خراب یا خراباتی
از محرم سال هزار و سیصد چهل و دو تا محرم سال هزار و چهارصد یک، روحانیت، تمام تلاش خویش را کرده است که از اعلیحضرت، صدام حسین و شیطان بزرگ، یک یزیدِ تمام عیار بسازد و از روح خدا و علیحضرت، یک امام حسین بی یار. اما یک جای کار لنگیده است و آن این که، آن ثلاثهی زر و زور هرگز آلوده به تزویرِ سلطنت اسلامی، جمهوری اسلامی، ایالات متحدهی اسلامی نبودهاند. از قضا، این روحانیت و حکومت روحانیت بوده است که روز به روز، بیشتر خود را حکومت اسلامیِ امیرالمومنین خوانده است و مخالفینش را خارج از دینِ خدا، خارجی نامیده که باید لب به اعتراف و دست به بیعت، بگشایند. حسین، حسین شعارش شده است و به شهادت دادنِ حسین، افتخارش. آری بله قربان گویان، یزید را حسین صدا میزنند و صدای هل من ناصر ینصرنی حسین را به قربانگاه میبرند. از صدای مادران دادخواه آبان تا صدای دختران مخالفِ نیزهی پر از قرآن، حسین، تغییر جنسیت داده است و یزید دل به مداحانی که اهل یزد، اهل آتشکدههای یزد، نباشند، تا مبادا خرقهی زهد و ریا سوزانده شود. هر چه باشد دلها، دخیلها، نقابها بسته شده است به القابِ جانشین امام زمان، امام حسین زمان. هوچی و شیپورچی فریاد میزنند : امام زمانت را بشناس.
آری فرقی ندارد به شراب ایستاده باشی یا به نماز، سوت و کف زده باشی یا بر سینه و سر، مهم آن هست که بعد از خاوران شصت و هفت، بعد از عاشورای هشتاد و هشت، سمتِ کدام حسین، ایستاده باشی؟ اصلا چه فرق دارد عمامهاش سیاه باشد یا سفید؟ نامش حسینعلی باشد یا علی؟ مهم آن هست که تو درست، سمت مظلوم ایستاده باشی، چه در یمن باشد و چه در اوکراین.