اعتراض

درد ضربدر درد

اعتراض

درد ضربدر درد

اعتراض

این‌ صفحه‌ی پر از خش درد مشترکیست که مالکیت خصوصی ندارد، تازه به دوران رسیده‌‌ای که پدر و مادرش را در اعدام‌های دسته‌جمعی وبلاگ‌ها از دست داده است، این جا خبری از صنعت چاپ و رسالت چاپیدن نیست، این جا فالوئر، شیعه و حواریون نداریم، این جا با شراب کهنه و آب تشنه به آفرینش خدایان اعتراض داریم.

بایگانی
آخرین مطالب
شنبه, ۱۴ دی ۱۳۹۸، ۰۱:۳۳ ق.ظ

دوباره ایران

دل هر ذره را که بشکافی بوی ناامیدی می‌دهد. دوباره ایرانِ شکست خورده جنگ نکرده پُل پیروزی برای دیگران شده است. ما حتی از بیست‌ هم خاطره‌ای جز شهریور هزار و سیصد و بیست نداریم. یک وقت گمان نکنید داریوش سوم و یزگرد سوم از اسکندر و اعراب برنز گرفته‌اند، این ایران بوده است که با شکست عکس یادگاری گرفته‌ است. آن‌گاه که دریانوردان پرتقالی تمام تلاششان را می‌کردند که قاره آفریقا را دور بزنند و با پیمودن اقیانوس هند به شرق برسند و دریانوردان اسپانیایی‌ دنیای جدید، غربِ غرب، شیطان بزرگ را کشف می‌کردند، حسین‌های ما شاه سلطان حسین و چهل‌ ستون‌های ما مُرده‌هایی روی آب بودند. اگر چنگیز خان و تیمور لنگ از سرمان مناره ساختند، کارهای شاهان خودمان نیز خود شاهکاری دیگر بود، امیرکبیر در باغ فین، ملک المتکلمین و میرزا جهانگیرخان صور اسرافیل در باغ شاه، از فین شاه برای چاق بودن دماغ اصلاحات و مشروطه چاره ساختند. شرق ایران را به غرب دادیم و غرب ایران را به شرق. قاجار که رفت در جهت عقربه‌های ساعت چرخیده بودیم، به هنگام جنگ جهانی دوم، شمال، مال روسیه شده بود و جنوب مال انگلستان. قلدری رضاخان برای رعیت بود نه برای ارباب. برای ما از آن توسعه‌های آمرانه، چیزی جز کلاه بر سر رفتن و حجاب از سر برداشتن باقی نماند، راه رفتنمان عوض شده بود اما کجا رفتنمان همان خَلاء و خِلا بود.‌ نفتمان که ملی شد اینگار نه تنها حقمان را از این جغرافیا بلکه از آن تاریخ نیز گرفته بودیم. محمدرضا که رفت فکر کردیم ایران گلستان شده است و تاریخ همان بیست و پنجم مرداد با کاخ گلستان تسویه حساب می‌کند. اما اعتکاف که تمام شد دوباره یک رضا کنار محمد ما نشاندند، دوباره جاوید شاه دم و بازدم ما شد، دوباره اختناق روی جناق‌های ایران نشست تا دو هزار و پانصد باره، پاره شدنمان را جشن تکلیف بگیریم. ملت ایران طفل صغیری تصور شده بود که باید تا رسیدن به دروازه‌های تمدن بزرگ، پستانک در دهانش می‌گذاشتند. خدا یکی، شاه یکی، حزب هم یکی. اما همه چیز غلط از آب در آمد، از کاخ فرعون هزاران موسی از آب و گل در آمدند. پشت بام‌ها، بام جهان شدند، می‌گفتند خدا بزرگتر از سلطان محمود شده است. اما دوباره در بهار آزادی ایران، نماز تیرباران خواندند. ما که داشتیم بال در می‌آوردیم که به ناگاه لاشه‌های هواپیماهای خویش را بر روی زمین دیدیم. با همان سرعت که به بختیار و جبهه‌ی ملی رسیده بودیم با همان سرعت از بازرگان و نهضت آزادی فاصله گرفتیم. امریکا دور، اما خاک آن نزدیک بود. دیوار سفارت کوتاه اما قصه‌ی ما سر دراز داشت. از این جا به بعد رستاخیزی شد و ما هم عضو حزب رستاخیز. آدم‌ها سه دسته می‌شدند هم‌حزبی و خودی، چپ و غیرخودی و یا لیبرال و بیخودی. اصلا برای همین بود که با دستان خویش فرزندان پدر طالقانی را به جبهه‌ی صدام فرستادیم. مجاهدینی که خلق نام خانوادگی‌شان بود خانواده‌‌های خلق را داغدار ‌می‌کردند چون گمان می‌کردند منطق گلوله از لاله بیشتر است. جنگ بود، خیلی جنگ بود، حتی نمی‌توانستیم به یاد شهدای دفاع مقدس شمع روشن کنیم، بمباران بود باید تمام روشنایی‌ها و روشنفکری‌ها خاموش می‌شدند. پس از آزادی خرمشهر هیجان یک پیروزی جان‌های بسیار از جوان‌های این دیار گرفت، قدس،کربلا و بصره که هیچ، به جنگ تا تنها یک پیروزی راضی شده بودیم. با این که عملیات‌ها لو می‌رفت، اما مردم هنوز روی مین می‌رفتند تا مبادا ایران از دست برود. اما جیبمان که خالی شد جام زهرمان پر شد. جنگ تمام شد و ما ساده‌لوحانه گمان کردیم بعد از آن جان هیچ انسانی در خاورمیانه با جنگ گرفته نمی‌شود. خاوران، بمب‌گذاری حرم امام رضا، قتل‌های زنجیره‌ای، کوی دانشگاه، طالبان، ترور دانشمندان هسته‌ای، هشتاد و هشت، کهریزک، جیش‌ العدل، ریگی، سوریه، اسد، بحرین، داعش، یمن، عراق، کوبانی، تهران، خرداد نود و شش، ایران، دی ماه نود و شش، حزب دموکرات کردستان، رژه‌ی اهواز، شهریور نود و هفت، اردوغان، کردها، ایران، آبان نود و هشت و حالا امروز، دیروز، فردا، دوباره ایران. یک نفر نیست که بگوید کدام میلاد؟ این سال‌های میلادی که همه‌اش بوی مرگ می‌دهند. از گفتگوی تمدن‌ها و زنده باد مخالف من حالا رسیده‌ایم به شادی پس از گلوله. فردا هم که ما بُکشیم با همان شادی اسلامی تکبیر می‌کِشیم. مهم نیست که یک انسان کشته می‌شود مهم آن است که اربابان ما امروز هورا می‌کِشند یا خط مشکی می‌کِشند؟ حتی شیر و خورشید، اردوغان، اسد، ترامپ، والا مقام هم ارباب ما نیستند، ارباب ما پول بیشتر است، نفت بیشتر، نفع بیشتر. خواه فروختن روح خدا باشد خواه فروختن عصای سلیمان. حالا هی جار بزنیم مخالف قصاص و اعدام هستیم، انقلاب هم که بکنیم دوباره ایران نماز تیرباران می‌خواند. دست روی دلمان مگذارید با این همه خون دل، با این همه اَشکال هندسی خودمتشابه ناامیدی در تک تک سلول‌های زندان وجودمان، دوباره ایران، دوباره ویران!

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۸/۱۰/۱۴
i protester

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی