اعتراض

درد ضربدر درد

اعتراض

درد ضربدر درد

اعتراض

این‌ صفحه‌ی پر از خش درد مشترکیست که مالکیت خصوصی ندارد، تازه به دوران رسیده‌‌ای که پدر و مادرش را در اعدام‌های دسته‌جمعی وبلاگ‌ها از دست داده است، این جا خبری از صنعت چاپ و رسالت چاپیدن نیست، این جا فالوئر، شیعه و حواریون نداریم، این جا با شراب کهنه و آب تشنه به آفرینش خدایان اعتراض داریم.

بایگانی
آخرین مطالب
جمعه, ۹ مهر ۱۴۰۰، ۱۲:۳۰ ق.ظ

فدای خاموشی

چه قدر یک انسان باید درست تربیت شده باشد که برای دل به آتش زدن، محتاج دلگرمی دیگران نباشد. نوجوان ایذه‌ای را می‌گویم، همان پسری که ممکن بود در اعتراضات تابستانِ خوزستان جان داده باشد و یا دختری آبی باشد که برای آزادی، به آب و آتیش زده باشد. اما آتش تنها برای ابراهیم و سیاوش، گلستان می‌شود، برای اسد و عین‌الاسد. نه به روی سوخت‌برها و کولبرها، نه برای هواپیما و مادرها، نه برای نیستان و ماهشهرها. آتش‌بس هم که باشد برای عهدنامه‌ی گلستان هست نه خود گلستان، برای سلامتی اهالی کاخ گلستان هست نه رعیت و باغبان، و فرودستان.
در یک سیستم معیوب، همیشه نیاز هست برای جبرانِ ندانم‌کاری عده‌ای، عده‌ای دیگر فداکاری کنند: یا سرباز صفری باشد که روی مین برود و یا پرستاری که از حال برود. اما فدارکاری تا یک جایی می‌تواند پیرهنِ یوسف را به کنعان ببرد، ساختمان پلاسکو که فرو بریزد، دیگر هیچ انسانی، جان سالم به در نمی‌برد. نه نشانی می‌ماند و نه آتش‌نشانی. آخر فرادستان را علم و تخصصی نبوده است و فرودستان را فرصت کسب علم و تخصصی. آب‌ها که از آسیاب بیفتد، تمام آن‌هایی که دست به سیاه و سفید نزدند، آرش‌های کمانگیر را جوگیر صدا می‌زنند. سیاهی سواد می‌شود و بی‌سواد، روسفید.
می‌بینی مردمی می‌آیند، رنج می‌کشند و می‌روند، می‌گویند خاک می‌شوند اما دودِ هوا می‌شوند؛ در هیچ ثبت احوالی، حالِ ایشان ثبت نمی‌شود. در گلویمان مین کار گذاشته‌اند و پایشان روی گردن ما. می‌گویند اگر بردارند، سرمان بر باد می‌رود و تجزیه خواهیم شد همراه وطنمان. پس باید دست روی دست بگذاریم و  سقف خواسته‌هایمان، گذاردن زبان، بر کف نعلین و چکمه‌هایشان باشد. 
اصلا علم می‌خواهیم چه کار؟ معلم می‌خواهیم چه کار؟ علامه‌ها بسیارند، حسن‌زاده‌ها، آقازاده‌ها، شاهزاده‌ها. فهمیده‌های طبقاتِ پایین را برای زیر تانک ساخته‌اند، آن لوله را نمی‌بینی؟ طبقاتِ بالا، برای تجاوز، تغافل، تعامل ساخته‌اند. هیچ کس نباید از توی سر تو بترسد، باید از روی سر تو بترسند که با برداشتن روسری روشنفکر بشوی و با گذاشتن آن مریم مقدس. گیرم معلمی باشی که آتش گرفته باشی، یعنی هم آگاهی هم فداکاری؛ رودخانه‌ها را از قبل، برای خاموش کردن چنین شمعی ساخته‌اند. آری مرگ تو باید مشکوک باشد تا ماهی سیاه‌های کوچولو از تو مرگ را به یاد آورند نه زندگی را. غرق شدن در آب را به یاد آورند نه آبیاری قطره‌ای این کویر را. 
شاید برای همین هست که در این مملکت، سقط جنین، گناه دارد و سقوط هواپیما خیر. که اولی را آن طور که بخواهند آموزش خواهند داد، بعد از دردِ شکم مادر و دومی را از خدا آمرزش می‌خواهند، بعد از داغ بر کمر مادر. آری این چنین همه را خاموش و فدای خاموشی می‌خواهند که قرار نیست آقای صدا و صدای آقا از اون بالا، پایین بیایند، قرار هست ما دست و پا بزنیم برای واکسن، برای سِن.
#علی_لندی #عزیز_قاسم‌زاده #صمد_بهرنگی #سقط_جنین_جنایی #ممنوعیت_ورود_واکسن_امریکایی #کنسرت_ابی
 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۰/۰۷/۰۹
i protester

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی