اعتراض

درد ضربدر درد

اعتراض

درد ضربدر درد

اعتراض

این‌ صفحه‌ی پر از خش درد مشترکیست که مالکیت خصوصی ندارد، تازه به دوران رسیده‌‌ای که پدر و مادرش را در اعدام‌های دسته‌جمعی وبلاگ‌ها از دست داده است، این جا خبری از صنعت چاپ و رسالت چاپیدن نیست، این جا فالوئر، شیعه و حواریون نداریم، این جا با شراب کهنه و آب تشنه به آفرینش خدایان اعتراض داریم.

بایگانی
آخرین مطالب
جمعه, ۳ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۱۲:۳۴ ق.ظ

نامجوی افتاده

دارد پرده‌ها می‌افتد. عوام الناس می‌گویند یک نفر از دختر بودن، اما تو بخوان یک نفر از مرد بودن‌‌. می‌گوید عشق آقای نامجو بودم. یعنی چی؟ یعنی شما عاشق آقای نامجو بودید یا آقای نامجو عاشق شما؟ نه آقا جان، هواداران دو آتیشه‌ی استاد گفته‌اند، آتیش استاد ما آن قدرها هم تند نبوده است، میترا استادی بوده است، جوان جویای نامی که نام از ما می‌جوید. اگر سه بار هم، نَه گفته باشد، آخر، سرش در تورِ بله‌ی ما گیر می‌افتد. نُ مینز نُ اشتباه لپی‌ست، شنیدن کی بود مانند دیدن؟ نُ شنیده‌ای، لب‌های غنچه را ندیده‌ای؟ شما جوجه کمونیست‌ها، شما جوجه فمینیست‌ها، از جان من چه می‌خواهید؟ در تصویری که می‌بینید امریکا پشت من است، نیویورک پشت بام من است، هر کس با من دَر افتد، ور می‌افتد. اعلی‌حضرتِ آواز می‌گویند اِکس و سه‌ایکس کار مخالفان، کار جنس مخالف بوده است، من سینما رکس را آتش نزده‌ام اما این آتشی نیست که مثل آتشِ رختخواب، بتواند آن را بخواباند، موتورِ انقلابی‌ست که از کار نمی‌افتد. از پشت‌بام‌های دهکده‌ی جهانی فریاد می‌شنود: بازم بگو نواره، نوار که پا نداره. سال هشتاد و هفت رو یادته؟ معاون دانشگاه زنجان؟ حریم شخصی تو با اون، برای ما چه فرقی داره؟ معذرت‌خواهی خشک و خالی، آخه چه فایده‌ای داره؟ گیرم صدامونو شنیدی، اونم بعد چند ماه، اما تو آب نریختی روی آتیش، آب دهان پاشیدی، گفتی برید گم بشید. بهتره کناره‌جویی کنی از هنرِ نر بودن، کمی دلجویی کنی از اون زنایی که اون جا بودن. اونایی که گفته باشند حریم هنرمند شخصیه، کسی نباید فیلم بگیره، مگه اونم لباس شخصیه؟ برند بگیرند اونایی که از آبان فیلم گرفتند، آی استاندارد دو گانه، برای شما هم مهم اونه که قرعه‌ی کار به نام کی بیفته؟ فرق داره برای شما میون مطرب و شیخ. رسوایی وقتی خوبه که روی سر آخوند بیفته. ما چپیا می‌شکنیم شیشه‌‌ی هر کی را که خرده شیشه داره. 
هوادارهای استاد از پیله بیرون میفتند. میگن آره ببین پسر جان، سفارت هم اینا، همین جوری گرفتند. عرق‌فروشی‌ها را همین جوری شکستند. آخه کین این چپیا؟ آدم یاد چپ کردن ماشین باباش میفته، یادِ چفیه‌ی اون مادام العمر، پدر انقلاب میفته. داغِ داغ بری خونشون، سرد میشی، از دهن میفتی. قیافه که ندارند، نه اهل سه ایکس و بازی، فقط یاد روزهای عزا میفتی. نه گردن کلفت و نه پارتی کلفت، فقط یاد سبیل‌های فرق از وسطِ باباشون میفتی‌. سرمایه هم ندارند، سرمایه‌شون کتابه، کتاب آسمانی‌شون هم سرمایه‌ی مارکسه، از شب تا صبح، سرشون، فقط روی کتاب میفته. هر چی که سنگ مفته، هر چی که گنجشک مفته، جلوی پای لنگ میفته. آی محسن عزیزم با این حرفا یه وقت نگیره وقتت، خودم صبح زود میام و با صدای گنجشکا برات قهوه می‌ریزم. حریم شخصی برای ایرانی جماعت، فقط یه حرف مفته. آدم یاد اولای انقلاب میفته. گفتم اگه انقلاب شه، حکومت باز دست اینا میفته. فردا اگه خدایی نکرده، گردنِ نامجوی ما، طناب دار بیفته، چهارپایه به دست خودش از زیر پا بیفته، باز آدمای اینان که جلو همه میفتن، به جون ما میفتن، به خون‌خواهی‌ش میفتن. میگن تقصیر شما بود کار از کار بگذره، لو دادانش این همه، عقب عقب بیفته. شما پشتش ایستادین و گر نه خودش از همون بیدا بود که با یه باد بیفته. این همه آدم از کرونا، هر روز رو تخت مریض خونه میفتند. به ما چه ربطی داره؟ روی تخت‌خونه‌ی تو، کی رو کی میفته؟ ما مگه مریضیم که دنبال تو بیفتیم؟ فقط به ما بگو نسل این آخوندا کی ور میفته؟ این شایعات که میگن، همش پیش پا افتادن، مهم اینه که نفسِ تو از نفس افتاده. خسته شده و دیگه ادامه هم نمیده. همه کامنت‌ها را بسته‌اند، کرکره‌ها را کشیدند. فحش، شعار و ناسزا مثل نقل و نبات، روی زمین میفته. حالا بگو ببینم تو کدوم ور بومی؟ از این ور پشت بوم یا از اون ورش میفتی؟ لطفا نگو اعتدال، یاد روحانی میفتم، یاد آخوندایی که می‌خوان صاف وسط بهشت بیفتن. وسط پشت بوم که باشی چلغوز رو سرت میفته. راستش یادم میفته کلی لجم می‌گیره، از اونایی که گفتند : آی به چپم، ضعیفه، آی استکانِ ورپریده، آخ، لبات پریده؟ اگه به دلم باشه، منم میگم من چپم. کسی حق نداره به حقوق بشر نگاه چپ کنه.  از شلوارهای خیس مردا، سراغ نقشه‌ی ایران رو، وجب وجب گرفتیم. یادت می‌یاد اون روزا حرف و حدیث مین بود، مثل همین الانا پاها همش هوا بود؟ یادته خاوران رو، توبه نکردنِ دختران رو؟ چی بود؟ چی می‌گفتند؟ موضع اگر نگیری، موضع‌تو گاز می‌گیریم؟
نگاه سرمایه‌داری به انسان، مثل کالا می‌مونه؟ آدم یاده برده‌داریِ مدرن میفته. توی قرآن با تحریف نوشته لا تسقط من ورقه الّا بالاذنه، یعنی مگر به خواست خدا، برگی زمین نمی‌یفته. آقا اجازه؟ اما روی کره‌ی ما، سایه‌ی یه عده مرد زمینی روی ماه زنا میفته. با این که خسوف میشه، هیچ جا، نماز آیات، هرگز بر پا نمیشه. گفتم بر پا، نه این که از جاتون بلند شید. آخه هنوز نماز نخونده، یه اتفاق بد دیگه میفته. ببین از عصر جاهلیت کلی زمان گذشته بابا، زنده به گوری مد نیست، از توی گهواره، کام می‌گیرند. عصر فرزندآوری از فرزند، یک فروند موشک، درست وسطِ پوشکِ بچه، میفته. بابا آب داد، بابا دسته گل به آب داد. بازم می‌خوای که چپ بشی؟ پیامبر خاوران بشی؟ نمی‌بینی، اون که نبرده لذت، با خاور چپ میشه روی زن و فرزند؟ آخه بابا جون، این چپ که اون چپ نیست. چپ بودن یعنی این که با همین چیزا چپ بیفتی. اگه روی ماه گفتم نه این که مثل نامجو برو پی بر و رو، ماه تمامو میگم، ماه شب چهارده رو، اونی که برای آدمای بیدار مثل چراغ می‌مونه. روشنفکری به تن نیست، به طول عمر و سن، به حجم باسن نیست. تا حالا دلتنگی را با زبونت چشیدی تا که بفهمی زندگی، همش سوراخ‌تنگ نیست؟ لابد همیشه تا حالا، ونک به بالا را دیدی، درست ندیدی دخترانِ انقلابو. تا حالا با دوچرخه رفتی توی خیابون؟ موشِ آب کشیده شدی زیر نیشگون و بارون؟ صدا داریم ما بهتر از این ساز ناسازگاری؟ آیا جواب پا زدن‌ها، دست و پا زدن‌ها، یه دست زدن خشک خالی هم نه، پشت پا زدن بود؟ داستان ظهر جمعه، از زبون امام جمعه، اونو که حتم، شنفتی؟ پا زدن دخترا، روی رکاب دوچرخه، بارونو بند میاره، قلبمونو درد میاره، خودش عذاب میاره. کجای این داستان ایستادی استاد؟ تو هم داری ما را بد کاره صدا می‌زنی؟
اینا همه گفتی چپ. آره منم می‌دونم تو  اهل بازار نیستی، اما یکی مثل بازرگان، زودتر همه انقلابا، تو از قطار انقلاب میفتی. بذار دوباره برگردیم آهنگ قبلیمونو. کلمات توی این آهنگ همش دارند میفتند. وزن نداره شعرم، تر زده‌ام تو ترانه.
آن مقام معظم برتری و حکومتش شادند که عکس امام ما هم توی ماه، توی این ماه، می‌افتد. آری تهمت زدن چه آسان است هم چنان که یک پیک، بیشتر زدن. به وقت سنگسار یک زخم زبان بیشتر، به وقت بوسه‌باران یک نیش‌گون بیشتر. اکثریت نه قدرت دارند، نه ثروت و نه شهرت. گاهی درد، درک و در، روی همین پاشنه‌ی آشیل می‌افتد. دادگاه تشکیل نمی‌شود، حکم معلوم هست. هر که بی‌پناه‌تر، نی‌نی‌تر، مامانی‌تر، پسر پغمبرتر، ما از نوادگان آیت‌الله خلخالی و جنتی هستیم، هر که سرمایه‌دارتر، دشمن پیغمبرتر، موسولینی‌تر، به چوبه‌ی دار نزدیکتر. اما تا مرد سخن نگفته باشد، عیب و هنرش نهفته باشد. همیشه دست برتر، پای برتر، عصای قورت داده، پای سوم برتر، رویِ روی تخت نمی‌افتد، گاه همان که می‌گوید عقلش کامل‌‌تر، مغزش سنگین‌تر، کله‌اش گنده‌تر هست، همان که یک ساعت نفسش از دو فصلِ لیگِ برتر ما برتر است، بدون عصای موسی، زیر آب می‌افتد، با دست خدا، توپ توی زمین او، داخل تور دروازه‌ی بریتانیای کبیر می‌افتد. آری مرز خواستن که معلوم نیست، شما بگو خودش پا، یک دست، داده است، جانبازی او در راه تن من بوده است اما آزادی بیان، آزادی پایان هم داشته است؟ شما بگو از کجا معلوم؟ برای تقلب وسطِ شیطنت بازی، مدرکی هم دارید؟ من به شورای نگهبان، به در، دیوار و تخت گفته‌ام، پای صحبت‌های موش‌های داخل دیوار بنشینند، ببینند این انتخاب، انگشت زدن خود آن زنان نبوده است؟ یا فقط می‌خواهند موش بدوانند. شما زنان دستتان به بقیه نمی‌رسد، می‌خواهید انتقام پیامبر نشدنتان را از من محسن، که خودم امام نشده‌ام، بگیرید؟ برای پیرهن یوسف چه فرقی ندارد از جلو یا عقب پاره شده باشد، در هر دو حال چشمانِ منتظرِ کنعان و نان را شفا می‌دهد. آدم‌ها دارند از چشم انسان می‌افتند. آن هبوط آدم یادت هست؟ دو زاری همه، نی آن شاهد بازاری، این یوسفِ دو زاری ته چاه فاضلاب می‌افتد. گویند هر چه درخت پربارتر، افتاده‌تر اما گاهی آدمی از دماغ فیل می‌افتد. فکر می‌کند جای پایش خیلی محکم است، اما از آسمان به زمین، درست جای اشتباه می‌افتد. پیش خود فکر می‌کند این بار بیا انگشت اتهام را فرو کنیم، دست پیش بگیریم و پا دراز کنیم. حافظ! همه روی آن برگ اول دیوان تو افتاده‌اند، که عشق آسان نمود اول. تو بگو تشت رسوایی شما هم اندکی بعد می‌افتد. ‌گویند آدمیزاد است چرا از هول حلیم توی دیگ می‌افتید، آری ولیک، چرا هر کس غش می‌کند، خیلی شیک، روی حوا، سمت مخالفِ حوا می‌افتد؟ یک نفر توی گوشم می‌گوید هیس! دخترها فریاد نمی‌زنند، ما همه در پی آنیم که این حکومت هر چه زودتر از پا بیفتد. اتحاد، اتحاد. نمی‌بینی مردم به جان مردها می‌افتند؟ تو یک جان نشان من ده، تا من بگویم چرا به جان هم می‌افتیم؟ اتحاد جماهیر شوروی را هم دیده‌ایم قبلا، این آش پشت پا با یک وجب روغن رویش، ندیده‌ایم عمرا. فردا که آب‌ها از آسیاب افتد، دوباره همه دنبال باد می‌افتیم، که این بار میل او را کدام سو می‌افتد؟ لطف آن چه تو اندیشی، حکم آن چه تو فرمایی. هر کس که خویش را، جان شریف خویش را در آب نمک خوابانده است، نمی‌گندد. بگذار باد کلاه از سر همه بردارد، او با کلاه گشاد، پا از این قبر به آن قبر بر می‌دارد. حق تقدم با خانم‌هاست تا جلوی هر دربی. پشت درب‌های بسته، تسلیمِ قانونِ قضا و انقضا هستیم. فردا که بهار آید، ما پیش خدا هستیم. آزاد و رها آری، لیک، از هفت دنیا به در هستیم. ما همه خاکستریم آن روز، درست مثل همین امروز. نه سفیدیم و نه سیاه. چه بی‌رنگیم آن روز. کینه ز که می‌گیریم؟ صلح با که می‌جوییم؟ فردا که گذشت هفت روز، رفته است یاد ما، رفتارها می‌ماندند، کاش این، در خاطرمان ماند. آن کس که خوب خواند، آن کس که خوب بنویسد، نیست آن که هر لحظه، هر ساعت و هر ساحت، خوب داند، خوب بنماید و خوب ماند. دنبال که می‌گردی تا که از بازی دنیا، لحظه‌ای آرام گیری؟ رفته است مراد ما از پی مرید بازی. فرق است میان کام، دهان و دل؟ نیست کام، راه ورود به دل. دل بالاتر از کام هست، بالاتر از عقل ناکام. آن که پایین دهان باشد، نامش شکم ‌می‌باشد. جهتش معلوم، هدفش معلوم، نوک بینی‌اش تنها تا زیر شکم بیند. آی نامجو، برگرد به ترنجت تو، تا رنج کمتر بینی. دست‌ها بریده بینی، پاها شکسته بینی. گر جنس مخالف را کمتر ز مور ‌بینی، هزار نکته باریک‌تر، ز مو نمی‌بینی. با آن رازِ ناز و نیاز، هرگز، درمان نشود علف هرزه. چشم یعقوبت را تا آخر عمر، کور می‌بینی. گیرم که شدی شاخ و شهرت به کف آوردی، آیا خودت را بالاتر از گاو مقدس می‌بینی؟ مشکل نه ژن مرد ایرانی، نه هورمون زن ایرانی. دو سه پا، بالاتر برو از این گیتی، بالاتر از ونکِ تهران، آن جا که یک آلونک هم نمی‌بینی. هوادارت را دنبال چه می‌بینی؟ دنبال یک نقطه، دنبال باد هوا بینی. میازار، آن که تو، مور، پنداری. بر باد مده صاحب گیسویی. یوسف ته چاه هم باشد، روزی عزیز گردد. سعدیا، نامجو و کامجو می‌میرند، مرد نکونام نمیرد هرگز. اشکال ندارد اگر در این مکتب‌، در این مکتب‌خانه، درس‌ها را همه افتادی. تنها این نکته بیاموز نگار من و دیگر هیچ خط ننویس. گفتا ادب ز که آموختی؟ گفتم ز درخت سیب. قانون جاذبه در افتادن بود. جبر جغرافیایی این بود. 
پی‌نوشت 
آیه تحریف نشده: ما تسقط من ورقه الا یعلمها (انعام، آیه ۵۹)
 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۰/۰۲/۰۳
i protester

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی