اعتراض

درد ضربدر درد

اعتراض

درد ضربدر درد

اعتراض

این‌ صفحه‌ی پر از خش درد مشترکیست که مالکیت خصوصی ندارد، تازه به دوران رسیده‌‌ای که پدر و مادرش را در اعدام‌های دسته‌جمعی وبلاگ‌ها از دست داده است، این جا خبری از صنعت چاپ و رسالت چاپیدن نیست، این جا فالوئر، شیعه و حواریون نداریم، این جا با شراب کهنه و آب تشنه به آفرینش خدایان اعتراض داریم.

بایگانی

همه جا دوربین هست، حتی درون اندرونی‌ها. می‌گویند‌‌ شما راحت باشید، ما نگاهتان نمی‌کنیم، ما هیچ وقت شما را نگاه نکرده ایم، شما نامحرمید، لخت هم که شوید با هیچ برگ روزنامه ای پوششتان نمی دهیم. هر چه قدر دلتان می خواهد پشت چراغ قرمز، بوق بزنید، ما شما را به اندازه ی بوق هم حساب نمی‌کنیم. بوق آغاز به کار کارخانه ی نیشکر هفت تپه به صدا درآمده،به جای صدای اسماعیل بخشی، صدای بوق شنیده می‌شود، همگی زیر لب می‌گویند بوقم تو را فراموش‌. اما نه، حتما از بیت سفارشش را کرده اند، آخر او مشمول بازنشستگی نخواهد شد و چه قدر برایش خوب شده است که به اندازه ی بازنشسته‌ها حقوق نمی‌گیرد. فرهادها دارند آب می شوند،هواشناسی اعلام کرده است امسال مشکل کمبود آب نخواهیم داشت.اصلا کسی جواب نمی دهد که رژیم آن ها را گرفته است یا آن ها رژیم را؟ پشت واژه ی شیک تفکیک قوا، دولت مشکلات خودش را دارد،چرا نمی‌‌فهمید تحریم است؟راست می گویند اصلا چون نمی فهمیم تحریم است. اموال دولتی مال بیت،بیت المال است، دولت دست در جیب مردم، کمک کنید دزدان محترم آبرودار هستند. امسال روز دانشجو تعطیل شده است، خواست مسئولین تامین، روح حکومت قبلی نیز شاد شده است.دیو رفت،آفتاب آمد، دیگر سه قطره خون بر زمین نمی ریزد، خون دماغ می شویم.

#اسماعیل_بخشی #فرهاد_میثمی #روز_دانشجو


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ آذر ۹۷ ، ۰۱:۰۹
i protester

آری وقت کافی برای رسیدگی و سر زدن که نه، برایک سر بریدن و سر زدن نداشته اند. این منطقه از کره ی خاکی منطقه ی آزاد محافظ هاست.

#مرتضی_بانک #منطقه_آزاد #محافظ

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آذر ۹۷ ، ۰۱:۰۷
i protester

از یک سالی به بعد برای یک آدم‌مهاجر،وطن حکم همان والدین بد سرپرست معتاد و الکی را پیدا می کند که اگر چه از دست آن ها رها شده است اما حالا می خواهد باشند، سایه شان بالای سرش باشد، خاکش زیر پایش باشد. می گویند کجا می خواهید برگردید؟ این جا همه دارند فرار می کنند. اگر ممنوع الخروج ها درد ممنوع الورودها را نفهمند، چه کسی می خواهد بفهمد؟ لااقل به اندازه ی تابلوهای ورود ممنوع باید درد آزادی را فهمید.مشکل آن جاست اگر از همین فردا قانون گذارند نوشیدن آب از بطری حرام است، سر و کله ی عده ای ذوق زده پیدا می شود که آخ جان ما قبل از این قانون هم، آب نوش جان کردنمان با لیوان بود. این طور می شود که نیمی از جامعه اجازه ی ورود به ورزشگاه ها را پیدا نمی کنند و بخشی از جامعه اجازه ی ورود به فرودگاه ها را. با این حجم از نفهمیدن نیازی نیست سر به بیابان بگذاشت باید سرت را بر سر ایوان بگذاری و بخواهی تو را به جای گوسفندان قربانی کنند. ما مرگ را دوست می داریم، درست است که اگر نبود هیچ مظلومی کشته نمی شد اما خب هیچ ظالمی هم نمی مرد. این نهایت هم نوع دوستی ماست.ما مرگ را هم به احترام زورگوها دوست داریم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ آذر ۹۷ ، ۰۱:۰۶
i protester

رییس جمهور امریکا برای بشری که دفن می شود و در طول تاریخ قطره ای نفت می شود احترام زیادی قائل است. هم چنان که رییس جمهور روسیه برای قرآنی که بالای سر گرفته می شود و به آقای بالای سر تقدیم می شود.یک وقت دلتان نگیرد که روسیه صادرات نفتش را زیادتر می کند و امریکا واردات نفتش را. انبارها به مانند نوبت مطب دکترها، به مانند دل مردم، به مانند زندان ها پر هستند. بار اصلی به دوش من و تو نیست، خسته آن مدیری که بار خویش را بسته است. می گویند چرا بعضی از پست ها بازنشستگی ندارد؟ راستش را بخواهید هر که بازنشسته می شود مسافرکشی می کند، این بندگان خدا که چهل سال مسافرکش هستند،قرار است ما را به خدا برسانند. این جا هر چه نداشته باشیم امنیت را داریم، این جا قتل ها را هم به زنجیر می کشند. بیست سال گذشته است،آن چه دیگر یافت می نشود قتل های زنجیره ای نیست، مطبوعاتیست که قتل های زنجیره ای را با سیاه قلم بکشند .این جا هر کس رو به قبله ی عالم نباشد، رو به قبله اش می کنند. بیچاره ملت قبله ی عالم که به دنبال انکار کلمه ی ملت در کلام قبله ی آن سوی عالمند.

#ترامپ #پوتین #پروانه_اسکندری #داریوش_فروهر #محمد_جعفر_پوینده #محمد_مختاری

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آذر ۹۷ ، ۰۱:۰۵
i protester

مغازه دار که برای بار دوم می گوید موجودی کافی نیست گویی طناب دار را کشیده است، این بار بهانه ی حواس پرتی هم برایت باقی نمانده است. به گمانش کارت کشیده است اما به واقع بر تن تو کارد کشیده است. صدای خونی که از رگ هایت بیرون می زند مثل صدای شر شر آبیست که در زمین فرو نمی رود. تو همان آبی، موجودی که کافی نیست، تو همان کارگر سر ماهی، موجودی که مردنش هم برای زندگی کافی نیست. با آن همه عرقی که ریخته ای کارفرمایت مست شده است.اصلا آن همه شهد و شکر کز سخنش می ریزد اجر صبریست که تو کرده ای. می گویند حوصله ی شنیدن از نی و نیشکر ندارند،سنگ در دهانشان بگذارید، سنگ بر شکمشان ببندید، بروند پی کارشان، همین که کار دارند هفت شهر عشق را گشته اند،بی حقوق و با حقوقش چه توفیری می کند؟ توی گوششان می گویند هفت تپه پر است از گوشت های پرندگانی که قرار است بی اذن کدخدا زنده شوند. اما کرند،نوکرند، نمی شنوند، هم چنان که صدای خون و آب، صدای هم خونه های ناب ما را نشنیدند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ آبان ۹۷ ، ۰۱:۰۴
i protester

این هنر حکومت است که از ظالمین در پیشگاه تاریخ مظلوم می سازد. معلوم نیست کدام پیشانی بر مهر، پینه بسته، کدام یقه بسته، کدام زبان بسته با لال بودنش، حکم اعدام های دست گرمی مهره های سوخته را امضا کرده است؟ اما آن چه معلومه این هنر حکومت است که از ظالمین در پیشگاه تاریخ مظلوم می سازد. حکم اعدام های دست گرمی مهره های سوخته را معلوم نیست کدام پیشانی بر مهر، پینه بسته، کدام یقه بسته، کدام زبان بسته با لال بودنش امضا کرده است؟ اما آن چه معلومه اینه که اگر نوبت خود او برسد نه سلطان سکه به دادش می رسد نه سکه ی سلطان، دادش به هیچ کجا نخواهد رسید، حتی به پای امضای وصیت نامه ای که دستش داده اند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ آبان ۹۷ ، ۰۱:۰۳
i protester

اتوبوس در لغت یعنی بوس اتوماتیک، یعنی بوس پی در پی. یعنی اگر ضحاک هم نباشی باز مارهایی خواهند رویید که جز به خوردن مغزت رضایت نمی دهند. در این سرزمین، مسافرت زمینی همواره بوی آسمانی شدن داده است و اتوبوس زودتر از آخوند شما را به خدا رسانده است. از میان نام های شرکت های مسافربری، رویال به معنای سلطنتی می باشد، اما مشخص نیست سلطنت چه کسی؟مسافر،راننده،صاحب ماشین یا شرکت؟ این که طفلک اتوبوس دیر راه می افتد فراخور ژن اوست اما این که وسط جاده دوباره باردار می شود جهش ژنی اوست. مسافران زمان را سپرده اند به صاحب الزمان و عین خیالشان نیست. نه مبدا نه مقصد هیچ کدام نقص فنی اتوبوس را عیب نمی دانند، آن ها فرزندشان را همان طور که هست، دوست می دارند.*انشاءالله اتفاقی نمی افتد*آخرین جوابیست که می دهند و از قضا راست هم می گویند اگر حادثه ای رخ دهد برای پست و مقام ایشان اتفاقی نمی افتد. راننده با صدا و سیمای خویش هر صدایی را خفه می کند. دست به دامن پیشرفت علوم می شوی و با ستاره بدون کبوتر به پلیس راه گزارش می دهی. همان پلیس ماهی که ابتدا اتوبوس ها را نگه می دارد و سپس به کمربند نبستن در وسیله ای که در حال حرکت نیست، گیر می دهد. اما او این بار خسته است، آن قدر که بارهای از کف تا سقف اتوبوس را نمی بیند. اصلا از اتاقک برج خویش پایین نمی آید تا بخواهد از اتوبوس بالا بیاید. راننده را وسیله ی پیام رسانی خویش قرار می دهد*یا رضایتت جلب می شود یا اتوبوس*ساعت های مسافران به ناگه دقیق می شود، به اعتراض تو اعتراض می کنند.*کاری نکنید کلاف سر در گم شویم علاف شویم*دل آدمی در چنین شرایطی به دنبال مسافرانیست که تو را سنگ نزنند، تو را تیر خلاص نزنند. حال اگر انسانی همراه تو از اتوبوس در آید که بال در خواهی آورد. در جامعه ای که خون را در شیشه کرده اند و به مغز اکثریت نمی رسد همین دم اقلیت را باید غنیمت شمرد و گفت دمتان گرم. اما قسمت و تقسیم غنائم با تو نیست *ولی دم نه، خود دم بفرمایید رضایت دهید، این تشریفات که تمام شود تشریفتان را می برید*

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ آبان ۹۷ ، ۰۱:۰۲
i protester

وقتی آخر این بازی زندگی خوابت می برد،لااقل این دو روز دنیا را بیدار باش و نباز.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ آبان ۹۷ ، ۰۱:۰۱
i protester

سرت را که از روی کاغذ بالا می آوری، گویا در کاسه ی توالت فرو کرده ای. اگر چه سفیدی همان سپیدیست اما جهت ها خودشان را گم کرده اند، بالا آورده ای اما فرو می بری. این حجم از کارهای وقت تلف کنی، سمبل کاری، راهکارهای مایوس کننده، اردوگاه های کار اجباری، هندوانه ی زندگی را به شرط چاقو قاچ قاچ کرده است، حالا که هندوانه سفید از آب آمده است، از قضا به سفید بختی خویش، به سر کار رفتنت افتخار می کنی. این نسلِ از بیکاری بیم داده شده، تا سرش را بلند می کند جسد سربلندی اش بر دوش سر به زیری اش می افتد. برای آن که بگویند سری توی سرها شده، برای نشستن پشت میز دولتی، برای رفتن از این سوی میز به آن سوی میز، فکرهای خوبی توی سرش می آید. سرش آرزو می کند سرخوردگی و سفید بختی توپ پینگ پنگ روزیش شود، کار پیدا کردنی به قیمت گم کردن خود، چه دنیایی آغازیدن می گیرد، چه بیگ بنگی، چه نسل کوچک و منگی. اگر از اول خودی نداشته باشی که مشکلی پیش نمی آید، مشکل از آن جا آغاز می شود که خودی داری و مدام خورده می شود، مثل مدادی که مدام سرش را می تراشند و آن چه می خواهند با آن بنویسند.سرت در بازی کاغذها، در کاغذ بازی ها ساییده می شود.بخت با تو یار باشد هر چه زودتر از شستن چشم ها، از گریستن و نگریستن خسته می شوی، درست در همین نقطه از زندگی اگر ته مانده ای برای ماندن داشته باشی مغزت را خواهی شست حتی اگر سیلی تمام زندگی ات را ببرد، کاش آن ته را توی سرت داشته باشی ور نه نقطه ای می شوی آخر خط، با رفتن تو، بی سر تو سر خط خواهند رفت. هیچی می شوی مثل تمام هیچ هایی که تا به امروز دیده و شنیده ای.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آبان ۹۷ ، ۰۱:۰۱
i protester

آن هایی که سیگار نمی کشند چه می کشند از دست این زندگی؟کس چه می داند بر سر سیگار، آتش زنند تا ققنوس سرخوشی بر لبانشان بوسه زند؟آری پس چرا از پس آن همه خوش خدمتی چون به پایان می رسد از روی دست به زیر پا، با کفش آهش را پاسخ می دهند؟به راستی انسان برای سیگار ضرر دارد یا سیگار برای انسان؟مشکل سیگار آن است که لباس سفیدش یقه ندارد تا آن را ببندد،سرباز است و سرباز یعنی سرش را از شدت سوختن باز کرده اند تا هوا بخورد. یک روز در کردستان، یک روز در خوزستان، یک روز در سیستان و بلوچستان.اصلا برای همین هست که کسی هوای شهرهایشان را ندارد، از بس که هوا می خورند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آبان ۹۷ ، ۰۰:۵۵
i protester