اعتراض

درد ضربدر درد

اعتراض

درد ضربدر درد

اعتراض

این‌ صفحه‌ی پر از خش درد مشترکیست که مالکیت خصوصی ندارد، تازه به دوران رسیده‌‌ای که پدر و مادرش را در اعدام‌های دسته‌جمعی وبلاگ‌ها از دست داده است، این جا خبری از صنعت چاپ و رسالت چاپیدن نیست، این جا فالوئر، شیعه و حواریون نداریم، این جا با شراب کهنه و آب تشنه به آفرینش خدایان اعتراض داریم.

بایگانی
آخرین مطالب
جمعه, ۱۴ خرداد ۱۴۰۰، ۱۲:۲۰ ق.ظ

پلکی بزن

در عصری که آدم‌ها از کارشان لذت نمی‌برند، تو اگر کارت لذت بردن باشد، بیکارترین آدم‌ها خواهی بود. فرقی ندارد روی ملحفه‌ی سفید به خواست خودت تن داده باشی و یا روی کاغذ سفید به خواست ایشان تن نداده باشی. عریان که باشی، قلمت شمشیر برهنه که باشد، هزاران تیغ سانسور به خون‌خواهی عقلی که در تخت از سر می‌پَرد و فکری که ظالم را از تخت پایین می‌کشد، بیرون کشیده می‌شود. می‌گویند فکر باید بسته باشد، درب این خانه، این روسپی‌خانه نباید روی کسی باز باشد. آنان چه می‌دانند، آدمی را شهوت نوشتن که بگیرد، قلم را انزال زودرسی نیست و هر چه آن جوهر وجودش بیشتر بیرون بریزد، داغ‌تر می‌شود. از یک جا به بعد دیگر این تو نیستی که می‌نویسی، ستم‌دیدگان این تاریخ و جغرافیا، تمام سر به دارانند که سر و کله‌شان پیدا می‌شود. کنار بزن این ملحفه‌ی سفیدِ برگِ کاغذ را تا زیر آن رنج‌هایی را ببینی که امیدشان خاک شده است. می‌گویند کاغذ بدون خط برای نقاشی هست و نه نوشتن. آخر موقع نوشتن حتما باید میله‌های زندان، نوارِ قلبی صاف و جسدهایی دراز کشیده باشند تا حسابِ کار دستت بیاید. بیا و کنار بیا با این جرمِ نویسنده نبودن، با این چوب خطِ پُرِ خط خطی کردن. بیا و بنویس توی دفتری که دفتر مشق نیست. بنویس حتی اگر بی دست و پاترین باشی، همین که یک لب داشته باشی، قلم را برای گرفتن و قوت قلب گرفتن کافیست. بنویس که کلمات برای تو نازل شده‌اند. بنویس مثل آن روزنامه‌ی آیندگانِ پس از انقلاب، حتی اگر سفید چاپ بشوی. بنویس که فرق بودن و نبودن تو، مصداقِ فرزندآوری تو، همین نوشتن است. آن گاه که نه سرکوب تو را رام می‌کند و نه بزن و بکوب، تو را آرام، قلمت می‌بایست بیش از قلبت بزند. بنویس روی در، روی دیوار، روی در و دیوار زندان، روی پاکت سیگار، روی دانه‌های تسبیح، روی استخوانِ مغزت، روی مغز استخوانت، روی چهارپایه‌ی اعدام، روی سنگِ مزارت. بنویس که آزادی از نان شب واجب‌تر است، از خوابِ شب، از رختخوابِ شب. بنویس حتی اگر همه چیز، ناامیدکننده، خردستیز، لوس و چابلوس باشد. آری بنویس حتی اگر دستگاه سرکوب، از برای درس عبرت، سرهای بریده از دنیا را روی هم چیده باشد‌. اما نه، تن‌ها را توی زمین کاشته‌اند و یک سر، گل داده‌اند. با همین شدتِ بی دست و پا بودن، دارند با خونسردی، روی سرها، خونِ داغ، می‌ریزند. می‌خواهند خون جلوی چشمان هر سری را بگیرد و روشنفکری را تار و مار کنند. می‌گویند دیگر حتی امیدی نیست لبان سرخ هم بتوانند قلم به دست بگیرند، اما تو بنویس. حتی اگر پلک زدن، آخرین راه قلم زدن و اعتراض تو باشد. تمام آن چه می‌بینی را بنویس، با زدن و نزدن، با همین صفر و یک‌های دیجیتالِ چشم.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۰/۰۳/۱۴
i protester

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی