اعتراض

درد ضربدر درد

اعتراض

درد ضربدر درد

اعتراض

این‌ صفحه‌ی پر از خش درد مشترکیست که مالکیت خصوصی ندارد، تازه به دوران رسیده‌‌ای که پدر و مادرش را در اعدام‌های دسته‌جمعی وبلاگ‌ها از دست داده است، این جا خبری از صنعت چاپ و رسالت چاپیدن نیست، این جا فالوئر، شیعه و حواریون نداریم، این جا با شراب کهنه و آب تشنه به آفرینش خدایان اعتراض داریم.

بایگانی

۱۰ مطلب در اسفند ۱۳۹۷ ثبت شده است

در حادثه‌ی تروریستی نیوزلند آن‌هایی که به خواب ابدی فرو‌رفتند جهانی را بیدار کردند. جهانی که گمان می‌کرد هر چه حاشیه دارد عقده‌ی حاشیه‌نشینان مهاجر و مسلمان است. اما کور خوانده بود ما همه فرزندان قابیل بودیم. این ژن بد دیگر پیش خودش نمی‌گوید چون نژاد، رنگ، تبار و دینم فلان است، پس آدم نمی‌کشم، از قضا چون نژاد، رنگ، تبار و دین دیگری فلان است او را می‌کشد. دنیا بعد از این حادثه تکان خورد، ما نیز تکان خوردیم، تکان دو کان که بر تیر چراغ برق رکورد برق چشمان را شکست. این شکست را مردگانی بازی کردند که هر روز صبح در یک حمله‌ی تروریستی به خویش، خویشتن خویش را از دست می‌دادند و به ایشان وقت و اجازه‌ی  تشییع جنازه‌داده نمی‌شد. پس خبر نیوزلند چگونه می‌توانست تکانشان بدهد؟ آن‌ها به دنبال کسی بودند که کمتر از مرگ سخن بگوید، به جای به آسمان رفتن برایشان از بالا رفتن سخن بگوید. اما مدام به ایشان گیر می‌دادند که چرا به جای بالا گرفتن یک موضع، در قبال حادثه‌ی نیوزلند موضع نگرفتید؟ کسی از خودشان نبود که به خودشان گیر دهد چگونه در سرزمینشان پلیس پشت کسیست که از رو‌به‌رو به مردم شلیک می‌کند؟ چگونه مردم مهاجر مسلمان افغان، بهاییان هم‌وطن ساکن ایران، دختران مرزنشین اقوام همیشه به حاشیه رانده می‌شوند؟ چگونه خدایان آن‌ها را بی‌آن‌که ترور کنند با آرزوی مرگ تنها می‌گذارند؟ سال دارد تمام می‌شود و طبیعت بیدار، هم چنان حق به حق‌دار بر سر دار می‌رسد. بزرگترین ظلم‌ها در حق یک مظلوم آن است که ظالمی از او دفاع کند، پس ای کاش این گیردهندگان و گیرکردگان از مسلمانان نیوزلند دفاع نکنند.‌ای کاش ظلم همیشه بد باشد نه آن که مظلوم تعیین‌کننده باشد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ اسفند ۹۷ ، ۰۰:۳۰
i protester

سی‌وهشت سال زندان برایت بریده‌اند، یعنی اگر هنوز از اصلاح این نظام دل نبریده‌ای، باید کفاره بدهی.به اندازه‌ی تمام سال‌هایی که در نظام قبلی، پسر حکومت کرد. اما نه یک سال بیشتر. درست مثل ابد و یک روز، یک روز بیشتر. یک شلاق، یک داغ بیشتر. اما نه دارم آدرس غلط می‌دهم اصلا پاک تورم نقطه به نقطه را از آن نظام به این نظام فراموش کرده‌ام. شاید تا پیش از این سال‌های زندانی که در حکم می‌آمد حکم دلار جهانگیری را داشته‌اند، یک مرتبه تقاضای مردم کوچه و بازار زیاد شده، زیادش کرده‌اند‌. نمی‌دانم شاید خواسته‌اند به تو بگویند سی‌وهشت سال به موی سرت اجازه‌ی هواخوری ندادیم سی‌وهشت سال هم به خودت اجازه نخواهیم داد. اما نمی‌دانم چه می‌شود که یک لیوان آب دستت می‌دهند می‌گویند سال‌های زندانت آب رفت. هر زمان هفت ساله شدی می‌توانی از خانه‌ی اولت به خانه‌ی دومت برگردی. این سال‌ها اعتمادم از بین رفته است نمی‌دانم به کدام یک از این سال‌ها، هفت‌ها، سال‌سی‌ها، هشت‌ها اعتماد کنم؟ عده‌ای چهره‌شان شاد می‌شود، سی‌ویک سال پریده است و چه حس پروازی دارند، عده‌ای شادیشان قطع نمی‌شود با آن سی‌وهشت سال پز استبدادخیزی سرزمینشان را می‌دهند، این که چهره‌ی واقعی نظام همین است، تغییرناپذیر و اصلاح‌ناپذیر. و عده‌ای نگران چهره‌ی خود تو هستند که این سال‌ها در زندان چه قدر تغییر خواهد کرد؟ آیا عکست را ببینیم تو را خواهیم شناخت؟ تو پیرتر خواهی شد یا چشمان ما؟ آیا چهره‌ی ما مردم نیز در نگاه تو تغییر خواهد کرد؟ گمان نمی‌کنم خانم وکیل‌الرعایا.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ اسفند ۹۷ ، ۰۰:۲۹
i protester

تصور این که زمین یک لحظه از چرخیدن به دور خورشید منصرف شود و دورت بگردمِ آدم‌های دوره‌گرد بشود خیال باطلیست. توی این روزهای آخر سال نهایت کاری که از دست زمین بر می‌آید یک خانه‌تکانیست. یا در شهر زلزله آید یا با شهرداری بولدوزر. این جوری زمین به جای آدم‌های دهان‌بسته دهان باز می‌کند و ماهی شب عیدش را می‌خورد. بله هر چه قدر هم ماه باشی هم‌چنان فقیر بودن چیز خوبی نیست و نمی‌شود تا ابد با این عریضه که حقم را خوردند دهان و عقلت را شیرین کنی، اما باید دید این قیر فقیر بودن از کجا آب ‌می‌‌خورد؟ این عادت بد ماست که دیگران را با یک قاب قضاوت می‌کنیم و با یک نقاب به سمت تصویری که از خودمان ساخته‌ایم هدایت. فقیر بودن عیب است اما نه برای آدم‌هایی که همه‌ی تلاششان را می‌کنند  تا انسان بودن غیب نباشد. دست‌فروشی از تن‌فروشی بهتر است، تن‌فروشی از دین‌فروشی. دست و تنت به سلامت ای آن که زمین و زمینیان حق‌های بسیار از تو خورده‌اند و در عوض اشک‌هایشان را گران‌تر به نسل‌تو فروخته‌اند. زندگی برای کودکان کار دندانی شیریست که زود می‌افتد و دوزاری ما هرگز نمی‌افتد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ اسفند ۹۷ ، ۰۰:۲۸
i protester

 سر اومد زمستون، اما نه زمستون حال‌و هوای ما. آدمی دنبال بهانه‌است تا برای خود امید بتراشد، چند روز آن طرف‌تر می‌شود بهار، چند قدم این ‌طرف‌تر می‌شود وطن. گویا اگر زمین و زمانی نباشد که تو به آن تعلق داشته باشی به تعلیق در‌خواهی آمد. این تجرد به خودی خود ترس دارد، اما ترسی که یک باغبون را داغون می‌کند آن است که با این همه بهاران خجسته باد، با این همه مشروطه‌کردن سرما، ملی شدن سوخت و گرما، انقلاب در زمستان، خرداد پر‌حادثه، چند قدمیِ تابستان، جنبش سبز و سبزه برای گره‌زدن و گره‌خوردن به آن سوی حصر و زندان، هنور سرزمینت یک بهار هم در عمر خویش ندیده باشد. اینگار زمستون سر نیومده باشد بلکه با سر اومده باشد تا بماند‌. اگر سرت سر باشد، سرگرم زندگی نخواهی‌شد، فریز، یخ‌کرده و بی‌احساس می‌شوی، زندگی فاسدت نمی‌کند، خرابت نمی‌کند، آبت نمی‌کند. اما با این امپراتوری خودخواهی به چه درد جامعه‌ات خواهی خورد؟ آتشی نیاز است که گرم، روشن، بالا‌رونده و بالا‌برنده، خودبرنده و خودِ برنده باشد. برای درد ماده‌ی مخدر تجویز می‌کنند اما هیچ ماده‌ی مخدری بهتر از درد عمل نمی‌کند. آن قدر باید درد بکشی که از کله‌ات دود بلند شود، دودی که نه هوا را آلوده کند و نه با سپیدی‌اش پیام صلح به تیرگی‌ها بدهد، نشانه‌ی روشن‌شدن آتشی باشد در سرزمین آتش‌پرستان. یک وقت گمان نکنید کم آتش به جگرمان زده‌اند. در محور مکان حرکت کنی به خودکشی دسته‌جمعی معتادان در یک مرکز ترک‌اعتیاد بندرعباس می‌رسی که به دست ما به اصطلاح خلیج‌فارس‌پرستان تکذیب می‌شود، هم‌چنان که زندگی‌ایشان پیش از این تکذیب شده بود. آن‌ها نهایت تلاششان را کرده‌اند که بگویند فریز به دنیا نیامده بودند، هنوز آتش به ‌دنیا آمدنشان یادشان بود اما ما هم‌چنان از کنار زندگی‌شان عبور می‌کنیم بی‌آن‌که گر بگیریم و گرمشان کنیم. در محور زمان حرکت کنی به روز زن می‌‌رسی. روز همان هم‌وطنی که در زمستان این سرزمین حکم برف را دارد، برای هم‌وطنان دیگرش راه‌رفتن بر تن او حرف ندارد. او در آیین مهرپرستی ما باید نقش خورشید را نیز بازی کند، یعنی خودش خودش را آب کند و کانون خانواده را گرم و ناب کند اما حق فریز و تاریک شدن نداشته باشد. در عوض آن چه برای مردان روی زمین نگران‌کننده است سوراخ شدن لایه‌ی اوزون این الهه‌ی مهر است. یک عمر زیر بهمن پنجاه و هفت مردِ فامیل حق انتخاب کردن همسر ندارد و یک عمر بعد از انقلاب بهمن پنجاه و هفت هنوز حق انتخاب شدن به عنوان منتخب مردم را ندارد. ما هم‌چنان از کنار زندگی‌شان عبور می‌کنیم بی‌آن‌که کنار بودن‌هایشان را مرور و دلگرمشان کنیم. خواب زمستانی تک تک ما و کارتن خوابی وطن ما هنوز ادامه دارد، چرا می‌گویید سر اومد زمستون؟ با سر اومد زمستون.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ اسفند ۹۷ ، ۰۰:۲۶
i protester

هیچ کس نمی‌دانست هشتادوهشت همان وی‌های آویخته‌ی من و توست که از پست‌ترین نقاطشان آویزان شده‌اند. با داغ شدن تنور انتخابات شاطر نگهبان فریاد می‌زد صف را ترک نکنید، نان و نام به همه خواهد رسید. با اون همه هیجان قطعا سوال کردن کار حرامی بود. برای نمونه اگر می‌پرسیدی چگونه با بستن یک دست‌بند سبز افکار بسته یک شبه باز و روشنفکر می‌شوند؟ چگونه نخست‌وزیر خط امام خوش خط می‌شود؟ چگونه آخر این راهی که رهنورد می‌رود، با سالار شدن یک مرد، مردسالاری پَر می‌شود؟ رایت را که دادی، انگشتت را که زدی تازه فهمیدی انگشت در لانه‌ی زنبور کرده‌ای. شهر ما خانه‌ی ما شده بود و خانه‌ی ما شهر ما. لباس شخصی‌ها،شعبان‌بی‌مخ‌ها، اسپری فلفل، گاز اشک‌آور، چشمانی که از اتفاق این بار نباید شسته می‌شدند، کفتری که نباید آب ‌می‌خورد، آبِ با اکسیژن حرام بود و سیگارِ دی‌اکسید کربنی داروی با‌دوام. جشن تکلیف رای‌اولی‌ها به پایان رسیده بود و نظام‌می‌خواست تکلیفش را با آن‌هایی که جشن گرفته‌‌بودند مشخص کند. یک ندا هم برای جامعه‌ی تک‌صدایی زیاد بود. کهریزک، آقا‌زاده‌ی باشرف، پزشک کهریزک، دکتر باشرف، چه قدر دکتر و آقازاده‌ی خوب غنیمت بود وقتی هر روز داشتیم درد زایمان می‌کشیدیم. ما رایمان را پس نگرفتیم اما رایمان نیز حرفش را پس نگرفت. او به حصر رفت و عده‌ای با وعده‌ی رفع حصر او به کاخ و قصر ریاست‌جمهوری رفتند. ما ماندیم و یک نخست‌وزیر با قدرت، بیرون از قدرت. سوال‌های حرامم دیگر از دهان افتاده بودند. عکس مصدق روی روی ماه میر و رهنورد افتاده بود. میری که همراه با پاره‌‌ی تنش هنوز ایستاده است و چون در آیینه‌ی رهنورد خود را دیده ‌است خبر ندارد پیر شده است. او ندیده است این سال‌ها چگونه دعای بزرگترها در حق متولدین ایام نخست‌وزیری او مستجاب شده است "پیر‌شی جوون"

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ اسفند ۹۷ ، ۰۰:۲۳
i protester

آقای ظریف بعد از آن همه در قفس کردن مردم شام برای یک شام بیشتر حکومت کردن اسد، بعد از آن همه گوشت‌هایی که این وسط به پای سلطان جنگل ریخته شد، بعد از آن همه لبخندهایی که شما را به جای او خلع سلاح می‌کرد، اصحاب کهف بیرون غار نگاهتان داشتند تا میزبان ناخوانده ضیافت شام، شما باشید، تا هنوز پسر نوح باشید نه سگ اصحاب کهف. استعفایتان را دادید، نه هم‌چون مصدق قبل از کودتا به خاطر نداشتن اختیارات کافی و وزارت جنگ و نه هم‌چون میرحسین پاکوتاه به خاطر آقا‌ بالا سرهای وافی و اعدام‌های بعد از جنگ، بلکه در شبه و شمایل نمایندگان مجلس ششم که استعفایشان نه استیفای حقوق ملت بلکه دلخوری از باب دعوت نشدن به دق‌الباب مجلسی بود. کاش این بار به جای آن که دستتان از پایتان درازتر شود، زبانتان درازتر شود. تا برایتان تاریخ رفتن ننوشته‌اند، تاریخ را به دست ملت خویش بنویسید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ اسفند ۹۷ ، ۲۱:۴۹
i protester

لیمو از آن میوه‌هاییست که عاقبت شیرین بودن، مادر بودن را جار می‌زند، اگر ترش باشی تا آخر خودت باقی می‌مانی، اما اگر شیرین باشی سهم تو تلخی زودرس خواهد بود. همه خوب می‌دانند لیمو از میوه‌های بهشتی نیست، شاید زیر پای او هم بهشتی باشد. به بهای جهنم کردن این دنیا برای مادران، بهشت را در آن دنیا زیر پایشان قرار داده‌اند، اما هیچ کس نگفت بهشت اگر بهشت است پس زیر پا چه می‌کند؟ در فرهنگ ما مادر برای پشت‌‌صحنه، برای پشت‌جبهه، برای پشت مردان موفق،برای پشت نکردن به زندگی ناموفق تربیت می‌شود. جماعتی سیاه‌لشگر که سفیدبختی‌شان به سپیدی رخت خود و دختشان خلاصه‌ می‌شود. می‌گویند مردان از دامن زنان به معراج می‌روند یعنی نهایت تعریفی که از یک زن می‌شود، یک مکان، یک سفینه‌ی فضایی، یک موشک‌زن خواهد بود که باز شیء‌انگاری و پشت‌انگاری از سر و رویش می‌بارد. در جامعه‌ای که کارهای بزرگ میان مردان کوچک دست به دست می‌شود، زنان بزرگ هر چه قدر هم خود را به آب و آتش بزنند، باز باید از دور دستی بر آتش داشته باشند. اصلا باید برای ایشان آتش، تعریف دیگری داشته باشد که از اتفاق بوی نزدیکی دهد. می‌گویند شلوغ نکنید گیرم از حقمان بگذریم و به زن مجوز کار کردن در بیرون خانه بدهیم، گیرم به غیر از خلوت کردن و باردار شدن کاری از او برآید، باز بار زندگی بر دوش مرد است، راست می‌گویند بار زندگی بر دوش مرد است اما خب خود این مرد و بارش بر دوش زن هستند. ما ملت گذشته و آینده‌پرست، مرده و بچه‌پرست، خبر نداریم برای مادر بودن لازم نیست یک نوزاد را به دنیا آوری، گاه همین که یک غلام‌ خانه‌زاد، یک کنیز لال مادرزاد را از چنگ مرگ مبتذل به دنیا آوری در حق او مادری کرده‌ای.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ اسفند ۹۷ ، ۲۱:۴۷
i protester
مهندس این روزها فامیل کسانیست که نمی‌شناسیم و فامیل‌بازی کسانی که از میان راه‌های ساخته‌شده به دست دیگران، پول داده‌اند راهی را به نام خویش کرده‌اند و در نهایت نیز یافتم یافتم ارشمیدسی سر داده‌اند. این آدم‌های فنی‌چون فن بیانشان خوب است، طرحی‌نو نمی‌ریزند بلکه زبان می‌ریزند. اصلا ایشان سر کار نمی‌روند که پول بگیرند بلکه پول می‌دهند که سر کار روند. در گذشته آرزوی خانواده‌ها این بود که فرزندانشان دکتر و مهندس شوند، اما این روزها فهمیده‌اند مهندس باید کلی درس بخواند تا دکتر شود. آن‌هایی که در دوران تحصیلشان نمرات خوب می‌گرفتند حالا از خودشان رو گرفته‌اند، چرا که بازار از شما نمی‌خواهد مساله‌های سخت را حل کنی، تنها می‌خواهد سخت نگیری و با حل شدن توی سیستم حال کنی. مهندس جان مهندسان واقعی این مملکت کسانی هستند که انتخابات را مهندسی می‌کنند، تمام روزهای تقویم روز و روزی‌رسان ایشان است، شما از امشب بیا و دیگر روزت را جدی مگیر.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ اسفند ۹۷ ، ۲۱:۴۴
i protester

عمرمان توی صف گذشت تا عمر بخریم، گفتند تمام شد، دنیای بعد. این‌جا کسی از نام مرگ نمی‌ترسد، تمام پس‌انداز زندگی مردم برای ثبت‌نام ماشین مرگ می‌‌ارزد. این جا حاکم شرع گوش مردم را می‌خورد که حاکمان گوشت نمی‌خورند این شما هستید که با غیبت کردن پشت سرشان گوشتشان را می‌خورید. راست می‌گوید این‌جا گوشت، بوی بد می‌دهد، ایشان کباب می‌خورند. این‌جا چون پیاده تا انقلاب رفتن سخت است، با اصل حمار موج سواری می‌کنند. این‌جا سکوت هم قیمت و تورم دارد، شکستنش معادل شکستنِ نمکدانِ سلطان عقوبت و تاوان دارد. این‌جا نمی‌دانم در آن لحظه‌ای که متولد شدم چند نفر را اعدام کردند؟ چند نفر را از قلم انداختند؟ چند قلم را تفنگ کردند و از کار انداختند؟ چند پسر بچه را بی‌پدر، خاک‌بر سر و راهزن کردند؟ چند دختر‌بچه را با اذنِ پدر، همسر و بادبزن کردند؟ اما می‌دانم این‌جا چون بر روی زخم‌های ما نمک پاشیده‌اند، زالوها بانمک شده‌اند. دروغ می‌گویند که در مستی عقل انسان از کار می‌افتاد، این نیمکره‌های راست و چپ مغز هستند که مدام از شدت فکر کردن سنگینی می‌کنند و به طرفی می‌افتند. این جا شراب حرام است، چون اگر زیاد بخوری، چون اگر زمین بخوری، یاد خاک وطنت، یاد زمین خوردن‌های هم‌وطنت می‌افتی.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ اسفند ۹۷ ، ۰۰:۵۲
i protester

من در برابر قلمت تسلیم شدم، اما تو این تفنگت را زمین مگذار، من این اسارت را دوست می‌دارم، بگذار نسل بعد از من نیز از این سهمیه محروم نشود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ اسفند ۹۷ ، ۰۰:۵۱
i protester