اعتراض

درد ضربدر درد

اعتراض

درد ضربدر درد

اعتراض

این‌ صفحه‌ی پر از خش درد مشترکیست که مالکیت خصوصی ندارد، تازه به دوران رسیده‌‌ای که پدر و مادرش را در اعدام‌های دسته‌جمعی وبلاگ‌ها از دست داده است، این جا خبری از صنعت چاپ و رسالت چاپیدن نیست، این جا فالوئر، شیعه و حواریون نداریم، این جا با شراب کهنه و آب تشنه به آفرینش خدایان اعتراض داریم.

بایگانی
آخرین مطالب
جمعه, ۱۵ ارديبهشت ۱۴۰۲، ۰۲:۵۹ ق.ظ

مقامِ کارگر

در قرآن در مورد خدا گفته باشد وَ مَا تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلَّا یَعْلَمُهَا، (حتی) برگی نمی‌افتد، مگر این که او بداند. و کارگر می‌افتد، از ساختمان، از نفس، از چشم، از پا‌، از قلم تا خدا بیشتر بداند. برای هیچ کس این افتادنِ شکار مهم نیست، مهم آن هست که کارِ شاق، شاهکار، کار شاه، زمین نیوفتد. و حافظ گفته باشد از هر کرانه تیرِ دعا کرده‌ام روان، باشد کز آن میانه یکی کارگر شود. آری کارگر، تیر می‌خورد تا کارگر شود تیرِ حافظانِ نظام. 
نامش کارخانه هست و گوشَت را چرخ می‌کند تا نَشنوفی صدای خرد شدن استخوان‌هایت را. کارگری را شغل شریفی می‌نامند تا شر نشوی، برای خودت و خانواده‌ات. می‌گویند چون کارگری، داد می‌زنی برابری. اصلا کدام برابری؟ مگر دو نفر را هنگام زاییده شدن، برابری بوده است که به وقت زایمان گاوِ یکی، پای گاو بودن دیگری را وسط می‌کشی؟ تا بوده همین بوده، یکی پول و صیغه‌ی پا به ماه دارد، یکی فرزند علیل و هول آخر ماه. یکی توی کارخانه عرق می‌ریزد، یکی توی اتاق خواب خانه. اصلا شما کارگر ساده‌ی شریف نه، دانشجوی پیچیده‌ی شریف. همه چیز که به درس خواندن نیست، تازه شما که دَرسَت را تمام نکرده‌ای، کور خوانده‌ای، دار زده‌ای خودت را با یک دانه ستاره. حضرت علی خودش کارگر بود، حزب علی یعنی همان حزب کارگر. یا باید خدا را بخواهی یا خرما را، نمی‌شود که نه خدا را بخواهی نه خرما را. کفران نعمت هست، قهرش می‌گیرد خدا. فرصت سوزی هست، شانس که همیشه درب خانه‌ی آدم را نمی‌زند، این تو هستی که درب کارخانه‌ی آدم را می‌زنی.
 تویی که نمی‌توانی یک آجر از این کارخانه را بخری چرا نانِ این همه نان آورِ خانه را آجر می‌کنی؟ می‌دانی آن کارفرمای آدم چند عدد خانه به این و آن اجاره داده است؟ شما هم زحمت کشیده‌ای، کار کرده‌ای بالا خانه‌ات را اجاره داده‌ای؟ با کدام رو، انتظارِ برابری داری؟ یک رو، کم رو، ‌غرغرو به دردِ بازار نمی‌خورد هرگز. بلد نیستم کار آدم‌های ترسوست، ندانستن که عیب نیست، خود را از همه بیشتر نخواستن، نخواستن عینِ نتوانستن، عیب هست. آهای با توام ای کارگر جنسی، بیا و بگو با این همه خجالت کشیدن چگونه کارت به آلت کشید؟ با زیر شکمت، شکم چند نفر را سیر می‌کنی؟ می‌دهیم سنگسارت کنند که چرا سنگ ما را به سینه نمی‌زنی؟ حالا هی بگو، یک سر دارم و هزار سودا. سر به سرت خواهیم گذاشت، یک سر طناب دار، یک سر حجاب، پرده و پستو، ستار العیوب هست آفریدگار‌. اگر پیامبر کف دست کارگر را بوسید، ما تمام تنِ تو را خواهیم بوسید، چند دست، دست به دست‌. می‌گویند در بلوچستان در روز تعطیل، کارگران روی زمین افتاده‌اند، لابد برای حمام آفتاب ور نه ما که هم ثروت هم صاحب ثروت، هر دو را بالا کشیده‌ایم. حتی نه پشت میز، بالاتر از آن، روی میز، از روی چهارپایه‌ای تمیز. می‌بینید ما هیچ دهانی را نبسته‌ایم، جز دهان طناب دار. شما خود کلاهتان را سفت بچسبید و قاضی کنید، آن جا که کاری نباشد، کارگری هم نباشد. هیچ کارگری زمین نیوفتاده است، حتی تیرهای ما کارگر نیوفتاده‌اند. اسراف، دشمنی با خود خداست، تنها با اصلاح الگوی‌ِ مصرف، به طناب دار، روی آورده‌ایم، یک آدم کم رو، یک رو، روی ماه آورده‌ایم.
 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲/۰۲/۱۵
i protester

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی