اعتراض

درد ضربدر درد

اعتراض

درد ضربدر درد

اعتراض

این‌ صفحه‌ی پر از خش درد مشترکیست که مالکیت خصوصی ندارد، تازه به دوران رسیده‌‌ای که پدر و مادرش را در اعدام‌های دسته‌جمعی وبلاگ‌ها از دست داده است، این جا خبری از صنعت چاپ و رسالت چاپیدن نیست، این جا فالوئر، شیعه و حواریون نداریم، این جا با شراب کهنه و آب تشنه به آفرینش خدایان اعتراض داریم.

بایگانی
آخرین مطالب
چهارشنبه, ۲۰ بهمن ۱۴۰۰، ۰۱:۴۷ ق.ظ

بدون سر درد، بدون دردسر

و خداوند مرد را آفرید و مرد، ناموس را. خلقتی که تاجِ سر، صدایش می‌کرد و این یعنی جزو اموالِ منقول مرد به حساب می‌آمد، چه سرش، چه تنش؛ چه سری که به تنش نمی‌ارزید.
سر کوچه، دختری را سر، زده‌اند، موهای روی سرش را نمی‌گویم تا کلیددارِ بهشت به گناه بیفتد، یا دهانِ سرمایه‌دارِ، آب بیفتد، همان سرش را می‌گویم تا کبک‌ها را سر، از زیر برف، بیرون افتد و نرها را سر، از شرمندگی، زمین افتد.
اما کسی برای این سر، دهه‌ی محرم نمی‌گیرد. برای این دختر، ایام فاطمیه نمی‌گیرد. آری، در هفتمِ مرجع تقلیدِ صد و سه ساله، باید سراغ، از دختر سه ساله‌ی حسین گرفت و نه دختر هفده ساله‌‌ی زیر دِین. راستی که چه دِینی بیشتر از فرار کردن، از دستِ همسر؟ سرباز زدن از نشستن به پای همسر. چه ارتدادی بیش از این که ناموس‌پرستی را بی‌ناموس کرده باشی؟ و چه شیطنتی بیش از این که به جای تحریکِ مرد، احساسات مرد را تحریک کرده باشی؟ اصلا اگر سرش را پایین انداخته بود و زندگی‌اش را می‌کرد، هرگز سرش پایین نیفتاده بود. زنی که قبول نمی‌کند دست همسر بر سر او باشد، باید قبول کند که سر او در دست همسر باشد. آخر همه‌ی سرها‌که پسرِ پیغمبر نمی‌شوند، اگر سر و گوشت جنبیده باشد، تیغِ ابراهیم، ذوالفقار می‌شود. تجربه نکرده‌اید، نمی‌دانید چه حسی دارد؟ باغبانی که گلی چیده باشد، رضا شاه کبیری که سر کوچکی، سر میرزا کوچکی را به دست آورده باشد، نقالی که داستانش به سر رسیده باشد، همه، لبخندی از سر رضایت دارند، چون که رضایت خدا‌و خلق خدا را دارند.
آب غسالخانه، قطع شده است. کسی نازِ جنازه را نمی‌کشد. برای چشمان هیز، هیزم آورده‌اند. بشری که فکر نمی‌کند، سر زن را می‌خواهد چه کار؟ همان پایین تنه‌اش، رنج‌های شلوار او را یک تنه بس هست.
بخواب دختر من که دیگر هیچ غیرتی نگران نیست تو سرت را کجای این سرزمین، بر زمین می‌گذاری. بدون سر درد شدی، بدون دردسر. نه سِنت به قانون رسید و نه دستانت. سر به سرم مگذار، اصلا جامعه‌ای که نیمی از آن رعیت و نیم دیگر، رعیتِ رعیت باشد، چگونه قانونِ ارباب را، امید به تغییر باشد؟ تو سرت را از دست ندادی، این ما هستیم که به قانون جنگل، گردن نهادیم، بگو بر گردن‌های ما، سرِ تازه بکارند.
 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۰/۱۱/۲۰
i protester

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی