اعتراض

درد ضربدر درد

اعتراض

درد ضربدر درد

اعتراض

این‌ صفحه‌ی پر از خش درد مشترکیست که مالکیت خصوصی ندارد، تازه به دوران رسیده‌‌ای که پدر و مادرش را در اعدام‌های دسته‌جمعی وبلاگ‌ها از دست داده است، این جا خبری از صنعت چاپ و رسالت چاپیدن نیست، این جا فالوئر، شیعه و حواریون نداریم، این جا با شراب کهنه و آب تشنه به آفرینش خدایان اعتراض داریم.

بایگانی
آخرین مطالب
پنجشنبه, ۲۴ مهر ۱۳۹۹، ۰۱:۰۵ ق.ظ

رییس‌علی محمد موسوی‌زاده

متولد سال نترسید نترسید ما همه با هم هستیم، درست در سالی که همه از ترس کرونا جرات گرفتن دست دیگری را نداشتند، بابت هوشمند نبودن گوشی و محرومیت از شبکه‌ی شاد، برای همیشه بیهوش و روحش شاد شد. و چه طغیانی بر این زندگی حیوانی! به تلافی خدایی که می‌خواست دستش جلوی آدم‌ها دراز باشد، پایش را جلوی قبله‌‌ی خدای آدم‌ها دراز کرد. همیشه که بوسیدن معنای دوست داشتن نمی‌دهد، گاه چهار گوشه‌ی زمین را می‌بوسی برای تمام کردن. و تو را با این قد کوتاهت سر، به کدامین سنگِ قبر خورده‌است که همه صدای بیدار بودنت را شنیده‌اند؟ تو چگونه به مرگ خویش نشسته‌ای که ایستاده مردن را فریاد کشیده‌ای؟ و تو را نه رهبری سیزده ساله به زیر تانک خوانند، که رهبران این ارکستر سمفونیکِ سرکوب، همه بر روی تانک و سر چاه نفت بختک زده‌و خوابیده‌اند. تو چنان زخم را خوش نواخته‌ای که کسی جرات نمی‌کند بودنِ نبودن تو را انکار کند، جارچی‌ها چاره‌ای ندارند که تنها بر تکذیب دلیل نبودن تو اصرار کنند. بیا و بگو بابت آن سه ماه اضافه خدمت برای فرزندان ذکور و پا جفت کردن در برابر حاکمان شرور دست به خودکشی زده‌ای و یا این که چون عادل فردوسی‌پور نتوانسته است تو را به ماندن در ایران راضی کند به رفتن پا فشرده‌ای و دست به کار شده‌ای. می‌بینی کاکا؟ خدا هم هیچ تلاشی نکرد تا بعد از این همه شکست‌های پی در پی خانواده‌ی تو، خودکشی تو نیز ناموفق شود. اصلا چه فرقی می‌کند صادق هدایتی باشی خوابیده بر تخت و یا یک بیمار کرونایی باشی بدون تخت؟ آی غلامرضای تختیِ خاک شده، آی غزاله‌ی علیزاده‌ی حلق آویز شده، آی پدر امیرحسین مرادی، داغی به زیر زمین کشیده شده، آی عمران روشنی مقدم، کارگری بالای چاه نفت، به استعمار کشیده شده، کاش لااقل خودت را مانند آن دختران نصف ‌جهان از پلی به زمین پرتاب می‌کردی تا هبوطت را سر و صدایی باشد برای ما گوش درازهای عصر تاریکی. در تاریخ بنویسید در عصری که علی رییس بود، رییس‌علی ما غرور پسری بوشهری بود زخمی از حسرت یک پیام از خانه با گوشی همراه و مشاور آن رییس، کاخی داشت که فیلم‌برداری از آن‌ شش ماه حبس به همراه ‌می‌داشت. راستی با شما هستم دوربین کلاس‌های درس سیستان و بلوچستان، هم‌کلاسی‌های بدون دوربین بوشهر، چرا ما را با این چشمان کم‌سو مدام از این سوی وطن به آن سو می‌برید؟ اگر قرار بود زمین ما را بخورد که ما این همه زمین نمی‌خوردیم.
 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۰۷/۲۴
i protester

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی