اعتراض

درد ضربدر درد

اعتراض

درد ضربدر درد

اعتراض

این‌ صفحه‌ی پر از خش درد مشترکیست که مالکیت خصوصی ندارد، تازه به دوران رسیده‌‌ای که پدر و مادرش را در اعدام‌های دسته‌جمعی وبلاگ‌ها از دست داده است، این جا خبری از صنعت چاپ و رسالت چاپیدن نیست، این جا فالوئر، شیعه و حواریون نداریم، این جا با شراب کهنه و آب تشنه به آفرینش خدایان اعتراض داریم.

بایگانی
آخرین مطالب
جمعه, ۳ دی ۱۴۰۰، ۱۲:۵۳ ق.ظ

از شب به شب، به یلدا رسیدیم

شب را نزیسته‌ای که چنین به جشن طولانی بودنش نشسته‌ای. طولانی‌ترین شب سال را نه انار سرخ، زبان سرخی می‌فهمد که همرنگ جماعت، خوابش نمی‌برد. و یا کارتن خوابی که جای خوابش را باد و باران می‌برند. و یا سربازی بالای برجک، وقتی همه معاف بودند. و یا همراه بیماری، وقتی نوارهای قلبِ همه صاف، توی صفِ تخت خالی، سردخانه‌ها هم، همه صفی بودند. و یا برگشتن نان‌آور به خانه، مَثَلِ چک برگشتی، وقتی کسی از دیگری نمی‌پرسید، شام خورده‌ای؟ نگاه‌ها به جای دکل‌ها دزدیده شده بودند. و یا جان کندن فرهادها به جای کندنِ کوه‌ها، وقتی کولبرها توی دل شب، در دل کوه بودند و دلبرها چشم انتظار برگشتن کولبرها، دل توی دلشان نبود. و یا سپوختن، سوختن، لب دوختن، وقتی رختخواب‌ها داغ و چراغ‌ها همه آف، بر تن تو مشغول اقامه‌ی نماز شب و اعمالِ شب قدر بودند. و یا طناب دار را بوسیدن، وقتی لیسیدنِ دست و پاها، حلال بودند. و یا آخرین شب آرامش، وقتی عقل از سر پریدگان، بوی عطرِ نگارشان را وثیقه نگاه داشته‌ بودند تا ایشان برگردند اما مرغ‌ها از قفس، رنگ‌ها از رخِ هم‌نفس، سایه‌‌های هما از سر این خاکِ تلاش‌های عبث، پریده بودند، فرودگاه امامی که محل فرود نبود، حکم‌های امامی که محل فرود، اصابت و انتقامِ سخت بودند. و یا شب عملیات کربلای چهار، درست سی و پنج سالِ قبل، وقتی عملیات لو رفته بود و مقلدان امامِ انقلاب انفجار نور، منورهای دشمن را نمی‌دیدند، ایران سر غواص‌ها را زیر آب کرده بود و عراق ایشان را سر به نیست، وقتی قربانیان جنگ ایران و عراق، دست بسته بودند. و یا شب اول قبر، وقتی ز گهواره تا گور دانش بجوی، را وقت تمام، برگه‌ها بالا، دستِ علم بالا، کفن‌، پرچمِ تسلیم، پایان شب سیه، سپید بود، نبود؟ 
آی جمهوری اِشغالی، تو شب یلدای منی. ببین چه کار کرده‌ای، که مردم از شب‌های حکومت نظامی، و هر چه بادا باد و زمستان، به جای بهاران خجسته باد، انتظار فرج می‌کشند. و رعیت‌زادگانی در دل سیاه شب، دل به امیدهای پست‌، بسته‌اند، گمان می‌کنند زندگی‌ و آرزوهایی که بر باد رفت با آرزوی مرگ ارباب خویش و یا مرگ خویش‌ برمی‌گردند و نمی‌دانند روزی که ایشان نساخته‌اند باز همان روز از نو، روزی از نو می‌شود: اولین روز زمستان.
 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۰/۱۰/۰۳
i protester

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی