اعتراض

درد ضربدر درد

اعتراض

درد ضربدر درد

اعتراض

این‌ صفحه‌ی پر از خش درد مشترکیست که مالکیت خصوصی ندارد، تازه به دوران رسیده‌‌ای که پدر و مادرش را در اعدام‌های دسته‌جمعی وبلاگ‌ها از دست داده است، این جا خبری از صنعت چاپ و رسالت چاپیدن نیست، این جا فالوئر، شیعه و حواریون نداریم، این جا با شراب کهنه و آب تشنه به آفرینش خدایان اعتراض داریم.

بایگانی
آخرین مطالب
پنجشنبه, ۱۱ اسفند ۱۴۰۱، ۰۱:۱۸ ق.ظ

آتش بس با جام زهر

دوباره کرونا برگشته است از همان قم. چه می‌دانم؟ چه می‌دانیم؟ با گاز اعصاب یا گازی روی اعصاب. تو گویی شیعه‌ای که اکثر امامانش را مسموم کرده‌اند و مادرش را کتک زده‌اند خوب می‌داند چگونه مسموم کند؟ چگونه مادری را کتک بزند؟ حکومتی که حیاتش به تار مویی بند هست، برای انتقام از تار مو، این بار نه با سلاح فیزیکی با سلاح شیمیایی به حیاط مدارس آمده است. نگاه کن آن شعبان بی‌مخی که در برابر دوربین‌ها این چنین آتش به اختیار، پشتش گرم هست، پشت دوربین‌ها، به وقتِ خاموشی دوربین‌ها، چه آتشی روشن می‌کند؟
روزی بهار در عصر رضا خان می‌گفت من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید، قفسم برده به باغی و دلم شاد کنید. حالا ببین که سگان هار این امیرالمومنین چگونه بهار را به باغ فین، دختران دارلفنونِ امیر را به حمام فین می‌برند. تو گویی روح خدا حرفش را پس گرفته است که امیدش به دبستانی‌هاست. اصلا یادشان رفته است تا همین چند ماهِ قبل، چه اصراری داشتند تمام کلاس‌های مدرسه تشکیل بشود، مبادا مدرسه جزیی از اعتصابات سراسری بشود. دیگر این کمبود گاز نیست که مدارس را تعطیل می‌کند، با مازادِ گاز همه را هدایت، هم‌سرنوشت با هدایت می‌کنند. می‌گویند علم نزد علمای قم هست دانشی نیست که ضعیفه بجوید، فاصله‌ی گهواره تا گور کم می‌کنند. 
آخر سرت به سنگ می‌خورد، به سنگ قبر‌. آخر شاخ‌هایت شکسته می‌شود، هم‌چون استخوانِ فقر. آخر سرت، سر عقل خواهد آمد، بی سر سلامتی. دندانِ عقل که افاده نمی‌کند، عقل را باید کشید ناسلامتی. آن‌ها می‌کشند آن دو حرف را روی تخت، روی تخته‌ی سیاه، لام تا کام حرفی نمی‌زند جعبه‌ی سیاه، آری تو هم بکش این سه حرف را از عین تا به لام.
از پشت کوه قاف بیرون بیا ای گوژپشتِ پشت به خاک مالیده، مالیاتِ بالا خانه‌ات دیر شده است برای زندگی در عصر حجر. عدل این علی ما را از عقب به جلو برده است تا پیش از عدل مظفر، این طور که پیش می‌رویم روزی حسرت می‌شود نه پهلوی که حتی عصر قجر.
شده‌ایم مَثل یک انتحاری که بمبش عمل نمی‌کند، بودن و راضی بودنش در تناقض حداکثری‌ست.
می‌گویند پیروز را کشته‌اند، آری ما هم روزی پیروز خواهیم شد. صدا و سیما از زبان فردوسی فریاد می‌زند دریغ است که ایران ویران شود، کنام شیران و پلنگان شود. شاید این تاریخ نخوانده‌ها، ادبیات نخوانده‌ها، به همین دلیل یوزپلنگ را کشته‌اند، تا ایران کنام پلنگان نشود. 
پی‌نوشت: شود در مصرع دوم شعر فردوسی قاعدتا به معنای رفتن و از دست رفتن معنی می‌گردد نه شدن و تبدیل شدن، چرا که شیر و پلنگ خود نماد ایران بوده‌اند نه دشمنان ایران.
 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱/۱۲/۱۱
i protester

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی