اعتراض

درد ضربدر درد

اعتراض

درد ضربدر درد

اعتراض

این‌ صفحه‌ی پر از خش درد مشترکیست که مالکیت خصوصی ندارد، تازه به دوران رسیده‌‌ای که پدر و مادرش را در اعدام‌های دسته‌جمعی وبلاگ‌ها از دست داده است، این جا خبری از صنعت چاپ و رسالت چاپیدن نیست، این جا فالوئر، شیعه و حواریون نداریم، این جا با شراب کهنه و آب تشنه به آفرینش خدایان اعتراض داریم.

بایگانی
آخرین مطالب
شنبه, ۱ آذر ۱۳۹۹، ۱۱:۳۱ ب.ظ

آدم برفی

آسمان دارد دانه‌های برف را دون دون می‌کند و دستان کولبری سر به هوا، تلاش می‌کند سر ایشان به سنگ نخورد. اما در فال ایشان نوشته‌اند داغ دل می‌بینند. آن قدر خجالتی هستند که با نخستین دست دادن آب می‌شوند. آبی که حتی توی زمین هم نمی‌رود. هر جا انسان پا گذاشته، کثیف شده است، به غیر از برف‌های کوهستان. شاید چون انسانش یک آدم برفی بوده است. و او تنها سری‌ست که مثل کبک‌ها زیر برف‌ها نمانده است. معلوم نیست سرما چه قدر داغ بوده که رژ لب‌هایش روی دماغ کولبر جان، به یادگار مانده است. تو گویی هویه آورده‌اند تا سر انگشتانش را به سرما لحیم بزنند. نترسید نترسید ما همه با هم هستیم. هیچ یک از آن هم‌کلاسی‌های هشتاد و هشت توی کوه مشغول به کار نشده‌اند و این بار نه آدم به آدم که کوه به کوه رسیده است. اصلا یک نفر نیست که به این دانشجوی ستاره‌دار بگوید پس ستاره‌ات کو؟ ماه را هم که گویا حجاب اجباری سر کرده‌اند. می‌بینی آسمان را تار و مار، تاریک کرده‌اند. نه نمی‌بینی، دیگر حتی همان نوک بینی‌ات را هم نمی‌بینی. هر چه قدر هم که بگوید داخل چشمانش چیزی نرفته است باد اصرار دارد لب کاسه‌ی چشمانش فوت کند. یک نفر توی گوشش می‌گوید آی آدم برفی، آی میرزا کوچک خان جنگلی، چشمانت را نبند، خوابت بِبَرد، خواهی مُرد. دندان‌های طبقه‌ی بالا دارند دندان‌های طبقه‌ی پایین را سرکوب می‌کنند. استخوان‌های دست و پا، رقص و پایکوبی‌شان گرفته است. اما خبری از گشت ارشاد نیست. مگر خبر ندارید میان کوه‌های مرکزی و مرزی تبعیض قائل می‌شوند. اصلا وقتی یک لقمه نان را کف خیابان به دست می‌آورند، چرا باید نوک کوه به دنبالش باشند؟ حتی دود اگزوزی نیست که به یاد کودکان کار، دستانش را جلوی آن بگیرد. می‌گویند بارداری با خودش ویار می‌آورد و او چه قدر هوس آذر و آتش کرده است. همان آذری که با پَر پَر شدن کنار یک پروانه آغاز می‌شود. سرباز وظیفه را آن قدر اختیار نیست که به آدم برفی گوله‌ی برف پرتاب کند یا گلوله. او آتش می‌گشاید و در رشته کوه، قتل‌های زنجیره‌ای پخش زنده می‌شود. حالا تا سردخانه تن او و پاره‌ی تنش گرم گرم است و مگر آدم برفی خونگرم را سرنوشتی جز آب شدن هست؟ آبی که زیر زمین می‌رود، کنار تمام آزادی‌و برابری خواهان. کولبر جان بارت به مقصد رسید. درود بر تو و تمام فرهادهای این سرزمین که از ترس هیچ بهمن و خسروی عمامه به سری، خوابِ شیرین را به پستو نبردند.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۰۹/۰۱
i protester

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی