اعتراض

درد ضربدر درد

اعتراض

درد ضربدر درد

اعتراض

این‌ صفحه‌ی پر از خش درد مشترکیست که مالکیت خصوصی ندارد، تازه به دوران رسیده‌‌ای که پدر و مادرش را در اعدام‌های دسته‌جمعی وبلاگ‌ها از دست داده است، این جا خبری از صنعت چاپ و رسالت چاپیدن نیست، این جا فالوئر، شیعه و حواریون نداریم، این جا با شراب کهنه و آب تشنه به آفرینش خدایان اعتراض داریم.

بایگانی
آخرین مطالب

۴ مطلب در اسفند ۱۴۰۰ ثبت شده است

نازنین، روزگار غریبی‌ست. در آستانه‌ی نوروزِ ایرانیان، با پولِ ایرانیان، یک زندانی ایرانی، تنها به این خاطر که تنها ایرانی نبود، آزاد شد. عواید این مراسمِ گل‌ریزان، خرجِ ریختن گل‌های دِگر بر کفِ خیابان و سقف زندان، در ایران و خارجِ از ایران خواهد شد. آری این همه نامِ ایران برای بدنام کردن ایران. اصلا راست می‌گوید بیست و سی، مواظب باشید از لغاتِ بیگانه استفاده نکنید، تنها ایران. اما وقتی ایران را بخشیده‌ایم به بیگانه، چه لغتی بیگانه‌تر از ایران؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ اسفند ۰۰ ، ۱۷:۰۰
i protester

زندگی است دیگر، نام دیگرش همان عادت کردن است، عادت کردن به مرگِ دیگران، به جان کندنِ دیگران، به دل کندن از جانِ دیگران.
آن که جوشِ زندگی کردن را می‌خورد، به این جور زندگی جوش نمی‌خورد. پاهایش ذوق ذوق می‌کند، مدام توی ذوقش می‌خورد. چیزی از جنس سکون و جنون.
این چنین می‌شود که هر کس به جایی آویزان می‌شود، یکی به دم و دستگاهِ حکومت، یکی به دارِ مجازات. یکی نانِ سکوتش را می‌خورد و یکی چوبِ زبان درازی‌اش را. یکی حق السکوت می‌گیرد و یکی جشن می‌گیرد که حق به حق‌دار رسیده است، بر سرِ طنابِ دار.
می‌بینی چگونه عده‌ای اسیر جاذبه‌ی زمین و عده‌ای پا در هوا، بر جاذبه، غلبه می‌کنند؟ درست زمانی که می‌خواسته‌اند کلاه از سرشان بردارند، سرشان را داده‌اند، به راستی که از فریب، چه قشنگ، قسر در رفته‌اند. چه بوقِ اعتراضی، چه نبوغِ بی سر و صدایی.
سخت هست چنین سرِ در خوری داشتن. سری که درد نمی‌کند، دستمال نمی‌بندند. باید سراسر وجودش دستمال باشد، سهل هست چنین سر، در آخور داشتن.
و چون خم شوی، کوتاه بیایی، سرت به طناب دار نمی‌رسد. اما این فقط استبداد نیست که آدم‌های کوتاه دوست می‌دارد، استبداد خود، نیز، کوتوله‌ای نزد استعمار خواهد بود. سرزمینی که نخست به دستِ اربابانِ رعیت، اشغال شده باشد، به پای اربابانِ ارباب، نیز خواهد افتاد. 
آری اشغال، اشغال هست و فرقی ندارد متفقینش شوروی و انگلیسِ هزار سیصد و بیست باشند یا روس و چینِ هزار و چهارصد و هیس. 
گلدسته‌های مساجد را نمی‌بینی؟ چگونه دستانشان را به نشانه‌ی تسلیم، بالا برده‌اند.
ما نه تنها به گرفتنِ جان که به گرفتنِ وطن جانمان نیز، عادت کرده‌ایم. نه استقلال، نه آزادی، مرده باد زبان‌ِ سرخ، زنده باد پرچمِ سرخ.
 هیچ جانی را نمی‌یابی که تمام جان‌ها را عزیز شمارد. جانِ مردم اوکراین، جانِ مردم افغان، جانِ شیعیان عربستان، جانِ اهل سنت کردستان، سیستان و بلوچستان، جانِ مردم یمن، جانِ مردمِ حلب، جان‌، جان‌های خاوران، جانِ محکومین به ترور، کف خیابان، جانِ مردمِ آبان، جان فلسطینی‌های بی‌خانمان، جانِ آذر شریعت رضوی، جانِ پروانه‌ی اسکندری، اولِ  آذر، جانِ حسین فاطمی، جانِ پری، پری بُلنده، جانِ فرخ‌رو پارسا، جانِ خسرو گلسرخی، جانِ سیاه‌پوستانِ امریکا، جانِ مردم ویتنام، جانِ سابق مردم شوروی سابق، جان دادن در اردوگاهِ کار اجباری، در هواپیمای اوکراینی. آری از اوکراین تا هواپیمای اوکراین، از کرخه تا راین، مردم را یک چشم آبِ دیده و یک چشم، چشمِ اسفندیار، در آبِ حیات می‌بینی. راستی که چه حیاتی‌ست این چشم فروبستن. از رضا شاهِ کبیر تا این جمهوری صغیر، در این سرزمین اشغالی، جان، جانِ لوله‌ی تفنگ، مدرسه، پشتِ بامِ مدرسه‌ی رفاه، قصر، زندانِ قصر و هوای آزادی، آمپول هوا بوده است، تا تو از این زندگی چه بخواهی؟ حیات تا وقتِ ممات یا حیات به وقت ممات.
و ما‌آن روی سکه‌ی اوکراین، عاشق صلح و زندگی هستیم، بدون شلیک حتی یک گلوله، وطنمان را داده‌ایم. جمع کنید این بساطِ چهارشنبه‌سوری را، آتش‌بس هست. برای آمدنِ همسایه، کوچه را، دریاچه را، یک خزر را آب پاشیده‌ایم.
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ اسفند ۰۰ ، ۱۶:۵۸
i protester

اگر در دنیای قدیم، زر و زور، دستور می‌دادند که مرد باید آلت جنگی دست بگیرد و زن، آلت جنسی، دنیای جدید، مسلح به سلاح تزویر، برای آن زرادخانه و حرمسرا، یک غسال‌خانه‌، نیز، درست کرده‌است که در آن جانمازِ حقوق بشر، آب ‌می‌کشند. 
دیگر هیچ جنگی، به نام جنگ، آغاز نمی‌شود. همه برای دفاع می‌آیند، صدام برای دفاع از خلقِ عربِ خوزستان، امریکا برای دفاع از مجسمه‌ی آزادی، ایران برای دفاع از حرم، عربستان برای دفاع از حرمین شریفین، اردوغان برای دفاع از ژنِ خوبِ عثمانی، پوتین برای دفاع از مردم ستمدیده‌ی دولتِ نازی. آری، نخستین تجاوز به تَنِ بی‌دفاعِ کلمه‌ی دفاع، رخ می‌دهد.
معلوم نیست، کدام رحم اجاره‌ای، کدام طول و عرض جغرافیایی، آغاز نطفه و نقطه‌ی آغازِ جنگ، خواهد بود، اما زر و زور که به هم آمیزند و آتششان، نیز، از قضا، تند باشد، آدمی به دنیا می‌آورند آدم‌خوار و حواخور، با همان تقسیم غنائمِ کنیز و چشمانِ هیز.
مثلا پدری را می‌بینی که به جرم نجنگیدن و فرار از مرز، به دست سرباز وظیفه‌ی هم‌میهن، تیر خورده است و یا پسری که به جرم جنگیدن و دفاع از مرز، به دست سرباز وظیفه‌ی دشمن، تیر خورده است. می‌بینی چه مردمانی را به زور، به جنگ، می‌آورند؟ آنان که دارند، جنگ را بالا، می‌آورند.
و آن که فرمان جنگ داده است، در امان خواهد بود، تا بی‌امان، فرمان دهد، تا آخرین نفس، تا آخرین قطره‌ی خونِ رعیتِ افتاده از نفس. آری تو گویی زمان متوقف ‌می‌شود و بود و نبودِ آدم‌ها از اعتبار می‌افتد. ساعت شنی می‌ترکد و آرنا پر از شن ‌می‌شود. عمر گلادیاتورها کوتاه و نیش فرمانده دراز می‌شود.
گلوله نه تست سونوگرافی انجام می‌دهد و نه نظرسنجی. او اصلا نمی‌پرسد که آیا شما فمینیست هستید؟ مخالفِ جنگ چه طور؟ مخالفِ اعدام، خشونت، قصاص؟ راستی شما انترناسیونالیست نیستید؟ گلوله، با کشتن شما، تنها، کار یک جنگجو را تمام می‌کند، نه کار یک جنگ را و این یعنی رب‌النوعِ جنگ با قربانی کردن تو، بی‌خیالِ آدم‌ها نخواهد شد، آخر، تو، نه پسر خدا، مسیح، و نه خون خدا، حسین، هیچ نسبتِ خونی با خدا نداری.
و چه قدر تراژیک هست که در یک نبرد، فداکاری، هم، کاری از پیش نَبَرد. هر چه قدر هم که گفته باشی هم‌میهنِ من کسی هست که هم‌درد من باشد، نه کسی که زادگاهش از اتفاق، با من یکی باشد، جنگ، هم‌میهن تو را هم‌دردِ تو می‌کند. هر چه قدر هم که گفته باشی، نه این لباس زیباست، نشانِ آدمیت، همان لباس، معیار تشخیص خودی از غیرخودی، آدم از دیو می‌شود‌. چه فرقی دارد خرمشهر ایران یا کیفِ اوکراین؟ این شهر نباید پیش از تو سقوط کند، با دست ِ خالی، با اسلحه‌ی خالی، جلوی گلوله‌ها را بگیر. بیا ، این هم گلوله، دیگر بهانه‌ای نداری، خشابت را پر کن و سر ایشان خالی کن. شلیک نکنی، شلیک می‌کنند، به تو، به مردم بی‌دفاع. تنها با کشتن هست که جلوی کشتن گرفته می‌شود. یا خودت را خلاص کن یا ایشان را.
اینگار جنگیدن و نجنگیدن خطا می‌شود. زنده ماندن و نماندن عذاب می‌شود. تمام روشنفکرهای جهان خلع سلاح می‌شوند. تمام سلاح‌های جهان روشنفکر می‌شوند. 
بگذار همین اول، آبِ پاکی را روی دستت بریزم. شهر که آزاد شود، تو را قهرمان صدا می‌زنند. و سال‌ها بعد که‌آب‌ها، از آسیاب بیفتد، لباس‌های خاکی، از مد بیفتد، دفاع از آب و خاک، از پشت، به نامِ پشت جبهه، بیفتد، تو را نه قهرمان، نادان، صدا می‌زنند. نادانِ خشن.
می‌گویند رسانه چشم دموکراسی هست و گویا آن چشم‌، تنها چشمان آبی را می‌بیند، نه چشمانِ این ورِ آبی را. بگذار چنین باشد، چشم در برابر چشم. اگر ایشان به روی پناه‌جویانِ خاورمیانه، چشم بستند، ما بر گذشته‌ی ایشان، چشم می‌بندیم تا با این قصاص، حیاتی تازه، برای هم‌دردی بشر بسازیم.
راستی آقای محمد جهان آرا، شما را همان بِه، که چشمانت را خاک، پر کرده باشد ور نه، در این عصر، چشمانِ شما، جبهه‌ی حق را گم کرده باشد. آری خونین‌شهر، آن سوی آب هست و حکومت ما دیگر دنبال پوتین شما نمی‌آید، دنباله‌روی پوتین خود می‌باشد. درست می‌شنوی، موصوفِ آزاده، جرات نمی‌کند نام متجاوز را ببرد. شاید زبانشان وضو نگرفته باشد.
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ اسفند ۰۰ ، ۱۶:۵۶
i protester

