اعتراض

درد ضربدر درد

اعتراض

درد ضربدر درد

اعتراض

این‌ صفحه‌ی پر از خش درد مشترکیست که مالکیت خصوصی ندارد، تازه به دوران رسیده‌‌ای که پدر و مادرش را در اعدام‌های دسته‌جمعی وبلاگ‌ها از دست داده است، این جا خبری از صنعت چاپ و رسالت چاپیدن نیست، این جا فالوئر، شیعه و حواریون نداریم، این جا با شراب کهنه و آب تشنه به آفرینش خدایان اعتراض داریم.

بایگانی
آخرین مطالب

۳ مطلب در شهریور ۱۴۰۱ ثبت شده است

جانی‌ها، علی جانی‌ها، حسین جانی‌ها، از سحر خدایاری، شب عاشورای سال هزار و سیصد و نود و هشت، جان می‌گیرند و از مهسا امینی، شب اربعین سال هزار و چهارصد و یک. می‌گویند این قوم اشقیا، برای حسین، لباسِ سیاه، بر تن کرده‌اند اما عجب که یزید را روسفید کرده‌اند. می‌گویند امام حسین ‌می‌گفت اگر دین ندارید لااقل آزاده باشید، اما تو گویی این ملت امام حسین هر آزاده‌ای را به اسم دین‌داری، دار می‌زنند. اگر چه چادر سیاه حجاب برتر هست به کفن سفید نیز، رضایت می‌دهند‌. از دینِ حسین چیزی، جز یک تار مو نمانده است. لیک، این دین یزید هم نیست که مو به مو، برایش حدیث آورده‌اند.
مادر از در، در آمده بود و پدرش در آمده بود. بالای قبر دخترش، کمرش خم، هر چه کمان بود، کم آورده بود. آری بهشت را این چنین به زیر پای مادر می‌کنند، با این همه زنده به گوری و تکفیر دختران، آیات سوره‌ی تکویر، پخش زنده می‌کنند. اذا الشمس الکورت، آن گاه که خورشید، تاریک می‌شود، سر حسین بر نیزه‌ها، سر دختران، به زیر دست و پا. این تاریخ نیست که تکرار می‌شود، در جغرافیای ما، نه زنی و نه زینبی اسیر نمی‌شوند، این عادت ماهیانه‌ی حکومت ماست که خون‌های زنانه‌ی زمانه‌ی ما، آزاد می‌شوند. چون نیک بنگری، جان‌ها همه به قربانِ جانِ قربان می‌شوند، خدا، ابراهیم، اسماعیل، هاجر، همه قربانی می‌شوند. آن کس که سر به زیر، نتوان کرد، سر به زیر خاک می‌کنند. آن کس که در خانه، اسیر، نتوان کرد، به مسیرِ غسال‌خانه هدایت می‌کنند. اما چه سود، که هنوز ندانسته‌اند با زدن بر سر و موی سر، نه زمان و نه زنان، به عقب، برنخواهند گشت، این قصه‌ی گشت عقب‌مانده‌ی ایشان هست که به سر رسیده است.
#سحر_خدایاری #مهسا_امینی #گشت_ارشاد #سقز
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ شهریور ۰۱ ، ۰۰:۳۳
i protester

پاره‌ی تن به وطن خوش آمدی. جگر گوشه، از تمامِ دنیا، به این گوشه، خوش آمدی. از تن مادر به مامِ وطن، خوش آمدی.
چگونه می‌توان از آزادی سخن راند و حرمتِ آزادی تو را پاس نداشت؟ از همین ابتدا می‌‌توانی یقه از پیرهن من و مادرت و داد از این همه بیدادی، بستانی که چرا ما تو را به اجبار، به این دنیا، به اجبارِ این دنیا، آورده‌ایم؟ اما مگر به دنیا نیاوردن تو نیز، صورتی دیگر از اجبار نبوده است؟ تو بگو با این خلقتِ آزادی ستیز چه کنیم که از قضا شاه بیتِ آزادی‌خواهانش، انسانی بوده است که آزاد خلق شده. روشنای ما، تو را نوید کدام برابری و آینده‌ی روشن دهم که زن را در این سرزمین، بن مضارع فعل زدن می‌دانند و گیسوانش را طناب دار دینی بدون مدارا می‌پندارند. تو را چه پندی دهم که این جا از هر چه ارشاد هست روحش شاد می‌بارد. دختر بی‌گناهِ من، بگذار آب پاکی را روی دستان کوچکت بریزم که دنیا دیگر آن کیسه‌ی آبِ داخل شکم مادر نیست، سپاه یزیدی داریم بالا دست که آب را گِل می‌کند و علی اصغری که به علی اصغر هم رحم نمی‌کند. می‌گویند سایه‌ی پدر و مادر، بالای سرت و تو چه می‌دانی سایه‌ی قبله‌ی عالم، هر سایه‌ای را در ظهر عاشورا کوتاه‌تر می‌کند؟ 
گمان مبر که آن سوی عالم، فرق دارد و همیشه تو را یک مریم میرزاخانی می‌خواهند، آن جا هم پایش بیفتد، فراخی سینه‌ی تو را می‌خواهند برای توانایی رنج کشیدن و لذت را نیز، کشیدن، نه چشیدن، از برای دیگری، با خوابیدن و خواباندن ناآرامی‌های یک تن. 
مامک من، یک وقت، توی ذوقت نخورد که من را همان به که با بند ناف، خودم را دار می‌زدم و نیامده به این دار دنیا، از دست، می‌رفتم. گریه مکن بر رنج خودت، بر رنج مادرت و بر رنجِ تمام زنانِ سرزمین مادری‌ات. تمام آدمی به امید زنده هست و چه آدمی، آدم‌تر از نوزاد که با نهایت امید، می‌مکد‌؟
گلدسته‌های مساجد را می‌بینی؟ دستانشان به نشانه‌ی تسلیم بالا رفته است، تو گویی از دست خدا هم کاری ساخته نیست. با این همه، در این تاریک‌خانه‌ی ایرانیان، نورِ دیده‌های فراوانی فدا شده‌اند تا شاید شمعی کاشته شود و دستی به نشانه‌ی سوال، بالا برده شود. روشنای من، دستانت را دریغ مکن از مردمی که این همه دستِ بد آورده‌اند. فرودستانی که با دست خدا بر سرشان، دمار از روزگارشان در آورده‌اند. می‌گویند یک دست صدا ندارد، با یک گل بهار نمی‌شود. تو در این شطرنجِ رنج، خود، هزاردستان، خودِ گلستان باش. نیازی نیست سری توی سرها در آوری همین که خود را به خدمتِ دانستن در آوری و سر در آوری، سرت بلند خواهد بود. سرت نترس، تنت فروتن و پشتکارت، پشت دنیا را به خاک مالیده، رنجت نه برای هیچ که هیچ رنجت بیهوده مباد. خوش آمدی در عصر ناخوشی‌ها. بمانی روشنا در عصر تاریکی‌ها.
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ شهریور ۰۱ ، ۰۰:۳۲
i protester

آدمی را گاه زندان می‌کنند، گاه تبعید و گاه زندان آدم را تبعید می‌کنند.  
یخ را برای زخم‌های صورت سپیده نمی‌برند، برای پیاده‌روی اربعین، مکن ای صبح طلوع، می‌برند. آب را برای شهرکرد، همدان، کشاورزان نصف جهان، نمی‌برند، برای بخورید و بیاشامید، یک آبی هم روش، برای مبارک است این فولادِ آب دیده، برای فولاد مبارکه می‌برند. 
ای قوم به نینوا رفته، کجایید؟ مگر از سر حسین بر نیزه و اسارت لیلا به زورِ سرنیزه، نشنیده‌اید؟ از لیلا حسین‌زاده تا حسین رزاق را به جرمِ اقدام علیه امنیت ملی، گرفته‌اند، دل، خوش مکنید که برایتان با فیبر نوری، در عراق، جا گرفته‌اند، نت شما، خاموش هست و نقشه‌هایتان کربلا را اشتباه گرفته‌اند.
#امام_حسین #سپیده_رشنو #حسین_رزاق #لیلا_حسین‌زاده #قطع_آب #شهرکرد #همدان #پیاده‌روی_اربعین #فساد_فولاد_مبارکه
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ شهریور ۰۱ ، ۰۰:۳۰
i protester