اعتراض

درد ضربدر درد

اعتراض

درد ضربدر درد

اعتراض

این‌ صفحه‌ی پر از خش درد مشترکیست که مالکیت خصوصی ندارد، تازه به دوران رسیده‌‌ای که پدر و مادرش را در اعدام‌های دسته‌جمعی وبلاگ‌ها از دست داده است، این جا خبری از صنعت چاپ و رسالت چاپیدن نیست، این جا فالوئر، شیعه و حواریون نداریم، این جا با شراب کهنه و آب تشنه به آفرینش خدایان اعتراض داریم.

بایگانی
آخرین مطالب
يكشنبه, ۹ آبان ۱۴۰۰، ۱۲:۳۷ ق.ظ

عمامه‌ای به رنگ مرکب

هاشمی رفسنجانی در خاطرات آبان سال هفتاد و یک خود، می‌نویسد: به آقازاده (وزیر نفت) گفتم به مهدی (پسرش) کار محدودی واگذار شود که مزاحم درس او نشود. قرار شد در هیات مدیره‌ی سکوهای پارس جنوبی باشد.
نام امیرحسین مرادی را جستجو می‌کنی. 
دانشجوی فیزیک دانشگاه شریف که متهم به ارتباط با سازمان مجاهدین خلق، مفسد فی الارض شناخته شده است. 
دیپلم کامپیوتر که به جرم آتش زدن بانک در آبان خونین خلق، محکوم به اعدام شناخته شده است. 
می‌بینی شاید این پسرهای هم‌نام هم، خاطراتِ آبان هاشمی را خوانده‌اند و مثل پویا بختیاری پیش خود گفته‌اند من هم پسر کسی هستم. پس باید دستم جایی بند شود. اما اگر برای پویا، آفتاب داشت غروب ‌می‌کرد، برای ایشان آفتاب آمد دلیلِ آفتاب. چه دلیلی بهتر از دست‌بند که دستِ ایشان، جایی بند شده است؟
با این همه، این آقازادگان را بختی نبود که آقازاده را بشناسند. برای همین هست که دیگر کسی نگران درس خواندن ایشان نیست که فرق است ، میان جنوب شهر و جنوب پارس، میان آتش زدن بانک و آتش زدن سرمایه‌ی مملکت، میان بنزین و گاز، میان درد نان و باد شکم. 
اگر کره را جنوبی‌ست که فیلم بازی مرکب در آن، پُر کرده‌اند، ایران را آبان و جنوب شهرهایی‌ست که با پخش زنده‌ی هر قسمتِ بازی مرکب، خانه‌های آن را خالی کرده‌اند. آری جوانِ پَر پَر را لیقه‌ی دواتِ مرکبِ تاریخ‌نویسی حکومتِ شمشیرِ برهنه بر پای برهنه کرده‌اند. 
سال‌ها از آن خاطره گذشته است و سَرِ خاطره‌نویسی که نمی‌دانست در این بازی مرکب، می‌بایست عمامه در مرکب بزند، زیر آب و دست پسرش را بندِ آب خنک کرده‌اند. اگر چه فرق بسیار هست میان آب خنک پسر او با آب خنک دانشجو و آب خنک آبان، اما به هر حال از آن عمامه‌ی سفید که با یک خاطره در مجلس، آقا بالا سر را تعیین می‌کرد، جسدی ماند که بزرگ آقا، بالای سرش نماز بخواند. 
آی مرغ سحر بس کن این همه ناله سر کردن، پسرم، پسرم، این همه کوکو کردن. یک روز جوان من کو؟ یک روز رای من کو؟ یک روز بنزین من کو؟ یک روز واکسن من کو؟ یک روز جوانی من کو؟ تو چه قدر ساده‌ای، وسط بازی مرکبی. بازی اشکنک داره. سر شکستنک داره. 
آی ماهی سیاه کوچولو گمان مبر که تُنگ، مثل قفس می‌ماند، آزادی تو مرگ توست، پس بلند بگو مرگ بر آزادی. اصلا بابت این همه تنگ‌های شکسته است که می‌گوییم پا برهنگان به خیابان نیایند.
#بازی_مرکب #امیرحسین_مرادی #آقازاده #آبان_پابرهنگان
 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۰/۰۸/۰۹
i protester

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی