اعتراض

درد ضربدر درد

اعتراض

درد ضربدر درد

اعتراض

این‌ صفحه‌ی پر از خش درد مشترکیست که مالکیت خصوصی ندارد، تازه به دوران رسیده‌‌ای که پدر و مادرش را در اعدام‌های دسته‌جمعی وبلاگ‌ها از دست داده است، این جا خبری از صنعت چاپ و رسالت چاپیدن نیست، این جا فالوئر، شیعه و حواریون نداریم، این جا با شراب کهنه و آب تشنه به آفرینش خدایان اعتراض داریم.

بایگانی
آخرین مطالب
يكشنبه, ۲۹ دی ۱۳۹۸، ۱۲:۲۷ ق.ظ

کوچه لره

دارد برف می‌بارد، اما برف شادی نیست، بهار آزادی نیست، جای شهدا خالی نیست. سیستان و بلوچستان را ندیده‌اید؟ آب نطلبیده همیشه مراد نیست. خشکسالی به درونمان پا گذاشته است. همه خشکمان زده است. آن روز که اعلیحضرت تشریفشان را بردند حضرات گمان کردند علت سقوط حکومت شاهنشاهی، شنیدن صدای انقلاب مردم ایران بوده است برای همین گوش‌ها را کندند و به جایش بلندگو کار گذاشتند. آن روز که از سر لوله‌های تفنگ گل می‌رویید، مردم ایران گمان کردند خون‌های کف خیابان فرش قرمزیست که برای ایشان پهن کرده‌اند، که برای ایشان همیشه پهن خواهد ماند. از عزا به افسردگی، از افسردگی به عذابِ گول زدن خود با دل‌خوش‌کنک‌های بادکنکی، از هوا به زمین، از گول به گور می‌رسیم، حال آن که بالای گورمان فریاد می‌زنند زنده باد دیو دیوانه. درست مثل کسی هستیم که پا به ماه بوده و به او تجاوز شده باشد، یا تازه به پادگان و زندان پا گذاشته باشد، هواپیما سقوط کرده و ما مثل آدم و حوایی هستیم که تازه هبوط کرده باشند. یا آن که از تیراندازی جان سالم به در برده باشند، با شلیک دوم تیر خلاص خورده باشند. یا آن که با روشن کردن شمع کیک تولد، خانه‌شان آتش گرفته باشد و تمام کیف، کیک و شادی را بالا آورده باشند. نه نه چند روزی بگذرد ما خودمان را پیدا خواهیم کرد، توی همین کوچه پس کوچه‌ها، لا به لای چنارهای ولی‌عصر، زیر پل الله وردی خان، از برج میلاد تا گنبد کاووس، از مولوی تا کاخ آپادانای شوش، از میدون خراسان تا استان خراسان، از سعادت آباد تا مهاباد، از نیاوران تا غار علیصدر، از سید خندان تا زاهدان، از ستارخان تا بازار تبریز. می‌گویند دیوانه چو دیوانه ببیند خوشش آید، ما یک شهر را ، یک کشور را دیوانه خواهیم کرد‌. دیوانه‌هایی که عدالت، آزادی و حقیقت را می‌‌خواهند نه قدرت، ثروت و شهرت را. هزار نکته باریکتر ز مو اینجاست، ما حافظ را همین جا از چنگ دیوان و موهای پریشان نجات خواهیم داد. ما هنوز نباخته‌ایم ما تنها گهواره‌ی امید را تا انتهای ناامیدی برده‌ایم، حالا نوبت برگشتن و برخاستن ماست. ما با سر کسی کاری نداریم، بگویید قرآن بر سرشان نگیرند. ما تشنه‌ی حقیقتیم، بگویید پلیس ضد شورش آب بر سرمان نگیرد. تاریخ گذشته است، آب از سرمان گذشته است، ما انتقام سخت نمی‌گیریم. خطای انسانی از سر هواپیمای سرورتان گذشته است، دوازده بهمن پنجاه و هفت گذشته است، ما تنها آزادی‌های دولت بختیار را پس می‌گیریم. ما روی یار بودن بخت و اقبال حساب نمی‌کنیم، ما از برف، بهمن و راهپیمایی با ماشین ضدگلوله هم چیزی به دل نمی‌گیریم. ما دیوانگانی هستیم که نه از وان حمام و نه از آب گل آلود، ماهی نمی‌گیریم. ما مرگ کسی را نمی‌خواهیم، چه فلسطین باشد، چه بنی ‌اسراییل. ما درود را برای همه می‌خواهیم، ما صلوات را از زیر دست و پا پیدا خواهیم کرد و نام محمد را از غاری تار عنکبوت گرفته نجات خواهیم داد. اگر سردار اسعد بختیاری تهران را فتح کرد ما تمام ایران را فتح خواهیم کرد، ما خودمان را پیدا خواهیم کرد توی همین کوچه پس کوچه‌ها. ما خشکمان نزده است، ما آب از دستمان، از چشممان ریخته است، ما منتظریم؛ کوچَه لَرَه سُو سَپمیشَم.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۸/۱۰/۲۹
i protester

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی