اعتراض

درد ضربدر درد

اعتراض

درد ضربدر درد

اعتراض

این‌ صفحه‌ی پر از خش درد مشترکیست که مالکیت خصوصی ندارد، تازه به دوران رسیده‌‌ای که پدر و مادرش را در اعدام‌های دسته‌جمعی وبلاگ‌ها از دست داده است، این جا خبری از صنعت چاپ و رسالت چاپیدن نیست، این جا فالوئر، شیعه و حواریون نداریم، این جا با شراب کهنه و آب تشنه به آفرینش خدایان اعتراض داریم.

بایگانی
آخرین مطالب
دوشنبه, ۱ مهر ۱۳۹۸، ۱۲:۴۲ ق.ظ

پاییز

ساعت‌ها را یک ساعت عقب کشیده‌اند، ته دلمان شاد است به این عقب‌ماندگی و خواب بیشتر. قصه‌ی آشنایی نیست در این جغرافیا؟ پس چرا بقیه‌ی سال غم‌ داریم؟ شاید چون این بار جلوی چشممان یعنی جلوی عقلمان آورده‌اند. از این جا به بعد تا آخر سال یواشکی هر ماه یک روز از عمر تو را هم کم می‌کنند. ‌خیالی نیست یک عمر از ما کم‌ کرده‌اند، اصلا دو سیگنال زمان پیوسته با تفاوت در نقاطی محدود دارای انرژی یکسانی هستند تو جوش کدام صد درجه را می‌خوری؟ ای سیصد و شصت درجه‌ی صفر. خوش به حال آن کارگر چند شیفته که اول مهر بی‌مهری پایان تعطیلات را تجربه نمی‌کند، حالا شما هی دلتان به حالش بسوزد و امضا جمع کنید و بابت تحمل فشار چند بار، واحد فشار را از بار و پاسکال به نام او کنید. پاییز دم در است اما چه ظلمیست او را با همه‌ی آذرهای سی و دو و هفتاد و هفتش فصلِ پادشاه بنامیم؟ او مثل بهار میان سرد و گرم روزگار با ساز و دهل و نقاره نمی‌آید، با صدای خرد شدن برگ‌ها، قار قار کلاغ‌ها، با صدای خود طبیعت می‌آید. با صدای خفه شدن محمد جعفر پوینده و محمد مختاری، با صدای بیرون جهیدن خون از تن داریوش فروهر و پروانه اسکندری، با صدای گلوله در دانشگاه و سه قطره خون در ضیافت استبداد، استعمار و استحمار، آذر، مصطفی، احمد. مهر شصت و هفت که از بلندگوها می‌گفتند سرزدست افق مهر خاوران، مهر واقعا بوی خاوران می‌داد و بچه‌هایی که بدون پدر و مادر به مدرسه می‌رفتند. این همه سال یک بار هم حال پاییز خوب نبوده است، حتی همان اولین پاییز بعد از انقلاب، پنجاه و هشت را می‌گویم که فکر می‌کردیم بالای دیوارِ شیطان بزرگ خدای بزرگی نشسته است که تاریخ را همان جا برای مستضعفان تمام می‌کند و تکه‌ای از بهشت، امریکا، مال ایران می‌شود. دانشجویان خط امام بد خط بودند و به جای چاقو کشیدن پرونده بیرون می‌کشیدند. عباس امیر‌انتظام  حبس ابد می‌خورد و عده‌ای تا ابد می‌خوردند. همان‌هایی که مخالفت تاریخی خود را با کاپیتولاسیون نشان دادند، مردم ایران چه کم از امریکایی‌های گروگان گرفته شده داشتند، این نذری گروگانگیری را میان همه تقسیم کردند. اصلا تقصیر ابراهیم‌های بت‌شکن بود که بت‌ بزرگ را سالم نگاه داشتند تا به همه بگویند شکستن بت‌ها کار بت بزرگ بوده است، ساده بودند تصورش را هم نمی‌کردند که بت بزرگ تولید مثل هم می‌کند. پاییز امید الکی نمی‌دهد، اصلا چه امیدی دهد به مردمی که سالروز آغاز جنگ و طولانی‌ترین شب سال را جشن می‌گیرند؟ با نخستین آب باران رنگ آبی برگ‌های سبز پس گرفته می‌شود و دوباره زرد می‌شوند. رنگ برگ‌ها با سرخی خون‌های کف خیابان نارنجی می‌شود و همه می‌دانند این انقلاب‌های رنگی به زودی شکست خواهند خورد، کارگران شهرداری همه را از سطح شهر جمع خواهند کرد. درختان ایستاده همه چیز خود را از دست می‌دهند، برهنه می‌شوند و به جرم عریانی با باد تازیانه می‌خورند. هیچ کس نمی‌پرسد چرا لااقل شعور باد بیشتر از این حزب‌های باد نیست؟ شاید چون مثل ایشان کشور ندارد تا بی‌شعوری‌اش مرز داشته باشد. به راستی حیف پاییز که توی این تقویم‌ها میان افراط و تفریط زمستان و تابستان و در مقابل چابلوسی و دروغ‌گویی بهار نزد زندگی، گیر کرده است، او هر سال از آذرش، آتشش سالم بیرون می‌آید بی ‌آن که در قرآن یا شاهنامه نامی از او برده باشند، چه سربلند سر به زیریست این پاییز.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۸/۰۷/۰۱
i protester

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی