اعتراض

درد ضربدر درد

اعتراض

درد ضربدر درد

اعتراض

این‌ صفحه‌ی پر از خش درد مشترکیست که مالکیت خصوصی ندارد، تازه به دوران رسیده‌‌ای که پدر و مادرش را در اعدام‌های دسته‌جمعی وبلاگ‌ها از دست داده است، این جا خبری از صنعت چاپ و رسالت چاپیدن نیست، این جا فالوئر، شیعه و حواریون نداریم، این جا با شراب کهنه و آب تشنه به آفرینش خدایان اعتراض داریم.

بایگانی
آخرین مطالب
جمعه, ۲۷ خرداد ۱۴۰۱، ۱۲:۵۵ ق.ظ

عکاس باشیِ قصاب باشی

از نصف جهان، از نقش جهان، از مسجد شیخ لطف‌الله، از لطف شیخِ جنس مخالف، روایت می‌کند که اجازه داده است با آزادی تمام، به رنگ کاشی‌های آبی، روسری، سر کند. تمام آزادی او همین هست و اصلا نمی‌گوید یکی دو متر آن طرف‌تر نمی‌تواند در میدان نقش جهان دوچرخه، سوار شود و یا اگر کاشی که نه، دختر آبی باشد حق ورود به آزادی را ندارد.  می‌گویند مسجد شیخ‌لطف‌الله، مسجد پدر زن شاه، در همسایگی مسجد شاه بوده است‌. می‌بینی چگونه شاه، خانه‌ی خدا را فتح می‌کند و هیچ ابابیلی نازل نمی‌شود؟ آن گاه که شیخ، شاه می‌شود و شاه، شیخ، دیگر چرا شاه و شیخ برای یکدیگر شاخ و شانه بکشند؟ هر دو مرد هستند و از این جهان، نصف، نصف می‌برند. یکی در تونل زمان، پاک می‌شود و یکی در دالان مکان. بیایید عکستان را بگیرید تا گشت ارشاد عکستان نکرده است‌. گیرم که آن دستمال سرخِ بر سر کرده‌، پیرهن خونی کشاورزان اصفهان باشد، به خاطر یک دستمال، قیصریه را آتش نمی‌زنند. الکی گرد و خاک نکنید که نقش جهان را گرد و خاک فرا گرفته است، رو به شرق کنید، نام خیابان، حافظ هست و رو به غرب، سپه، و این یعنی سپاه، حافظ این میدان، مرد میدان، مرد چاله میدان هست. اصلا بیایید در سپه، قدم بزنید، دست مردم، اسکناس و دلار، غم نان، هرگز، فم تریپتان را ورق بزنید. ببینید اتفاقی نیفتاده، دولت قضای حاجت کرده است و حالا، شلوارش، دلار را بالا کشیده. کمی آن طرف‌تر، کنسولگری دولت فخیمه‌ی روس، کاری نکنید به بادتان، به حزب بادتان بدهیم. رو به روی آن چهل‌ستون نصف نیمه، نیمی، مردان ایستاده به احترام پرچم روس، نیمی زنان نقش بر آب، گنجشکک‌های اشی مشی، افتاده در حوض نقاشی. آب آن حوض را هم بکشیم، شما زنان از توهم بودن، زنده بودن، زاینده بودن، زاینده رود بودن در خواهید آمد. بگذارید آقای حکایتی برایتان بگوید که روی مسجد شیخ لطف‌الله زیر گنبد کبود، از ترس، زرد شده است و یا مناره‌های به نشانه‌ی تسلیم بالا رفته‌ی او، قطع شده است. آهای چهارشنبه‌‌های چشم سفید، یک وقت، با یک فم تریپ، تریپِ فامیل شدن با ما، بر ندارید، این‌ها همه‌اش عکس هست، فتوشاپ هست، مثل عکس‌هایی که شما از فتنه‌ها می‌گیرید، برای خارج از کشور، تنها بیگانه، شاد هست. این میدانِ سلام فرمانده‌و جمعه‌های سفید انتظار هست. دیگر پسر بچه‌ها هم بدون اجازه‌ی ما رکاب نمی‌زنند، چه رسد به شما دختر بچه‌ها. دهه‌ی قصه‌های مجید گذشته است دهه‌ی قرآن مجید بر سر نیزه هست. بیایید ببوسید دست ما را، قرآن ما را، اما به قرآن خدا، به عکس‌های داخل خانه‌ی خدا، دست نزنید. می‌گویند هر که بامش بیشتر، برفش بیشتر. شمایی که در نصف جهان، برف ندارید، بام هم ندارید. لب بوم ما ننشینید، گوله می‌شید، گلوله می‌شید، کی می‌کُشه؟ قصاب باشی، کی می‌خوره؟ حکیم باشی، حاکم باشی. آقا، حرکت کن عکس نگیر، این جا حریم کنسولگری روس هست، فقط عکاس‌باشی اجازه دارد.
#فم_تریپ #هدی_رستمی
 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱/۰۳/۲۷
i protester

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی