اعتراض

درد ضربدر درد

اعتراض

درد ضربدر درد

اعتراض

این‌ صفحه‌ی پر از خش درد مشترکیست که مالکیت خصوصی ندارد، تازه به دوران رسیده‌‌ای که پدر و مادرش را در اعدام‌های دسته‌جمعی وبلاگ‌ها از دست داده است، این جا خبری از صنعت چاپ و رسالت چاپیدن نیست، این جا فالوئر، شیعه و حواریون نداریم، این جا با شراب کهنه و آب تشنه به آفرینش خدایان اعتراض داریم.

بایگانی

۵ مطلب در دی ۱۳۹۹ ثبت شده است

نور علی نور شده است، برق‌ها رفته‌اند تا هر کس می‌خواهد از این نینوا برود خجالت نکشد. آن که می‌کشند شهید گویند تا سالار شهیدان این جغرافیا سالارتر شود. برق مجانی شد برای طبقه‌ی دندان مسلحی که مزرعه‌ی بیت کوین دارد نه طبقه‌ی بی‌دندانِ پیش پا افتاده. نگران نباشید آن کارگری که عکس جانشینِ جانشینِ روح خدا را بدون وضو در دست گرفته بود، گرفته‌اند. هر آلتی که آلتِ دست نمی‌شود، هر پیش پا افتاده‌ای که سجده‌اش قبول نمی‌شود. آی ژن‌های پروگرام شده، آن جن‌های مثل شیطان رام نشده، آروم بگیرید واکسن نمی‌گیگیریم. تا چند روز آینده سلطان بیت کوین و سلطان مازوت، آن‌ها را هم می‌گیریم. توی صف اعدام جلو نزنید، روی حرف سلطان حرفی نزنید. جناب وزیر چه با نمک گفته‌اند پدر! آری کدام انسان در انتخاب پدرش نقش داشته است؟ تقصیر خودتان نیست، پدر و مادر نسل شما همیشه کارگر و سر کار بوده‌اند، در تربیت شما کم‌کاری کرده‌اند، به شما یاد نداده‌اند که نه خودتان نه جسدتان، پایش جلوی پدربزرگ دراز نمی‌شود. برق‌ها را خاموش کرده‌اند، بیرون خوابگاه بدون اجازه‌ی ولی چه کار می‌کنید؟ چرا زبان درازی می‌کنید؟ شما را چه به میان دو لب؟ شما را همان درازی میان دو پا بس است. بخوابید و بگویید شهر ما خانه‌ی ما. تست غربالگری را هم برداشته‌اند، هیچ جنینی کشته نخواهد شد، نتیجه‌ی تلاش‌هایتان را خواهید دید. خیالتان تخت باشد، شما که حقی ندارید مسوولیتی هم ندارید. برای کلاه‌برداری از توده‌ها نقشه بکشید، توی این هوای آلوده در مکان عمومی سیگار بکشید، اصلا تا می‌توانید از این مدار بی‌اخلاقی جریان بکشید، برده‌ای ظالم باشید و بره‌ای مظلوم. ایاک نعبد و ایاک نستعین. تنها یک نفر را دوست داشته باشید، آقا بزرگ، بزرگ آقا. اگر نمی‌توانید تنها از همان یک نفر نفرت داشته باشید، تنها از نفر، نفرت داشته باشید. خیال کنید با رفتن آن یک نفر، با رفتن شاه، همه چیز درست می‌شود. دوباره بگویید مرگ بر شاه. شمع‌ها را بُکشید. پرده‌ها را بِکشید. وقتِ خواندن تاریخ نیست. ما جهان‌سومی‌ها که به ماه نمی‌رویم بگذار دوباره عکس شاهی دگر توی ماه برود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ دی ۹۹ ، ۰۰:۵۲
i protester

