اعتراض

درد ضربدر درد

اعتراض

درد ضربدر درد

اعتراض

این‌ صفحه‌ی پر از خش درد مشترکیست که مالکیت خصوصی ندارد، تازه به دوران رسیده‌‌ای که پدر و مادرش را در اعدام‌های دسته‌جمعی وبلاگ‌ها از دست داده است، این جا خبری از صنعت چاپ و رسالت چاپیدن نیست، این جا فالوئر، شیعه و حواریون نداریم، این جا با شراب کهنه و آب تشنه به آفرینش خدایان اعتراض داریم.

بایگانی
سه شنبه, ۱۷ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۱۲:۱۱ ق.ظ

روزه

من باید از مردم رو بگیرم تا مردی به گناه نیفتد، او نمی‌تواند جلوی چشمش را بگیرد. من باید جلوی شکمم را بگیرم تا روزه‌داری به آه نیفتد، او با بوی غذا نمی‌تواند جلوی پرواز روحش را بگیرد. گویی توی این بگیر و نگیرها، دینی که قرار بود انسان‌ها را به یکدیگر نزدیک کند به کناری ایستاده و مسلمانان ترسو را از نزدیکی بیم می‌دهد. هر چه باشد آبا و اجداد ایشان آینده‌ی خویش را بابت نزدیکی به یک درخت تباه کردند. دلم برای خدایی تنگیده که وقتی هیچ بنده‌ای او را دعوت نکرد او خودش مهمانی داد. چون می‌خواست پدر و مادری از بابت نداشتن، نزد فرزندانشان خرد نشوند مهمانی‌اش را درست به مانند ایشان برگزار کرد. نه نانی، نه آبی، تا همه بگویند ما آمده‌ایم خودتان را ببینیم. اما هنوز یک جای کار می‌لنگید، آن که روزه می‌گرفت می‌دانست چند ساعت بعد، این ماجراجویی‌اش، این حس شیک و تمیز هم‌ذات پنداری‌اش تمام می‌شود اما آن زندانی تورم که گوشت نمی‌گرفت نمی‌دانست چند ماه بعد، این هواخوری‌اش تمام می‌شود. آیه‌ای نازل کرد، آیا آنان که می‌دانند با آنان که نمی‌دانند یکسانند؟

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۸/۰۲/۱۷
i protester

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی