اعتراض

درد ضربدر درد

اعتراض

درد ضربدر درد

اعتراض

این‌ صفحه‌ی پر از خش درد مشترکیست که مالکیت خصوصی ندارد، تازه به دوران رسیده‌‌ای که پدر و مادرش را در اعدام‌های دسته‌جمعی وبلاگ‌ها از دست داده است، این جا خبری از صنعت چاپ و رسالت چاپیدن نیست، این جا فالوئر، شیعه و حواریون نداریم، این جا با شراب کهنه و آب تشنه به آفرینش خدایان اعتراض داریم.

بایگانی
آخرین مطالب

۵ مطلب در آبان ۱۳۹۸ ثبت شده است

بنزین گران نشود دودش توی چشم مردم پیاده‌رو می‌رود، گران هم بشود باز دودش توی چشم مردم پیاده‌ می‌رود.  سواره نظام‌های نظام خسته‌اند از دست این همه مردم ‌آزاری مردم. می‌گویند با تولد پیامبر آتشکده‌ی فارس خاموش شده است لابد دلیل گرانی بنزین همان بوده است. به آن‌ها که بابت گرانی‌ها کم می‌آوردند و بر سر خویش بنزین می‌ریختند، باید خبر دهیم که قیمت تمام شده برای تمام کردن زیاد شده است. دلار که حرف جهانگیری را زمین گذاشت شاید بنزین آزاد برای دل‌جویی از آزار جهانگیری به میدان آمده است. سران نظام‌ فداکاری کرده و سرانجام جام را به تنهایی نوشیده‌اند اما گویا زهرش را نگه داشته به حساب مردم واریز کرده‌اند. نمایندگان مجلس جام را مثل برجام و بودجه‌ی شام ندیده‌اند، سر اسد و سلطان به سلامت، چشم‌ها را به جای جام‌ها برهم زدند. اصلا ببین نفتی نشد که ما صادر کنیم، گفتیم با مردم چه کار کنیم؟ ندا آمد از پشت سرش نازل بنزین و نه بنزین با قیمت نازل وارد کنیم. می‌بینی ما کار درست را هم درست انجام نمی‌دهیم؟ قیمت واقعی بنزین به شرط تک نرخی بودن کار عاقلانه‌ایست اما چرا به هنگام دادن دستمزدهای واقعی و گرفتن مالیات‌های واقعی ناگهان چراغ عقل خاموش می‌شود؟ باور کن این جراحی اقتصاد نیست زخم زدن و چون زالو مکیدنست. به راستی چرا آن‌ وزیری که چند روز قبل گفت به شایعات دامن نزنید، فکر می‌کند مغزمان بعد از این همه زنگ زدن سوت نمی‌کشد؟ این بار هم شایعات راست از آب درآمدند و قسم به کائنات دروغ. با این گرانی یک قِران‌ها را هم از ته جیب ما مردم برداشته‌اند لااقل از ته کیفشان قرآن‌ها را نیز بردارند. گند زدند با این همه سوگند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ آبان ۹۸ ، ۰۰:۱۴
i protester

جنبش اعتراضی در عراق لااقل در مستطیل سبز به خواسته‌ی خود رسیدند، چیزی که ما به آن در خرداد هشتاد و هشت با دست بند سبز نرسیدیم. آن روز در بازی با کره جنوبی مسعود شجاعی تک گل ما را زد و دیروز در بازی با عراق مسعود شجاعی تک اخراجی ما بود. قصه‌ی کاپیتان‌هایی که به موقع از بازی و بازوبند خداحافظی نمی‌کنند برای ما ملت مار گزیده و ولایت مَدار قصه‌ی آشنایی هست. بازی را باخته‌ایم و باید از نیمه‌ی خرداد سالی که در این مملکت کودتا یکصد ساله می‌شود انتظار فرج داشته باشیم.‌ اما این تمام باخت ما نیست، باخت بزرگتر آن‌جاست که رو به قبله‌ شده‌ایم و کی‌روش را صدا می‌زنیم. همان کاری که در نسبت این حکومت با حکومت قبل انجام می‌دهیم. اینگار فرقی ندارد بهمن پنجاه و هفت باشد یا بهمن نود و هفت، انتخاب‌های ما همیشه بدتر از آب درآمده‌اند و ما در انتظار بازگشت اون ور آبی‌ها همیشه گند زده‌ایم. رژیم را تغییر دادیم تا آزادی‌های سیاسی داشته باشیم، حالا آزادی‌های اجتماعی را هم از دست داده‌ایم. سرمربی را تغییر دادیم تا بازی چشم‌نواز داشته باشیم حالا نتیجه را هم از دست داده‌ایم. کمال خواستیم و حالا مال را هم از ما گرفته‌اند، ما مانده‌ایم و یک کاف بزرگ، یک گاف بزرگ. حال چگونه می‌توان با این مردم رنجور از تلاشی رو به سوی نور و نه گذشته‌ای کور سخن گفت؟ آیا باختی بزرگتر از این هم داریم؟ آری، آن گاه که ما در نزد مردم عراق حکم همان انگلیس را داریم در نزد مردم ایران. پیش خود می‌گویند هر بلایی سرمان می‌آید کار کار ایرانی‌هاست و چه بهتر که کار ایرانی‌ها را تمام کنیم! آری خوشا به حالمان که سرانجام هزینه‌ کردن‌های حکومت جواب داد و توانستیم در نبود صدام انقلابمان را صادر کنیم، انقلاب اعتمادسوزی را می‌گویم. حالا شما هی بگو آن حدیث، الجار ثم الدار بود نه الدار ثم الجار، چه فرقی می‌کنه وقتی به مردم هر دو کشور همسایه بی‌اعتمادی نسبت به حکومت ایران، به قدر کافی رسیده است. کاش می‌دانستیم مردم کشور عراق سخت میان حکومت ایران و مردم ایران تفاوت قائل می‌شوند، هم چنان که مردم ایران نیز در تبعیض‌های نژادی و قومیتی داخل کشور از یک مرزی به بعد، میان دیگر مردم ایران و حکومت ایران سخت تفاوت قائل می‌شوند. به هنگام ظلم‌های سنگین تفکیک واژه‌ای فانتزی و شیک خواهد بود. آن که ظلم کرده است و آن که سکوت کرده است باهم سوزانده می‌شوند. این سنگین‌ترین باخت ما خواهد بود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ آبان ۹۸ ، ۰۰:۱۴
i protester

آن‌ بامداد که سراب و میانه به لرزه درآمدند آن پنج نفر همه خواب بودند، نمی‌دانم جرم خوابشان چه بود که ابد خوردند؟ شاید اگر خانه‌شان اندکی مقاوم‌تر بود این دنیا یک شبه پنج برابر جمعیتش را از دست نمی‌داد. آخر در قرآن گفته‌اند که اگر کسی نفسی را بکشد مثل آن است که تمام مردم دنیا را کشته است. بسیار خوب، قاتل مگر زمین نیست؟ بروید از زمین شکایت کنید. این جمله را همان کسانی می‌گویند که اگر فلان خودرو، اتوبوس، کشتی، قطار و هواپیما را اندکی مقاوم‌تر ساخته بودند و بر مقاوم بودنش نظارت داشتند، اگر فلان معدن، سد، پاساژ، مدرسه و دانشگاه را اندکی مقاوم‌تر ساخته بودند و بر مقاوم بودنش نظارت داشتند ، اگر فلان نوش دارو و فلش مموری حافظه‌ی جمعی ما را اندکی مقاوم‌تر ساخته بودند و بر مقاوم بودنش نظارت داشتند، اگر بردهای ما را این همه شکننده نساخته بودند ما این همه به مرگ نمی‌باختیم. راستش را بخواهید مشکل ما آن است که نمی‌خواهیم بازار را از دست دهیم حتی اگر به قیمت از دست دادن جان و مال آدم‌ها تمام شود. اصلا آمده‌ایم بازار را از دست بدهیم و روی سر مردم خراب کنیم، بعد از آن که بارمان را بستیم و از این روستا، شهر، کلانشهر و پایتخت مهاجرت کردیم. در جامعه‌ای که هر کس از کارش می‌زند، آن اندک‌ها هر روز به طریقی ما را اندک‌تر می‌کنند بی آن که اندک عقوبتی را تجربه کنند. زلزله می‌آید و مغزمان تکان نمی‌خورد. هنوز زلزله تمام نشده است که آقای رییس‌جمهور پیام می‌دهد، چه نامی بهتر از میانه برای دولت اعتدال؟ و چه نامی شایسته‌تر از سراب برای وعده‌های روحانی؟ حداقلش آن است که نام این دو مثل کرمانشاه بوی شاهنشاه نمی‌دهد. یک هفته از بلای خانمان سوز می‌گذرد، سوز و سرما دارند هر چادری را آتش می‌زنند، تو بگو زود آمده‌اند من می‌گویم دیر آمده‌اند محرم و صفر که تمام شده است، قصه‌ی آتش گرفتن خیمه‌ها رفته است تا سال بعد. بادی که از پایتخت اخراجش کرده‌اند، به این جا پناه آورده است، دم در یکی از چادرها، به ترکی می‌گوید یاخچی سوز؟ تا می‌خواهم برای خودم ترجمه کنم که یعنی خوبین؟ آن سوز انتهایی‌اش مرا بیشتر توی این سوز و سرما می‌سوزاند، چه قدر او را مقاوم ساخته‌اند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ آبان ۹۸ ، ۰۰:۱۳
i protester

آن گاه که روز شهادت آخرین معصوم شهید شیعیان، شب می‌شود، در صدا و سیما شروع به شادی می‌کنند. گویا خبر مرگ یک پادشاه را به رفیقان گرمابه و گلستان یک ولیعهد داده باشند. بچه بودیم می‌گفتند با ظهور امام زمان همه چیز مجانی می‌شود، آدم‌ها دست در جیب دیگری می‌کنند بی آن که دیگری اعتراض کند. خبر نداشتیم یک بار با ظهور امامی دیگر وعده‌ی آب و برق مجانی داده شده است و شاید راز این همه چابلوسی و لوس‌بازی حکومت برای حکومت پسر زهرا همان خاطره‌ی خوب از بهشت زهراست. و خوبتر از آن انتظار فرجی که از نیمه‌ی خرداد کشیدند و به نایب امام زمان رسیدند. تازه می‌فهمیدیم منظور قرآن از مستضعفان در آیه‌ی پنجم سوره‌ی قصص، بنیاد مستضعفان بوده است و به راستی که ایشان زمین را به ارث می‌برند. اصلا چرا باید به این همه پابوسی قدرت گیر می‌دادیم آن ‌گاه که ایشان برای قدرت سر از پا نمی‌شناختند؟ درد که از یک حدی بگذرد فکر آدم‌ها دیگر کار نمی‌کند منجی را صدا می‌زنند. فرقی نمی‌کند آن آدم‌ها روشنفکر و منجی رضا خان سردار سپه باشد و یا آن آدم‌ها توده‌ی مردم و منجی روح خدا در تبعید و یا اصلا آن آدم‌ها اپوزوسیون اون ور آب و منجی ترامپ دلال. تصویری که از ظهور ارائه می‌شود خدایی عقده‌ای می‌باشد که تا بیداد همه جا را فرا نگیرد و سوخت کوره‌های آدم‌سوزی تمام نشود به داد مردم دنیا نمی‌رسد تا مثلا همه اعتراف کنند که خدا ایشان را نجات داده و جانکاه‌ تر این که تشخیص جان به لب رسیدن مردم هم با خود خداست. نه رفیق جان، آن که آدمی را با عقل آفریده هیچ گاه دستور به تعطیلی عقول نمی‌دهد، آن گاه که عقل من و تو با تلاش جانکاه به این جمله برسد که هر آن چه برای خود می‌پسندی برای دیگران نیز بپسند همه‌ی ما منجی و مَهدی خویش شده‌ایم. آری تنها یک مَهدی می‌تواند برای ما دوست‌داشتنی و زنده باقی بماند، مَهدی‌ای که برای ما دلیل عقلی می‌آورد نه دلیل نقلی. مَهدی‌ای که مثل ما بشر باشد و نان از عمل خویش بخورد، نه بشیر حکومت گل و بلبل باشد و پول محبوبیت و معصومیتش را بخورد. مَهدی‌ای که فرزند زمان خویش باشد نه صاحب‌الزمان. مَهدی‌ای که سر سربلند می‌خواهد حتی اگر آن سر سرخورده باشد نه سر سرکوب شده حتی اگر آن سر سرسپرده باشد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ آبان ۹۸ ، ۰۰:۱۲
i protester

سرتان را دهانه‌ی آتشفشان ذهن من نیاورید، توی صورتتان می‌پاشد، لابد خبر دارید با اسیدپاش‌ها کاری ندارند. جمجمه‌ام را گذاشته‌ام سر طاقچه تا باد بخورد، تا از سوراخ کاسه‌ی چشمانم باد کله‌ی پر بادم خالی شود. خبر دارید چرا هر چه آبش می‌دهم یک گل هم نمی‌دهد؟ حتی همان یک گلی را که می‌گویند با آن بهار نمی‌شود. روح آدمی را که گاز می‌گیرند جایش باقی نمی‌ماند چگونه می‌خواهید دیه‌اش را بگیرید؟ چگونه به بی‌عدالتی اعتراض داریم آن‌گاه که در این خانه‌ی پدری، عدل علیل لامپ‌های اضافی، دوربین‌ها و چراغ‌های سینما را برای برق‌رسانی به همه خاموش می‌کند؟ عدلی که با خشونت و چرخه‌ی خشونت کاری ندارد با فیلم خشونت و فیلم‌بردار خشونت مشکل دارد. آب پاکی را روی دستانتان بریزم حتی شرابخواری هم نمی‌تواند دردی از ما را بشورد، او تنها شورش دردهای ما را داخل اسب تراوا می‌کند. ما از یکدیگر می‌ترسیم، از دگراندیش، از دگرباش، از چند لحظه فکر کردن به دیگری، به جای دیگری، به حق دیگری. چها‌ر راه بی‌عدالتی همه‌ی ما را عصبی، بزدل و عقده‌ای کرده است. بی‌حساب‌ترین دو دو تای دنیا چهار گروه را پدید آورده است. نخست آن که حق دارد و با بی‌عدالتی نرسیده است، او از هر فرصتی استفاده می‌کند تا همه را از این بی‌عدالتی باخبر کند اما بی‌تفاوتیِ جامعه هم‌چون منجنیقی او را به بیرون جامعه پرتاب ‌کند. دوم آن که حق دارد و با بی‌عدالتی رسیده است، او در نگاه مردم‌ متهم می‌ماند که لیاقت نداشت و بی‌عدالتی عامل رسیدنش بود. سوم آن که حق ندارد و با بی‌عدالتی نرسیده است، او در توهم این می‌ماند که لیاقت داشت و بی‌عدالتی عامل نرسیدنش بود و آخر آن که حق ندارد و با بی‌عدالتی رسیده است، او دست‌بوس و جیره‌خوار مقام معظم بی‌عدالتی می‌ماند. این که حرف‌هایمان زود عوض می‌شود شاید ناشی از عوض شدن گروهمان باشد. روزی نمادپرست و روزی نمادستیز هستیم. روزی با دست‌بند سبز به هنرمند گیر می‌دهیم که چرا در مراسم تنفیذ زور شرکت کرده‌ است و روزی از هنرمند دفاع می‌کنیم که او در مراسم تنفیذ زر عابر پیاده‌ای بیش نبوده است. با تزویر خویش گمان می‌کنیم که اگر پدر، همراه ما گفت تفنگت را زمین بگذار ما هم می‌توانیم همراه پسر بگوییم قلمت را زمین بگذار. برای ما سخن حق مهم نیست مهم حق سخن گفتن ماست. ما میان روزهای تاریخ هم تبعیض قایل می‌شویم، حتی سبز هم باشیم بدمان نمی‌آید بیست و دوم بهمن هشتاد و هشت تا بیست و پنجم بهمن هشتاد و نه از تقویم‌ها پاک شود تا اگر کسی هم پیدا شد و تاریخ خواند از ما نپرسد چرا سر و کله‌ی یک جنبش می‌بایست بعد از یک سال آن هم به بهانه‌ی بهار دیگران سبز شود؟ هم چنان که حکومت هم بدش نمی‌آید سه و چهار سال از تقویم‌ها پاک شود و بهار عربیِ شام با پیام سال نو ابوبکر بغدادی آغاز شود. راهنمای راست بزنی دلسوزان عدالتخواه ایران و همایون شجریان را می‌سوزانی و با راهنمای چپ رفیقان آزادی‌خواه معترضت را می‌زنی. اگر کسی به بی‌عدالتی در مورد حقوق زنان برای ورود به ورزشگاه اعتراض کند می‌گوییم نه قبول نیست باید به حقوق کارگران زن اعتراض می‌کردی. اگر کسی به ایران مال گیر دهد می‌گوییم چه کسی گفته ایران بدون تلاش و مالیات، مال همه‌ی ایرانیان باشد؟ وقتی ما هنوز نفهمیده‌ایم عدالت یعنی هر چیزی سر جای خویش قرار بگیرد، چگونه می‌توانیم به پایین کشیدن شلوار عطاران و بالا کشیدن پیراهن ترابی گیر دهیم؟ چگونه سهمیه‌بندی‌ها را بی‌عدالتی می‌دانیم آن‌گاه که در فکر خویش برای هر میر و مرادی، هر رهبر و راهنمایی، هر نادر و ذات همایونی سهمیه‌ای قایل شده‌ایم که عدالت را با او بسنجیم؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ آبان ۹۸ ، ۰۰:۱۲
i protester