پوتین دارد طرح صیانت از مردم اوکراین را اجرا می‌کند. صدا و سیما، قربان، صدقه‌ی قربان می‌رود. آن قرآنی که آقا، هدیه گرفته بود، بالای سرِ آقا بالا سر، گرفته می‌شود. سپاه، عرض ارادت می‌کند، دقتش در خطای انسانی، هواپیمای اوکراینی را یادآوری می‌کند. نمازِ باران، نماز بمبارانِ رییس جمهور، رییسی، مستجاب می‌شود. نمایندگان، طرحی، امضا می‌کنند که ردیف بودجه‌ای در نظر گرفته شود به منظور بازپرداختِ هزینه‌ی به توپ بستنِ مجلسِ مشروطه، با سود تاخیر، با عرضِ معذرت.
 حتما، آیینه از دست پوتین، زمین افتاده است که از زمین و آسمان، دنبالِ نازی‌ها، راه افتاده است. روسیه دارد اوکراین را گاز می‌گیرد، اروپا، دندان به جگر می‌گیرد، چون می‌خواهد از روسیه، گاز بگیرد. امریکا، برای اوکراین احترام، قائل هست، هم‌چنان که برای شاه ایران، برای صدام، برای مرگ بر طالبان.
دارد برف می‌بارد. شیشه‌های مشروب فروشی عرق کرده‌اند. چیزی درست پیدا نیست، شاید خدا مست کرده است. هیچ کس نمی‌داند چرا سر آسمان این همه شوره دارد؟ چرا دل آسمان این همه شور می‌زند؟ آدم‌ها، زمین می‌خورند. زمین، آدم‌ها را می‌خورد. فرشتگان به خدا اعتراض می‌کنند. دوباره به خدا، بَر، می‌خورد. یک ابلیسِ وقت‌نشناسِ دیگر، رانده می‌شود. خدا می‌ماند و آدم، این دسته‌گلی که به آب، زمین، آسمان، به باد، داده است. 
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ اسفند ۰۰ ، ۱۶:۴۶
i protester