اعتراض

درد ضربدر درد

اعتراض

درد ضربدر درد

اعتراض

این‌ صفحه‌ی پر از خش درد مشترکیست که مالکیت خصوصی ندارد، تازه به دوران رسیده‌‌ای که پدر و مادرش را در اعدام‌های دسته‌جمعی وبلاگ‌ها از دست داده است، این جا خبری از صنعت چاپ و رسالت چاپیدن نیست، این جا فالوئر، شیعه و حواریون نداریم، این جا با شراب کهنه و آب تشنه به آفرینش خدایان اعتراض داریم.

بایگانی
آخرین مطالب
چهارشنبه, ۱۳ فروردين ۱۳۹۹، ۱۲:۳۵ ق.ظ

روز طبیعت

روزگار غریبیست، هوای پاک را جلوی درب خانه‌مان پارک کرده‌اند و یک نفر نیست که بگوید آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟ گویا خوشش می‌آید حرصمان بدهد. درست همین حالا که خروج از خانه‌ حکم ورود به قصر کافکا را پیدا کرده است، سر و کله‌اش پیدا شده است. و زمین نیز چه قدر تلافی‌جویانه دارد نفس می‌کشد، هر چه قدر بیشتر، آدم خاک می‌کنند، او دهانش را بیشتر باز می‌کند. و چه قدر در این شرایط آزادتر است آن که زندانی بوده است. برای او چه فرقی دارد دور تا دور زندانش را دیوار بکشند؟ اما نه، این روزها باید محیط زیست زندانی فرق کند. همه که زندانی محیط زیستی نیستند تا با یک دست شستن، از دستشان بدهیم. بیا و حرف از مرگ نزنیم، زندگی ادامه دارد. صورت یکی مخرج دیگری، بیا و تولید را بالا ببریم، تولید مثل را می‌گویم. سخت مگیر، زندگی همین است ساده کردن یک کسر، بیا و صورت و مخرج را با هم بزنیم. راستی شما هم از طریق معاد دیگران امرار معاش می‌کنید؟ یعنی این روزها دیگر برای خواندن نمازتان پول نمی‌گیرید؟ راستی گناه کدام یک بیشتر است؟ سکوت در برابر دستی که یک تکه نان را داخل سطل آشغال می‌اندازد و یا سکوت در برابر دستی که دنبال یک لقمه نان خود را داخل سطل آشغال می‌اندازد؟ از عباس میرزا به این طرف هر زمان که در ایران زمین بوی آزادی و برابری به مشام رسیده است، روحانیان و درباریان که خود را حضرت و اعلیحضرت می‌دانسته‌اند مردم را از دست دادن به یکدیگر ترسانده‌اند و برای پیشگیری از ابتلای دسته‌جمعی به کرونای آگاهی، فرمان به شستن مغزها داده‌اند. و تلخ آن که در دیروز امروزی، روحانیان به دربار رفتند و درباریان روحانی شدند، یعنی هر دو علیه ما همدست که بودند، یکدست هم شدند، آگاهی منحوس نیز همان سیزده در به در شد. می‌بینی سال‌ها گذشته است و برای ما از تمام جمهوری، تنها یک رییس‌جمهور مانده است که نام و پیشه‌اش هر دو روحانیست، اصلا می‌بینی با نامش چه زیبا کنایه می‌زند؟ که از جسم خسته‌ی ما دیگر چیزی نمانده است. او که گمان می‌کند دست‌های به خون آلوده، وسط این دست شستن‌ها پاک شده‌اند و با تحویل جعبه سیاهِ سیاه‌بختی این ملت، به او دوباره جام و برجام می‌دهند. دارند سر ایران را بر زمین می‌زنند، می‌گویند به سلامتی ایران و زمین. آن قدر که زده‌اند چشمان ایران زمین آب آورده است، بیچاره خبر ندارد آن‌ها تشنه‌ی خون هستند، او این جام را اشتباه آورده است. امروز روز طبیعت است و چند سال دیگر ما نیز با آهک یا بدون آهک جزیی از طبیعت می‌شویم، آن روز که سرمان را بر زمین می‌گذاریم، نمی‌دانم نخستین بار پای چه کسی از روی سرمان عبور خواهد کرد؟ اما ای کاش آن پا بی سر و پا نباشد و  آگاهی جزیی از طبیعتِ او شده باشد. پیشاپیش روزتان مبارک.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۰۱/۱۳
i protester

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی