اعتراض

درد ضربدر درد

اعتراض

درد ضربدر درد

اعتراض

این‌ صفحه‌ی پر از خش درد مشترکیست که مالکیت خصوصی ندارد، تازه به دوران رسیده‌‌ای که پدر و مادرش را در اعدام‌های دسته‌جمعی وبلاگ‌ها از دست داده است، این جا خبری از صنعت چاپ و رسالت چاپیدن نیست، این جا فالوئر، شیعه و حواریون نداریم، این جا با شراب کهنه و آب تشنه به آفرینش خدایان اعتراض داریم.

بایگانی
آخرین مطالب

۳ مطلب در شهریور ۱۴۰۰ ثبت شده است

سیستمی که به شما فرصت اشتباه در انتخاب رشته را نمی‌دهد و آب رفته، باز نمی‌آید به جوی؛ خود، دست به یک رشته انتخاب اشتباه می‌زند و آب از آب تکان نمی‌خورد. هشت سال طول می‌کشد تا جام زهر، سر بکشد و هشت ماه طول می‌کشد تا نوش دارو، وارد کند. می‌گویند خدا سهراب‌ها را زنده می‌کند، کی، کجا و چگونه؟ دیگر به چه دردِ زندگی تهمینه در این دنیا، می‌خورد؟ گیرم که عو عو سگان ایشان بگذرد، عمری گذشت، دیگر به چه دردِ جوان و جان ما می‌خورد؟ 
ببین اصل حمار قانون اساسی و اصول دین خمار، چگونه با کوتاهترین راه، مردم را نزد خدا می‌برند؟ خبری از اعدام سلطان واکسن نیست، آخر چاقو که دسته‌اش را نمی‌برد، سلطان که سلطان اعدام نمی‌کند. 
پایش بیفتد، آقای صدا هم مثل صدای آقا، مردم را به کشتن می‌دهد، مشکل همه‌ی ما تنها همین هست که فقط دستمان نمی‌رسد. از ابی تا سید علی، از کنسرت تا اربعین حسین بن علی، بیا برهنه شویم، بیا، پا برهنه شویم، شاید که خاکِ گور کشف عورتمان را پایان دهد، چه عورتی، زشت‌تر از عقل؟ چه دردسری بیشتر از سری که درد می‌کند؟ بیا فرمان ببریم، بیا حالش را ببریم، بیا گوش‌های خویش را دراز کنیم، گوش‌ها را چه لذتی بیشتر از تحریک شدن با صدای یک مَرد؟ گوش و چشم را اگر منارجنبانی نباشد ار قبیله‌ی خنگانی. 
گیرم صدای آقا اجازه نداد واکسن از اون ور آب بزنیم. گیرم آقای صدا اجازه داد اون ور آب، برای کرونا، پیک بزنیم. گیرم اربعینی در پیش هست برای بسیار، چهلم گرفتن، تبعید آقا روح الله به ترکیه و عراق، از مردمِ چهل، پنجاه سال، بعد، انتقام گرفتن. گیرم مردم را به دست مردم می‌کشند، بزن و بکوب و سرکوب، شلوغیا را از کفِ خیابون، بردن توی کنسرت و بیابون. تو چرا باید دردت بیاید؟ تویی که واکسنت را زده‌بودی و مسواکت را. تویی که سیاست را بی پدر و مادر می‌دانستی‌. بی پدر و مادرتر از مسیح، پسر خدا. تویی که قرار بود فرار کنی همراه مغزت و از هواپیما ادرار کنی به گور بابای این مملکت، به مام میهن. تویی که جانمازت را با شیر مرغ آب می‌کشیدی و به قیمتِ جون آدمیزاد، حسابِ تمام سانتی‌مترهای مربع بهشتت را داشتی، چه ابلیسی تو را از سرِ سجده، به سرِ عقل آورد؟ سر به هوا کرد؟ بنده‌ی خدا این جا هفتاد متر هم از خط مقدم جلوتره، اعدام روی شاخته، بگذار شاختو بشکنند، همین اول، توی انفرادی.
می‌گویند یک دقیقه سکوت کنید به احترامِ از دست رفتگان. آخر، سکوت را که کرده‌اند، رفتگان، در رفتگان، به خواب رفتگان. حرفی بزن هم قبیله. اعتراف کن از تهِ چاه، از تهِ سیاهچال. بگذار برنامه‌هایشان با صدای تو پُر شود ای نوید آزادی، بگذار خودشان را داخل سوراخ موش، خالی کنند.
می‌بینی چه صف‌هایی از مردم تشکیل داده‌اند؟ آنان که به خاطر دیگران، جان خویش را به خطر می‌اندارند و آنان که جان دیگران را به خطر می‌اندازند.
اصلا چه قدر خوب هست که بشر، اخلاق، آزادی و عدالت را مثل یک آشغال ته یک دره بریزد، تا جلوی چشمش نباشد، تا بوی ایشان، بینی‌اش را آسیب نزند. گیرم که روی کار آمدن طالبان را با کلاه گشاد عمامه‌ها بر سرش، همانی بداند، نباید کار به جاهای باریک، به دره‌های تاریک تاریخِ این جغرافیا برسد. حافظه‌ی ما را چه به پاوه‌ی پاره پاره؟ شاید برای همین هست که طالبان در شرق ایران است و حکومت، غرب را بمباران می‌کند. نباید کسی یاد پنجشیر ایران بیفتد. او هم مثل کولبرانش باید از چشم ما، به زمین بیفتد.
#توماج_صالحی #کنسرت_ابی #پیاده‌روی_اربعین #بمباران_کردستان_عراق #سلطان_واکسن #نوید_افکاری
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ شهریور ۰۰ ، ۰۱:۱۵
i protester

با این که مستاجر بودند به او، زن خانه‌دار می‌گفتند‌. با این که درد مثل یک درخت مو، از فرق سر تا نوک انگشت پای ایشان پیچیده بود، اما چون جاده‌ی زندگی پیچیده بود و ایشان نپیچیده بودند، به او ساده، همسر یک کارگر ساده می‌گفتند. می‌گفتند در نوبت واکسن، اولویت با کسانی هست که در تماس مستقیم با مردم هستند، همان کسانی که از خط ویژه عبور می‌کنند و بر صورت مردم، از نزدیک سیلی می‌زنند. نه کارگری که از خروس‌خوان تا بوق سگ، کار می‌کند و آدم نمی‌بیند. نه همسری که تمام اون ساعت‌ها، همراه در و دیوارهای خانه منتظر دید و بازدید یک آدم می‌ماند. 
دارد از نفس می‌افتد، روسری‌اش افتاده است. چیزی نمانده است که راننده‌ی اتوبوس به گناه بیفتد. شماره‌ی کارت ملی‌اش را می‌پرسند. کجای کاری؟ نمی‌خواهند که به او واکسن بزنند، حجاب نداشته است، پرچم اسلام را احترام نذاشته است. گیرم که گردنش از مو باریک‌تر، گردن او بوده است که پیدا بوده. بی‌عدالتی‌ست اگر جریمه، گردن راننده بیفتد. می‌خواهند به تعداد بی‌حجاب‌ها، پونز وارد کنند. به دست نمی‌زنند، برای ایمنی گله‌ای، به پیشانی می‌زنند، به پیشانی گاو پیشانی سفید.
دانشجوی ستاره‌دار دانشجو نیست که واکسن بزند، درس نخوانده است که دعوت‌نامه بگیرد، فرار مغزش را جار بزند. کارگر می‌شود. خانه‌نشین، خانه‌دار می‌شود. مادر نیست که بهشت زیر پایش باشد، به یاد جنبش سبز، علف زیر پایش سبز می‌شود. 
کارگر ساده را، در زمان و مکان، در آبان و خوزستان، واکسن نمی‌زنند که کرونا نگیرد، گلوله می‌زنند که هیچ گاه کرونا نگیرد. خانه به خانه می‌گردند. زیر شکم‌ها را جستجو می‌کنند، یکی را بهر فرو کردن و دیگری را برای در آوردن، سرنیزه و گلوله را می‌گویم، مال و بیت‌المال را می‌گویم، ناموس و حق الناس را می‌گویم. مونث و مذکر، درختان ایستاده را از پا در می‌آورند، می‌برند چوب دار می‌سازند.
فلجِ مازاد می‌شوند، خانه‌نشین، خانه‌دار می‌شوند. رد خونِ پیشانی‌های سفید بر سبزی علف می‌ماند، پرچم ایران زیر دست و پا می‌ماند.
برق‌ها رفته‌اند، آسانسور هم مثل ایشان از کار افتاده است. ویلچرهایشان برج زهرمار شده‌اند، این همه پله، شور بازی مار و پله را هم در آورده‌اند. کسی نیست برایشان دارو بخرد، کرونا گرفته‌اند. معلوم نیست از کی؟ حتما از بی‌فرهنگی خودشان بوده است که برای یک لقمه نان، دنبال کار می‌روند‌و گر نه نون قلبشان را می‌خوردند. صدا و سیما دارد تبلیغ بیمه می‌کند، می‌گوید تبلیغ بیمه نیست، فقط دارد تبلیغِ "از کی" می‌کند. 
عصبانی هستند‌. دستشان به جایی بند نیست. از بانیِ این وضعیت، از مرگ بر امریکایی که مرگ بی امریکا شد، از مردمی که می‌خواستند زندگی‌شان را کنند و به سیاست کاری نداشته باشند، از تبانی، از تباهی، از آهی که نمی‌ترساند، عصبانی هستند. دلشان یک دلِ سیر، پنجشیر می‌خواهد. شیری که توی پرچم مجاهد و سلطنت‌طلب قفس نشود. اسد اللهِ بی خدا، اسد نشود. سلطانِ جنگل، موشِ روس و دست‌بوسِ چین، یک عمامه‌ی کرم‌خورده‌ی سیاه، پیاده نظام کاخ سفید نشود.
هم برقِ کنعان قطع کرده‌اند و هم برق چشمان. هم قطع امید کرده‌اند و هم قطع نخاع‌. هم جان ما گرفته‌اند و هم عمر ما. اما چه سود؟ چگونه بگیرند این همه فکری که در ته چاه و دره روشن شد؟ درها و دره‌ها بسته نمی‌ماند برای یوسفی که به پای پاکی نشست. بایست در برابر تمام ایست‌های ایشان.
#احمد_مسعود
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ شهریور ۰۰ ، ۰۱:۱۴
i protester

این چه زندگی‌ای هست که شمع جشن تولدش را هم باید خاموش کنی؟ این چه سرزمینی هست که هر کس فکرش، روشن می‌شود باید خاموش شود؟ 
زندان را نباید پای هیچ دوربینی به آن برسد ور نه مثل نوارهای دورانِ اعلیحضرت می‌شود، یک مرتبه پا در می‌آورند، زبان در می‌آورند، آلتِ گناه در می‌آورند.
از نامش پیداست، دوربینِ مدار بسته، یعنی پول می‌گیرد تا دهانش بسته باشد. اصلا مداری را دیده‌ای که باز باشد و از آن نور بگیرند؟ تا به حال در این کابل‌ها، حدیث یک الکترون آزاد شنیده‌ای که داخلِ سیاه‌چال‌ها، به آزادی سخنِ قاصدکِ پیشانی سفید، دل، بسته‌ای؟ 
همیشه که فیلم گرفتن برای دیده شدن نیست، گاهی فیلم می‌گیرند، برای ریا نشدن، برای اکران خصوصی، برای خواباندن در آب نمک، برای کوتاه آمدن تا وقتی که زبان تحریک نشده باشد، دراز نشده باشد. اصلا فیلم‌های زندان دارای خشونت عریان و برهنگی خشن هستند، برای رییس زندان و رییس عدالت‌خانه، که از خودشان حق رای ندارند، زیر هجده سال سن دارند، مناسب نیست.
این جا سرزمین مقدسی‌ست، پای فرشتگان خدا هم بدان نمی‌رسد. با ادرار آتشت را خاموش و با خون پاکت می‌کنند. هر چه قدر ماهتر باشی، هر ماه بیشتر مثل کاسه‌ی توالت، شق القمرت می‌کنند.  انسان را ادب می‌کنند، خیلی مودب، انسان را ... . از این جا به بعد، به جای تمام نقاط تنت، سه نقطه بگذار. نقطه سر خط، وعده‌ی سر خرمن برای من و تو می‌شود، باید تا آخر خط بروی. آری عمر دست خداست، دست خدا را از این دنیا کوتاه می‌کنند.
آن که انفرادی نکشیده‌است، آن که تِرَک تِرَک، نوار خالی گوش نداده‌است، هرگز نمی‌فهمد، برای شنیدن صدای بازجو، سر از پا نشناختن، یعنی چی؟ انسان تا کجا می‌تواند در خودش فرو برود؟ انسان تا کی می‌تواند این همه ثانیه را قتل عام کند؟ احساس می‌کند او را از یاد برده‌اند. دنیا به پایان رسیده و خبری از خدا نبوده است. 
خبر اعدامت در رسانه‌ها پیچیده می‌شود. پیچیده نیست، کلاغ‌های سیاه نذر شکنجه‌ی سفید تو، کرده‌اند مرجع تقلید نیستی که اعلیحضرت تو را به مرقد ساقی کوثر تبعید کنند، روح‌الله‌ی هستی چند سال دیرتر به دنیا آمده، که علی‌حضرت تو را به حوض کوثر تبعید می‌کنند. 
آمار رسمی می‌گوید یک ورزشگاه آزادی بیشتر، آدم کشته‌اند، نه در زندان، نه در بهداری زندان، نه توی انفرادی، جلوی چشم آدم‌ها، کنار خانواده‌هاشون، توی خونه‌هاشون، روی تخت بیمارستان، دم در مریض خونه‌هاشون، به خاطرِ خاطرِ مبارک که گفتند واکسن نزنید. حالا تصورش را بکن به خاطر اعتراض به خاطر مبارک، که گفتند بزنید. توی زندان، روی تخت انفرادی، توی دستشویی، به خاطر خود آزادی، چند نفر را می‌کشند؟ تو بگو بعد از آزادی خرمشهر، به خاطر راه قدس، به خاطر کربلا، به خاطر کربلای چهار، به خاطر زمین نماندن حرف روح خدا، به خاطر دیر رسیدن جام زهر، به خاطر باقی ماندن بر موضع، به خاطر حکمی که گرفتند، به خاطر جامی که گرفتند، چند جان گرفتند؟
هر روز از نو تاریخ می‌نویسند، که ما نگفتیم به پای مردم تیر بزنید، ما نگفتیم به دست مردم واکسن نزنید، ما نگفتیم غواص‌ها دست بسته باشند، ما نگفتیم دست قاضی برای اعدام‌ها باز باشد. اینگار قسم خورده‌اند جورج اورول را با قرآنِ هزار و نهصد و هشتاد و چهارش، به مقام پیامبری برسانند. فرقی ندارد سه نقطه شویم یا یک نفر از اون آمار سه رقمیِ هر روزشان، داغ بر پشتمان می‌زنند تا گله ایمن شود، تا ایمنی گله‌ای حکمتِ کدخدا شود.
با این همه، این بار به جای مردم، فیلم‌های مردم بیرون آمده‌اند. راستی چه رنگی بالاتر از سیاهیِ سواد؟ چه خبری خوش‌تر از آگاهی؟ آری تو گویی، زندانی، شمع بیت‌المال بوده که عدالت‌خانه‌ی علی او را خاموش می‌کرده است. ببین علی را چگونه عدالت علی، رسوا کرده است؟
#عدالت_علی
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ شهریور ۰۰ ، ۰۱:۱۳
i protester