اعتراض

درد ضربدر درد

اعتراض

درد ضربدر درد

اعتراض

این‌ صفحه‌ی پر از خش درد مشترکیست که مالکیت خصوصی ندارد، تازه به دوران رسیده‌‌ای که پدر و مادرش را در اعدام‌های دسته‌جمعی وبلاگ‌ها از دست داده است، این جا خبری از صنعت چاپ و رسالت چاپیدن نیست، این جا فالوئر، شیعه و حواریون نداریم، این جا با شراب کهنه و آب تشنه به آفرینش خدایان اعتراض داریم.

بایگانی
آخرین مطالب

۸ مطلب در مهر ۱۴۰۱ ثبت شده است

هر ذره از این خاک بشکافی، نه بوی نفت می‌دهد و نه بوی آب، خون می‌پاشد توی صورتت، گویی سر پرنده‌ای را بریده باشی. بچه‌ها زیر لب می‌گویند: شبا که ما می‌خوابیم، خدا کنه آقا پلیسه هم بخوابه. اگر مهرتان این بود، خدا به داد بی‌مهری‌ماه‌های دگرتان برسد.
اینگار داری روی یک طناب راه می‌روی، طناب داری نشسته به طول جاده‌ی ابریشم. هیچ امیدی نیست که این همه استرس، زودتر از تو تمام شوند. هر لحظه یکی از ما می‌افتد. حتی فرصتِ گریه و عزاداری و بر سر کوفتن، هم از ما گرفته‌اند که اگر نیوفتیم از پا خواهیم افتاد.
آخر مگر از آسمان، طاعون و سرطان کم می‌بارد که زمین این همه ضحاک می‌زاید؟ این همه سیاوش در میانِ آتش، بدون گلستان، در سردخانه‌ی زندان، این همه مریم مقدس بدون زکریا، بدون عیسی، بدون یک سوره در قرآن، قرائت قرآن در آرامستان، این شاهنامه به آخر رسیده است، اما شاه، نه. 
بی خیالِ متافیزیک و فرشته‌های راست و چپ، بیا روی همان طناب، دستان یکدیگر را بگیریم، با همان قانون نیوتن، اجازه نمی‌دهیم یک سیب هم به زمین بیفتد، چه رسد به انسانی که به خاطر یک سیب، زمین افتاد. 
فرقی ندارد مجلس موافق حجاب اجباری باشد یا موافق کشف حجاب اجباری، اعلیحضرتی باشد یا علی حضرتی، ما راه آهنی خواهیم ساخت از چابهار تا کرمانشاه، از زاهدان تا کردستان، که روی هر ریل آن، کاوه‌ی آهنگری خوابیده است. آقای مصدق آسوده بخوابید که اگر چه درد پدرِ رییس‌جمهور کلاسِ پنج، از پسرِ رضاخان میرپنج، بیشتر هست، ما نه نفت که آزادی را ملی خواهیم کرد. #زن_زندگی_آزادی را به تمام آب‌های آزاد جهان، به شرق، به غرب، صادر خواهیم کرد. نگاه کنید پروانه‌های جاده‌ی ابریشم چه قدر شمع برای آزادی روشن کرده‌اند؟ دارند می‌سوزند مثل شما در این بیدادگاه نظامی.

پی‌نوشت:
در اسفند سال هزار و سیصد و پنج، در نخستین سال‌های حکومت پهلوی، لایحه دولت مبنی بر احداث راه آهن از بندر شاه(شمال شرق) به بندر شاهپور(جنوب غرب) علی رغم مخالفت‌های مصدق به عنوان نماینده‌ی مجلس، به تصویب می‌رسد. مصدق اعتقاد داشت این مسیر جنبه‌ی ترانزیت بین‌الملل ندارد. مسیر پیشنهادی او، از بندر چاه‌بهار به قصر شیرین و اتصال به راه آهن عراق بود تا اقیانوس هند، از طریق خاک ایران، به دریای مدیترانه متصل گردد. احداث راه آهن در سال هزار و سیصد و هفده به اتمام می‌رسد و عملا در سال هزار و سیصد و بیست، پس از تمرد رضا خان در اخراج مستشاران آلمانی و اشغال ایران توسط متفقین، این راه آهن نقش پل پیروزی را برای متفقین پیدا می‌کند، چرا که انگلیسی‌ها و امریکایی‌ها از طریق آن، روس‌ها را در برابر آلمان‌ها، تجهیز می‌کنند.
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مهر ۰۱ ، ۰۰:۱۸
i protester

سرهای سبز را علف‌های هرز می‌نامند و زبان‌های سرخ را آلت‌های هرزه. آیا این اسلامی که سینه به سینه از مراجعِ دست به سینه، نقل شده و بهشتش با سینه‌زنی برای حسین، نقد شده است، دست زنی را گرفته است یا نامحرم بوده است و تنها دست، برده است، سینه به سینه؟ آنان که تا بستر مرگ، زندگی را بسترِ کام مرد می‌دانند و لذت حلال، عزاداری و ثوابشان همگی، به هنگام خاموشیِ چراغ بوده است، چگونه در برابر ستم‌کاران زمان، در برابر این ستمِ آشکار بر زنان، چراغ خاموش نباشند؟ گیرم که نامشان را از شیخ فضل‌الله نوری تا نوری همدانی، سراسر نور گرفته باشد، جز موش و خاموش چه می‌بینی؟ آیا دهانشان به یادِ لب تشنه‌ی حسین، برای مدح یزید، آب، افتاده است؟ به راستی گناه کدام بیشتر هست؟ آتش گرفتن خیمه‌ها در بیابان یا آتش گرفتن آدم‌ها از پشت میله‌های زندان؟ چه می‌گویم؟ گناه آتش گرفتن روسری در خیابان از همه بیشتر هست. آری تشیع صفوی دوست می‌دارد حجاب را، نقاب را، دستان مستجاب را، آن عضوِ پر آب را. این قوم، به خاطر آه مظلوم، سینه، سپر نمی‌کنند، روی سینه‌ی مظلوم، شِمر را تطهیر و خود را تَر می‌کنند. #مهسا_امینی #زن_زندگی_آزادی #زندان_اوین
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ مهر ۰۱ ، ۰۰:۱۵
i protester

در هیچ جنبش آزادی خواهانه، مشخص نیست برای رسیدن به آزادی، چه بهایی باید داد؟ باید چه میزان فداکاری نشان داد؟ پس از رسیدن به آزادی هم، هیچ دستگاه سنجشی وجود ندارد که دم و دستگاه قدرت را به آزادی‌خواه‌ترین افراد بسپارد که اگر چنین هم بشود باز مشخص نیست که آیا آزادی‌خواه‌ترین افراد، آزادی را برای تمام افراد می‌خواسته‌اند و یا تنها برای افرادِ خود؟ گیرم که آزادی‌خواه‌ترین افراد ستایش شوند، مگر عمرِ کوتاه، دوباره ستانده می‌شود؟ جبران آن رنج‌ها و درد‌ها در یک دنیای رنج‌آلود، به چه درد می‌خورد؟ چه قدر دوام دارد؟ اصلا تکلیف آن‌هایی که جانشان را از دست داده‌اند چه می‌شود؟ در بهار آزادی، چگونه دلشان را زیر گورهای سرد، گرم کنیم؟
به راستی چه باید کرد؟ شاید هر فرد باید به گونه‌ای برای رسیدن به آزادی تلاش کند که گویی آخرین انسان آزادی‌خواه دنیا، تا آخر دنیاست، تنهای تنها. شاید بدین سان بار بزرگی از دوش آدم‌ برداشته شود و دیگر نگران سکوت و باری به هر جهت بودن آدم‌ها نباشد. نه از سرنیزه‌ها بترسد که کبک‌شان خروس می‌خواند، نه از کبک‌های سر به زیرِ برف و نه حتی از سرزنش‌هایی که او را در راه آزادی ترسو بخوانند. بدین گونه می‌توان، هم به خاطر مراقبت از شعار #زن_زندگی_آزادی، بیرون از خانه، در کف خیابان بود و هم به خاطر مراقبت از مادربزرگی که تنها زن زندگی توست، درون خانه، در کفِ خیابان. آری، برای رسیدن به آزادی، نخست باید، فکرت را آزاد کرده باشی، بگذار خون بریزند، آبرویت را بریزند، تو باید ترست ریخته باشد. با چشم‌بند و بدون چشم‌داشت، با طاغوت و تابوت، باید چشمانت باز بماند، شاید آخر آن روشنفکری، چشم روشنی تو باشد. نترس، با این همه اشک‌های مردم سرزمین من، این زمین هست که جایش را خیس کرده است.
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ مهر ۰۱ ، ۰۰:۱۲
i protester

پزشکی قانونی اعلام کرده است جسدِ تمام مردان و زنانی که خوابشان نگرفته است، تحویل گرفته است و تصدیق می‌کند به شکل قانونی، به خواب ابدی فرو رفته‌اند. آری چون قانون از سنندج تا زاهدان پشتِ ماست، از پشت به ما شلیک می‌کند. 
گفته بودند سالی که نکوست از بهارش پیداست، یادتان می‌آید چند ساعت پس از سال تحویل، اجساد چند سرباز را در بوشهر تحویل گرفتند؟ همیشه که قرار نیست قانون خدمت اجباری سربازها را در پادگان‌ها به آسمان‌ها ببرد، گاه قانون حجاب اجباری هم می‌تواند سر، بازها را پیش خدا و قانونِ خدا ببرد. 
می‌گویند مقتول همان قاتل بوده است، قانون جاذبه همدستش بوده است. اگر چه خودکشی خودش جرم و حرام هست، رافت اسلامی ما  شاخ نبات هست. ما از حق نظامِ خویش گذشته‌ایم، این خدا بوده است که مسلمان نبوده است و از حقِ نظام هستی نگذشته است. 
می‌بینی برای مایی که نمی‌خواهیم با مهاجرت، جغرافیایمان را عوض کنیم و می‌خواهیم با مجاهدت، تاریخمان را عوض کنیم، هزاران دلیل برای کشته شدن، می‌تراشند اما یک دلیل برای زنده ماندن، نمی‌یابند.
آن که خودش را می‌کشد برای زندگی ارزشی فراتر از بیهودگی، و آن که برای آزادی کشته می‌شود برای زندگی، ارزشی فراتر از بندگی قائل هست. پس چگونه می‌شود که انسان وسط مبارزه در راه یک ارزش، احساس بی‌ارزش بودن کند؟ مگر امیدوارترین افراد برای به دست آوردن، همان ناامیدترین افراد نیستند که همه چیزشان را از دست داده‌اند؟ شاید پزشکی قانونی درد نون و یا ترس جون داشته است، انتظار زیادی هست همه مثل پزشک کهریزک سال هشتاد و هشت، جانشان را به جای شرافتشان تسلیم کنند.
#زاهدان #سنندج #مهسا_امینی #نیکا_شاکرمی #سارینا_اسماعیل‌زاده #رامین_پوراندرجانی #عبدالرضا_سودبخش #زن_زندگی_آزادی
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ مهر ۰۱ ، ۰۰:۱۰
i protester

در عصری که باتلاق مصلحت همه را فرو می‌بَرد و جاذبه‌ی منفعت، بر سر هر کس، کلاهی چسبانده است تا باد نبرد، در زمانه‌ای که هیچ آرمانی، لذتی ندارد و لذت، رب‌النوعِ آرمان شده است، در عهد تماشا و شاباش خون، در ایامِ سرکشی قاعدگی و کاییدگی‌ِ با سرکش، چگونه جوان‌هایی سرد و گرم روزگار، نچشیده، نه از سلاح سرد و نه از سلاح گرم نمی‌ترسند؟ آری یک نفر موهایش را کوتاه می‌کند و یک نفر عمرش را. یک نفر موی سرش را در راهِ سر آن دختر می‌دهد و یک نفر، پسرش را، اصلا، سرش را. می‌بینی درست در زمانه‌ای که ایران جایی برای زندگی نبود، همه‌ی آزادی‌خواهان دنیا می‌خواهند برای تماشای زن، زندگی، آزادی به ایران سرازیر شوند، چه فم تریپی راه انداخته‌ای خانم مهسا امینی. چه پیاده‌روی اربعینی خواهد شد، اگر صدام بگذارد.
آقا جان با شما هستم بوق نزن، آقا جانشان خواب هستند. می‌آیند پلاکتان را می‌کَنَند همان کسانی که پلاک جوون‌های این مملکت را کَندند و با آن پزِ دفاع مقدس دادند. اصلا حضراتِ آیات که صدای زن را حرام می‌دانند و به جای آن، بوق می‌گذارند، چگونه صدای او را بشنوند؟ ایشان که زن را ضعیفه‌ای برای صیغه، و اندامش را فحش آبدار خلقت می‌پندارند چگونه تحمل کنند که انقلاب به دست نامحرمان افتاده است؟ آنان که هو الباقی گفتن‌هایشان، انا البوق بود، چگونه به دم و دستگاه سلطان جنگل، به دُم دستگاه اعتراض کنند؟ 
دارند شبانه می‌بَرند مردم را، روز را، روزنامه‌ها را، نگارها را، روزنامه‌نگارها را، اصلا چگونه می‌برَند آن گاه که این همه باخته‌اند؟ از خزر تا خلیج فارس، از بهار تا چابهار، را دارند با خون جوانانِ وطن، با آبِ دیده‌ی هم‌وطن، آبرسانی می‌کنند. حکومت شوت و کور می‌خواهد همه جا را سوت و کور کند‌. چه در زاهدان به نماز و چه در تهران به سنگسار کعبه‌ی ابرهه ایستاده باشی فرقی ندارد، تو را تیر می‌زنند. به یاد هلی‌کوپترِ روح خدا در دوازده بهمن، ابابیلشان تو را نیز، نشانِ بهشت زهرا می‌زنند. در اخبار می‌گویند آدم‌ها یکی یکی مثل برگ پاییزی از ساختمان‌های چند طبقه، سقوط می‌کنند و انتظار دارند کسی سقوط آدم‌هایشان را باور نکند. گون و نسیم را هر دو شتابان به زندان، به ندامتگاه، به آرامگاه می‌برند. آری، چون نگفته باشند به هر کجا که باشد به جز این سرا، سرایم؛ به سرای باقی‌شان می‌بَرند. چون این همه اسارت را دیده‌اند و نگفته‌اند: به جهنم؛ به اسارت، به جهنم‌شان می‌برند. راستی که سلطان جنگل ترسیده و شیر خشک شده است در برابر این جوان‌هایی که دهانشان بوی شیر می‌دهد. تمام پاییز را سیزده آبان و شانزده آذر، روز دانش‌آموز و دانشجو، کرده‌اند. تمام شده است راهپیمایی‌های اتوبوسی، تمام ایران اتوبوسِ سپیده رشنو شده است که حرف زور را پیاده می‌کند، دیگر، بار حرف زور زیاد نیست. دیگر سال هشتاد و هشت نیست، تنها یک دانشجوی شریف، رهبر را حریف نیست، دانشجویان شریف، آدم‌های شریف در زندان، تنها نیستند. بار امانت هواپیمای اوکراینی به سلامت، به زمین نشسته است، آب زنید راه را، تشریف فرمایی شرافت هست، با دست خالی، بدون تشریفات.
#مهسا_امینی #دانشگاه_شریف #زاهدان #زن_زندگی_آزادی #نیکا_شاکرمی 
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مهر ۰۱ ، ۰۰:۰۷
i protester

می‌دانم هنوز دارند دار و درخت را می‌بندند. گره می‌زنند باقی عمرِ جوان‌هایی که جوانه زدند، دخترانی که مو، گره زدند، باشد که دَم، فرو بندند. پس چه سخت‌هست تبریک گفتن تولدِ جان، در میانه‌ی گرفتن جانِ آدم‌ها. حتی شمع هم نمی‌داند به غم بنشیند و یا به شادی بایستد‌؟ اما تو که خوب می‌دانی این پسر، همیشه آدم وقت نشناسی بوده‌است، چه سال هشتاد و هشت که وسط بگیر و ببندها و بستن پیام‌ها، به تو دل، بست و چه سال‌های هشت در گرو نُه، که به وقت شیرینی، گوشت تلخ بوده‌است. اما مگر شعار آن آدم‌ها، زن، زندگی، آزادی نبود؟ و تو هم زنی، هم زندگی، هم آزادی. قدم رنجه فرمودی همقدم، دو قدم مانده به آزادی. می‌دانم که هیج گاه قدِ حرف‌هایم نبوده‌ام اما چه سربلند هست سری که تو همسرش باشی، زنده و سرزنده بمانی تا فردای آزادی. 
#فاطمه_جانم #مهسا_امینی
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مهر ۰۱ ، ۰۰:۰۵
i protester

می‌گویند خدمتِ وظیفه، پسرها را مرد می‌کند. یعنی از هر جایشان آبی خارج شود از چشمانشان هرگز. دمشان هر چه قدر هم گرم باشد باید فروبسته شود و در عوض خداوند سوراخ‌های دیگر را به رحمت ‌می‌گشاید. این داستان پسری‌هست که تنها آمده است پس از بیست و چهار ماه، بقیه‌ی عمرش را تحویل بگیرد، چه رسد به مردهایی که برای مرد بودن، تا آخر عمر، حقوقِ آخر ماه، می‌گیرند. 
دوباره یک فیلم را شیرین عقل‌ها، مثل شیرینی، بین مردم، پخش، و شلوغش کرده‌اند. آخر چرا عقلتان را به کار نمی‌اندازید؟ دخترک در ایام کودکی، یک بار سرش به جدول خورده است، دارد خاطره‌بازی می‌کند. بازی اشکنک دارد. سر شکستنک دارد. اصلا حدیث داریم یک نگاه هم دیگر حلال نیست، هیچ کسی حق ندارد با چشمانش عکس و فیلم بگیرد. خودتان می گفتید مردها، نگاهشان را درست کنند، ما می‌خواهیم نگاه مرد و زن را درست کنیم.
از روزی که ایران به خاطر مهسا، گوش عالم را کَر کرده است، قبله‌ی عالم، بیشتر، صدای مردم را نمی‌شنوند‌. گوشه‌ی خیابان، پسری، مرد نشده، دست بزن نشده، دختری، زن نشده، باد بزن، نشده، زمین می‌خورد، صدای قلب دخترها و پسرها شنیده نمی‌شود. آقای فرمانده، این نسل به خدمت مقدس نخواهد نشست، همراه قلبش ایستاده است تا در قلب پایتخت، قلب تاج و تخت بایستد.
#مهسا_امینی
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ مهر ۰۱ ، ۲۳:۵۹
i protester

می‌گویند ساعت‌ها را یک ساعت به عقب کشیده‌اند اما می‌خواهند زمان را هزار و چهارصد سال به عقب بکشند.
می‌گویند تابستان تمام شده است، دوباره مثل تابستانِ شصت و هفت، جانِ جوان‌های ما، جانِ جوان‌های ماه، تا هفت پشت، تباه شده است. 
دوباره پاییز اومده، پادشاه فصل‌ها، فصلِ پادشاه.  مردم را از پا در می‌آورند، زودتر از برگ‌ِ درختان، آخر پادشاه گفته باشد مرغ یک پا دارد، هر امینی که محمد امین نیست، موی بلند بگذارد. آسمان سرپناهِ آهِ مظلوم، نباید یک مو از سر ستمکار کم شود. نباید لا اکره فی الدین، اصول دین شود.
دوباره باران، دوباره آبان. دوباره بنزین ریخته‌اند روی آتش‌های زیر خاکستر، خون ریخته‌اند در صحن دانشگاه، در بطن نیزارها. دوباره جنگ تحمیلی، راه قدس و سپاه قدس، از کردستان، از تهران، از تمام ایران گذشته است. دوباره مهر اومده، کلاس‌های گشت ارشاد با دست پر، با تفنگ سر پر اومده.
آمبولانس‌ها، نه به درمانگاه، به پاسگاه می‌روند، برای پاشیدن نمک به روی زخم‌ها، به روی آدم برفی‌ها، برای درمانِ بی‌خوابی‌آدم حسابی‌ها‌. از پادشاهی که در آبان پنجاه و هفت صدای مردم ایران را شنید تا پادشاهی که در آبان نود و هشت با پنبه صدای مردم ایران را شنید، هنوز دارند می‌گویند نواره.
آری نواره، نوار پیروزی. رهبر محبوب خلق، یک دختر از آب در آمده. از روزی که پایش را در تهران، زمین گذاشته است تمام حکومت نظامی‌ها، نقش بر آب در آمده. گویند محرم و صفر هست که اسلام را بدون جمهور، زنده نگاه داشته است، این صفر هست که به آخر آمده. بگو ساعت‌ها را عقب‌تر هم بکشند، زنگ آخرالزمان فرمانده به صدا در آمده. #مهسا_امینی
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مهر ۰۱ ، ۰۰:۳۷
i protester