شهر بود و دست خدا برای استخاره به کتاب خدا، دست می‌برد‌. راستی که چه بردی بود پیش از آن همه باخت.
عجیب نیست که آمدنِ حکومت ما و طالبان، هر دو، با بال در آوردن و استقبال رفتنِ یک هواپیما، همراه بوده است؟ ببین اضطراب و اضطرار چه کارها که نمی‌کند از پرواز به کشور غربی جا مانده‌ای باید دل خوش کنی به فرارِ زمینی به همسایه‌ی غربی خود، به سرزمینِ فرار مغزها. به آن جا که تنها برادر افغان می‌شناسند نه خواهر افغان.
و مردمی این سوی مرز، به یاد کتاب زمین سوخته‌ی احمد محمود، شبیه گفتگوی دو هم‌وطن در سال‌های جنگِ ایران و عراق، شبیه مردم اصفهان به مردم خوزستان می‌گویند: به نصف جهان چرا چنین شتابان؟ تُنگمان را تَنگ کرده‌اید، تنها در بهشت زهرا، آب و برق مجانی‌ست. راست می‌گویند این جا که دیگر زیرزمین هم پناهگاه خوبی نیست برای بمبارانِ تورم، باید پشت و پناه تو،  پشت‌بام، آسمان باشد، نه راهِ زمینی.
برای آن که سرباز می‌خواهد برای سلام فرمانده، یا علی می‌خواهد برای لشگر فاطمیون، برای رهبر خود خوانده‌ی مسلمین، چه فرق دارد مهمان ناخوانده این سوی قرن به دنیا آمده باشد یا آن سوی قرن؟ این سوی مرز یا آن سوی مرز؟ دیدید حکومت ما نژادپرست نبود و افغان‌ها را پناه داد؟ دیدید به زبان فارسی اهمیت داد و فارس‌زبان‌ها را پناه داد؟ اما یک وقت تَه دلتان خالی نشود، زرادخانه‌ی ما هوایِ هم‌خانه‌ی بلوچِ غیر فارسِ فارس زبانش را بیشتر از همسایه دارد، خشاب‌ها را با آب و تاب، زودتر خالی می‌کند، بی آن که از او شناسنامه، امان‌نامه ولو یک نامه خواسته باشد.
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ مهر ۰۲ ، ۰۳:۳۷
i protester

گیرم که کارفرما دقیقه به دقیقه‌ی غذا خوردن شما را را از ساعت کاری شما، کسر می‌کند آیا هم‌چنان نباید سپاسگزار او باشید که دقایقِ قضای حاجت شما را نیز، حساب نمی‌کند؟ انصاف ندارید، به ایستادن توی صف غذا و قضا در کارخانه‌ی آدم سازیِ ما، اعتراض دارید؟ 
در جامعه‌ای که با آدم‌های تنبل، بی‌دقت، بی‌اخلاق، بی‌سواد، بی‌استعداد، بی‌مسوولیت و بی‌احساس سر و کار دارید، دو گونه رنج خواهید برد: نخست بابت تمام نداشتن‌های ایشان و دوم از این بابت که پس از مدتی گمان می‌برید تمام آن‌ نداشتن‌ها را خودتان به تنهایی دارید، چه توهمِ دردناکی.
آدم‌ها چهار دسته هستند: بی‌شعورهایی که انتظار شعور از دیگران دارند. بی‌شعورهایی که انتظار شعور از دیگران ندارند. باشعورهایی که انتظار شعور از دیگران دارند. با‌شعورهایی که انتظار شعور از دیگران ندارند. تنها گروه چهارم هم اخلاق دارند هم آرامش.
آن که قرار هست خانه‌اش عوض شود، دیگر نگران هیچ خرابی در خانه‌ی فعلی خود نخواهد بود. آیا آن که می‌خواهد مهاجرت کند، نیز، این چنین نگران وطنش خواهد بود؟ آیا این حسِ موقت و گذرا بودن به تمامی خراب شدن‌های زندگی در این دنیا، قابل تعمیم نخواهد بود؟ آیا اگر کسی پل‌های پشت سرش را خراب کند و پس از آن شعار دهد: به عقب برنمی‌گردیم، روغن ریخته را نذر امامزاده نکرده است؟
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ مهر ۰۲ ، ۰۳:۳۵
i protester

می‌بینید پایش بیوفتد ‌شیعه‌ی دست‌بوس صفوی، در شام غریبانِ آخرین امامِ شهیدش، جشن و پایکوبی می‌کند. آخر هر چه باشد دارند شاه و امام یکی می‌شوند، سالروز تاجگذاری آخرین امام، بر قلب و سر مردم، یک تیر دو نشان، پوزیسیون و اپوزیسیون، یکی می‌شوند. حتی فکر نکرده‌اند که می‌توانستند فردای آن روز را تعطیل کنند، پیش خود گفته‌اند ما که این همه روز عزای عمومیِ مردم را تعطیل نکرده‌ایم بگذار روز تعطیل را عزای عمومی کنیم. آمده‌ام ای شاه، ای نوه‌ی رضا شاه، ای نوه‌ی نوه‌ی رضا شاه، ای شاهزاده‌ی پهلوی، ای شاهزاده‌ی علوی، پناهم بده. راستی که گاه عمامه و کروات، چه قدر با طناب دار به شباهت، به وحدت می‌رسند. بیچاره آزادی که از ترس یکی، گاه و بی‌گاه به دیگری پناه، ببرد.
#تشیع_صفوی
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ مهر ۰۲ ، ۰۳:۳۳
i protester