اعتراض

درد ضربدر درد

اعتراض

درد ضربدر درد

اعتراض

این‌ صفحه‌ی پر از خش درد مشترکیست که مالکیت خصوصی ندارد، تازه به دوران رسیده‌‌ای که پدر و مادرش را در اعدام‌های دسته‌جمعی وبلاگ‌ها از دست داده است، این جا خبری از صنعت چاپ و رسالت چاپیدن نیست، این جا فالوئر، شیعه و حواریون نداریم، این جا با شراب کهنه و آب تشنه به آفرینش خدایان اعتراض داریم.

بایگانی
آخرین مطالب
جمعه, ۱۱ مهر ۱۳۹۹، ۰۱:۱۴ ق.ظ

بی‌خانمان

هی می‌خواهم بنویسم اما نمی‌شود. می‌ترسم چوب دار کم  بیاورند، این قلم را هم به خدمت ببرند. و یا این عطر و عطش دانستن هر چه زودتر بپرد، زبان سرخ، لب پَر بشود. و یا اصلا حرف‌ها طاقت زندانی شدن را نداشته باشند، میله‌های زندان صفحه، خطوط موازی کاغذ را بشکنند و فرار کنند. من و بمانم یک بهمن دیگر، یک کاغذ بی‌خط، یک رای سفید، یک نَه‌‌ای که خوانده نمی‌شود.
هشتاد تازیانه بر سر خمار من، دمار از روزگار یک سرِ سرخورده در می‌آورید؟ من که زور را شنفتم و خفتم، دیگر چرا روی به سقلمه می‌آورید؟ من که کاوه آهنگر نیستم، من، پَرِ کاه، من، خود کاه، ای به کاهدان زدگان، دیگر چرا جرثقیل می‌آورید؟ من که قلمم حجاب کرده است، تنها نوک دماغش پیداست، چرا همین حالِ نوشتن را هم، از توی دماغش در می‌آورید؟ غروب جمعه و غروب پاییز، فصل‌الخطاب به فصل‌ها خطاب کرده است، غروب سیزده به در را هم، همین حالا به زندان می‌آورید. من نه شعر سپیدم، من همان سیاه قلمم که مغز استخوانم را درد به صدا در می‌آورید.
آی زن ناشزه، ای آن که نگفته‌ای نعوذ بالله، اعوذ بالرب النعوظ، ای دلت گرم که هنوز سردخانه‌ها هستند، نروم  به خانه‌ی شوهر و یا همسر مادر. آی سرباز فراری، ای آن که سر باز زده‌ای از فرو رفتن، از غارت حقارت، ای پا در هوایِ آدرس منزل به پادگان داده. آی کارگر اخراجی، ای آن که نه خانه جای توست نه کارخانه، ای فرمان نبرده‌ی باخته. آی زندانی سیاسی، ای سر به هوای زمین خورده، لب تر نکرده‌ی سینه‌ی دیوار، در حسرت آخرین تماس از خانه. آی پرستارِ به تاریکی، بیدار نشسته، ای وسواس تمام برای غواص دست بسته‌ی کربلای چهار شدن، ای آن که جانم به لب رسید و لب به جانم نرسید، ای خانه ندیده، ای هم‌خانه ندیده. آی گورخوابِ بر علیه زندگی، افقی، قیام کرده ، ای آن که در مکان غصبی نماز شکسته به پا کرده، پایت را جلوی عزراییل دراز کرده، هم‌وطن تو را زیر گرفته، کارتن پاره کرده. وطن تو را در آغوش گرفته، بغل کرده. همه‌ی شما بی‌خانمان‌ها بیایید بشاش باشید و این همه نشایید توی زندگی ما. ما داریم زندگی‌مان را می‌کنیم، سقف ما از زندگی، همین بندگی برای یک عدد زورگیر سر کوچه هست. گیر ندهید ما امشب نمی‌خواهیم بیرون خانه‌بمانیم، بیرون خانه بخوابیم. می‌خواهیم زنده بمانیم، زنده بخوابیم.
 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۰۷/۱۱
i protester

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی