اعتراض

درد ضربدر درد

اعتراض

درد ضربدر درد

اعتراض

این‌ صفحه‌ی پر از خش درد مشترکیست که مالکیت خصوصی ندارد، تازه به دوران رسیده‌‌ای که پدر و مادرش را در اعدام‌های دسته‌جمعی وبلاگ‌ها از دست داده است، این جا خبری از صنعت چاپ و رسالت چاپیدن نیست، این جا فالوئر، شیعه و حواریون نداریم، این جا با شراب کهنه و آب تشنه به آفرینش خدایان اعتراض داریم.

بایگانی
آخرین مطالب

۴ مطلب در دی ۱۴۰۱ ثبت شده است

قرار بود گاز، اشک اروپا را در آورد اما گویا ما به قدر کافی در حکومتِ خفقان، گاز اشک‌آور نخورده‌ایم. قطر با گاز ما، در کشور خویش، طربناک، جام‌جهانی می‌گیرد و ما بیمناک از گاز خویش، رساله دست می‌گیریم که مبادا ستون دینمان به باد رود، نمازمان باطل بشود. چه کسی می‌گوید در این سرزمین ثروتمند، کمبود گاز داریم؟ آقایان، تمامِ مام میهن را گاز گرفته‌اند. آری با درود به روح خدا، گاز هم، چو قطع بشود، مجانی ‌می‌شود. آن چه می‌سوزد دل ماست و آن چه از سوزِ سرما به خود می‌لرزد، استخوان‌های ماست. راستی معجزه چه می‌داند که نباید هیزم‌ها را در فصل زمستان خاموش کند، او همه‌ی ما را ابراهیم‌هایی می‌پندارد در آتش نمرود. و چه قدر دین می‌تواند ما را بی‌نیاز از قوانین ترمودینامیک کند: با سرما هم می‌توان کوره‌های آدم‌سوزی، راه انداخت. می‌بینی چه نمادین قطعی گاز را از شهر سربداران، سبزوار، آغازیده‌اند؟ هر که سر به دارش بیشتر، سوزِ سرمای سحرش بیشتر.  
#زمستان_سخت
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ دی ۰۱ ، ۰۱:۰۸
i protester

هواپیما را نشانه می‌روند، حکم اعدام را می‌بُرند‌‌. در دادگاه تجدید نظر، در عرض چند ثانیه، دوباره شلیک می‌‌شود، حکم اعدام، ابرام می‌شود‌. 
بگو چوبه‌ی دارت را در کدامین روز درختکاری کاشته‌اند که در این کویر، درختان نیز، ژن خوب نیستند و اکسیژنشان نه به بار هست و نه به دار، نفس هست که می‌گیرند. نامت هم‌نام آخرین پیامبران و آخرین امامان، اما چه دست بسته‌اند این منجیان آخر الزمان، درست مثل بابا، درست مثل مامان.
أَ لَمْ یَجِدْکَ یَتِیماً فَآوى‏. مگر نه این که تو را یتیم یافت؟ پس جا و پناهت داد‌‌. بگو تو نیز هم‌نام آخرین فرستاده، اما هیچ قرآنی برای تو نفرستاده که از یتیمیِ تو بگوید. حتی قرآنی نفرستاده که موقع خداحافظی بالای سرت گیرند و یا قرآنی که موقع زمین خوردن، زنده به گور کردنت، بالای سرت خوانند.
از آسمان دارد برف می‌بارد. گمان می‌کنم ری را، موهای مادرش، موهای تمام جوانانی که ز حادثه‌ای پیر شده‌اند را کوتاه کرده باشد. و یا که اون بالا جشن تولد گرفته باشند و برف شادی‌اش به ما رسیده باشد. دیدی سپاه ابرهه چگونه قرآن را وارونه به دست گرفت؟ ابابیل را با سنگ‌های آتشین، نشانه گرفتند، جان‌های فراوان از آسمان به زمین، از زمین به آسمان، به دست یک دین آسمانی گرفتند. 
می‌گویند خورشید، پشت ابر نمی‌ماند، حدیث می‌آورند که امام زمانشان مثل آن، می‌ماند. بگو این چه خورشیدی‌ست که پا قدمش، این همه مردار، روی دار، روی دست، می‌ماند؟ می‌گویند این حکومتِ دین محمد، مقدمه‌ی انقلاب جهانیِ مهدی‌ست. پس چرا هر محمد و مهدی، هر انقلابی، بر سرِ داری هست؟ گیرم که نشان دهید آدم‌های بی‌گناه را کشته‌اند، در حکومت معصوم، نامش خطای انسانی می‌شود و خب معصوم، نه انسان هست و نه خطاکار، به آن‌هایی که آدم، کشته‌اند، نشان می‌دهد. #محمدمهدی_کرمی #محمد_حسینی #هواپیمای_اوکراینی #فرید_آراسته
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ دی ۰۱ ، ۰۱:۰۸
i protester

کوتاه بنویس، آن‌ها حتی فرصت یک آه کشیدن هم ندارند. آه در بساط، یک قطره آب در کاسه‌ی چشم، یک کتابِ باز از خاطرِ چشم و هم چشم، یک چشمِ باز هم ندارند. 
آقای ناظم، آقای نظام، نگفته باشد یک پایتان را بگیرید بالا، گفته باشد پاها بالا، سرها پایین. اعدام هست دیگر. یک نفر به خواب ابدی فرو می‌رود تا ما بیدار شویم‌.
از سحر خدایاری تا محمد مرادی یک ملت خودش را به آب و آتش می‌زند تا آقای نفهم، بفهمد، تا آقایان نفهم در سراسر دنیا، بفهمند. 
کوتاه بنویس، روشنایی نیست برای خواندن، شمع‌ها را با دو سه انگشت، کشته‌اند و مهتاب را با انقلاب، با انفجار نور، تکه پاره کرده‌اند. در قحطی شمع، لای دو انگشتی که با آن علامت پیروزی را نشان داده بودند سیگاری روسپی نشانده‌اند‌. از جنسِ فحش‌های سر انگشتی. همه چیز گران شده است و یک سیگار برای خودش آفریدگار لب، به هر کس یک لب. 
برای یک نفر برگِ سبز می‌آید و برای یک نفر گرین کارت. یک نفر اون ور دنیا می‌رود و یک نفر آخر دنیا. یک نفر پا به پای جفت، یک نفر پاهای جفت. یک نفر از بالای برج، آدم‌ها را نگاه می‌کند و یک نفر از بالای برجک. یک نفر خدمت می‌رود تا از این زندان فرار کند، یک نفر از این زندان فرار می‌کند تا خدمت نرود‌.
یک زن در خیابان، سینه سپر می‌کند، فریاد می‌زند بزن. ای نفس تو را چه گناه که در من، حبس افتاده‌ای؟ زمان به احترام آن انسان نمی‌ایستد. من صدای گلوله نمی‌شنوم. احساس می‌کنم آن قدر صدای خفه کردن صدا، بلند بوده است که کر شده‌ام. اما نگاه کن آن کبوتران خوابیده در قفس، آن قفسه‌ی سینه را تیر نمی‌زنند، از این جا به بعد بوق می‌گذارند در حکومت شعار، به جای تیر، لیس می‌زنند. آری مسیح را در تن مریم مقدس، به صلیب کشیده، پایان باز می‌گذارند.
لااقل تَه این قصه را کوتَه بنویس. آخر مگر غیر از این هست که یا کوتاه می‌آیی یا سایه‌ات را کوتاه می‌کنند؟ کوتاه می‌نویسم این چه زمستانی‌ست که بوی تیر، بوی برج سرطان می‌دهد؟ امید به کدام علاج که ما سرطان امید گرفته‌ایم؟ روزهای زمستان دارند بلند می‌شوند، این را به نشان برخاستن، به فال نیک گرفته‌ایم.
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ دی ۰۱ ، ۰۱:۰۵
i protester

می‌گویند هر آن چه آدمی را نکُشد، قوی‌تر می‌کند. اما حواسشان نیست در این جمله‌ی به ظاهر امیدوارکننده، چه بسا، آن کلمه‌ی قوی‌تر، نه صفت، بلکه قید باشد.
انبوه رنجِ بیهوده، انارِ وجودت را تَرَک می‌اندازد و تنها یک فشار ناقابل کافی‌ست که خون پاکت را کثیف بنامند. آری زندگی بالا و پایین دارد، عده‌ای را از بالای ساختمان و پل، به پایین پرتاب می‌کنند و عده‌ای را از پایین چوبه‌ی دار به بالا می‌برند‌. توی گوشت می‌گویند بالا نیاورید، ما هنوز از پایین، شما را شکنجه نکرده‌ایم، توی این سرما، این تازه اولِ دست گرمی‌ست. خدمت نرفته‌اید؟ کاری می‌کنیم که از شدت استرس، همیشه پایتان را جفت کنید و خیالتان هر لحظه تخت باشد، به خواب هم نتوانید پناه ببرید، آغوشتان زخمی، هر جایش را انگشت بگذارید، مساحتِ ترس باشد. شما خروج کرده‌اید علیه نظام، ما ورود می‌کنیم به شما. 
طولانی‌ترین شب سال چه شبی‌ست؟ شبی که کافور را نه در آغاز و غذا، بلکه در پایان و تسلیم به قضا، در آب غسال‌ خانه، می‌ریزند. آری پایان شب سیه، سپید بود. کافور، کفن، کافی‌ست ادامه ندهید، به ادبیات سراسر کاف‌ِ بازجو می‌رسیم. او تمام این تن را باز و بازجویی کرده بود، درست مثل همین مرده‌ شور. حال آن که هیچ کس مثل آن تن، شور زندگی و وطن را نداشت. هیچ کس به اندازه‌ی او دلش برای وطن و زندگی، شور نمی‌زد.
#زن_زندگی_آزادی
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ دی ۰۱ ، ۰۱:۰۳
i protester