به خاطر آزادی جان بدهی یا به خاطر آزادی جان بگیری؟ به خاطر امنیت جان بدهی یا به خاطر امنیت جان بگیری؟ شور زندگی یا شورش بر زندگی؟ آن که به خیابان می‌آید شعبان بی مخ سلطان است یا مغزی‌ست که از دست سلطان فرار نکرده است؟ آیا پاسخ خشونت سرکوب است یا پاسخ سرکوب خشونت؟ فردای سرنگونی دیکتاتور، همین که آزادی‌خواهان از سیاه‌چال به توچال بروند دیگر کسی نباید آزادی بخواهد؟ یک قدم به عقب، بختیار فریاد می‌زند مرز آزادی و هرج و مرج کجاست؟ کنگره مثل پایگاه بسیج محله مقدس است نباید گرفته شود؟ همین که یک نفر با زور نمی‌تواند در قدرت باقی بماند یعنی زور به درستی تقسیم شده است؟ از کجا معلوم زور را به درستی میان خویش تقسیم نکرده باشیم؟ قرار بود حکومت به جای ما با زورگو‌ها برخورد کند اگر حکومت خودش زورگو بشود با او چه کسی برخورد می‌کند؟ دموکراسی یعنی با رای اکثریت بالا بروی و با رای اکثریت پایین کشیده شوی. اکثریتی که ممکن است آگاه نباشند. آگاهی را رسانه‌ها می‌دهند، رسانه‌ای که ممکن است خریده باشند. سرمایه‌ای که ممکن است پشت پرده‌ها خوابیده باشد و بکارتی که ممکن است از فکرها ربوده باشند. اما هنوز برای بشر گزینه‌ای مناسب‌تر از دموکراسی یافت نشده است. نمی‌بینی با این همه قیل و قال، هنور عمر حکومت ترامپ کمتر از نیم، نیم‌تر از نیمِ اسد، صدام، استالین، کاسترو، روحانی و شخص اول مملکت بوده است. آری بهترین راه دفاع از سرمایه‌داری آن است که با چنین مبارزانی با او مبارزه کنی تا هر مبارزه‌ای را اخته کنی و از ترس افتادن در کوره‌‌های آدم‌سوزی همه آویزانِ مجسمه‌ی آزادی بمانند. از امریکا و بریتانیا واکسن وارد نمی‌کنیم تا امریکا و بریتانیا از دل‌ها وارد شوند. همیشه که با زدن، دار زدنِ بیدار، موشک زدن آدم نمی‌کشند، گاه با نزدن، سر نزدن به بیمار، واکسن نزدن آدم می‌کشند. آن که به خیابان می‌آید و آن که از این بیابان می‌رود، همه را می‌زنید. اما چه سود که دارید گیج می‌زنید، صاحب‌الزمان هم که باشید زمان به ضرر شما می‌گذرد. مادام‌العمر هم که باشید عمرتان تمام می‌شود. مرده‌شور بر تنتان آب می‌ریزد و گورکن بر سرتان خاک. سرانجام روزی قصه‌ی شما در این آب و خاک به سر می‌رسد، و مرگ بر امریکا و مرگ بر دشمن آمریکا گفتن، تمام می‌شود، کاش آن روز چشمانتان مثل آن آقا باز باشد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ دی ۹۹ ، ۰۰:۵۱
i protester

آی کودک کار با این همه زخم کاری کجا رفتی؟ لاقل می‌ماندی یک نفر زخم‌هایت را پانسمان کند.‌تازه قرار بود که تو را به خدمت نظام وظیفه ببرند، تازه قرار بود به تو حق رای بدهند، تازه قرار بود برای تو از چین و روسیه واکسن بخرند، تازه قرار بود خونی که در رگ توست، برای حضرت ببرند. تو از کدام طبقه بودی؟ کارگران یا دهقانان؟ چکش و داست چه قدر رنگ پریده‌اند؟ امضای مائو و استالین ندارند، قبول نیست. این همه سرمایه‌داری تبلیغ می‌کند، دل تو را هنوز نبرده‌اند، قبول نیست.
آن‌گاه که برای زندگی ارزشی فراتر از هر گونه زیستن یافته‌ای، یک گونه مردن، آخرین اعتراض تو به این همه نبودن است. آری تو آدم این زندگی نیستی، بگذار برایش دست و پا بزنند، دست و پا بشکنند، دست و پا ببوسند، باید رفت پیش از آن که از بین رفت. خودکشی آخرین نقشه‌ایست که برای زنده ماندن خودت می‌کشی. اما چه سود که از آگاهی تو در این زندگی، تنها یک آگهی مرگ باقی می‌ماند و هیچ انسان دیگری این شادیِ منتهاالیه نترسیدن و دوست داشتن زندگی را با تو شریک نخواهد شد. بیا و بمان که با این همه آرزوی مرگ و مرگ آرزو دلمان به فهمیدن تو خوش است. می‌دانم که دروغ می‌گویند تمام بچه‌های با استعداد جنوب شهر اگر تلاش کنند غلامرضا تختی می‌شوند و یا اگر تمام دختران عصر بیداد جان سالم به در ببرند مریم میرزاخانی خواهند شد اما همیشه که به شدن نیست گاهی به بودن است. شاید همین بالقوه بودن تو برای یک نفر همان بالفعل شدن باشد. راستش را بخواهی آگاهی در دنیای ما مثل به دنیا آمدن در یک گورستان می‌ماند که شاید از فرط تنهایی و فهمیده نشدن باید هر روز مثل اصحاب کهف، آرزوی مرگ کنی اما درست در لحظه‌ای که یک تَنِ آگاه دیگر را در این جزیره‌ی سرگردانی بیابی، شاید زمین را دوباره به عنوان محل سکونت خویش انتخاب کنی و سفر نکرده برگردی. کاش می‌دانستی هیچ گاه برای خودکشی کردن دیر نمی‌شود رفیق. 
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ دی ۹۹ ، ۰۰:۵۰
i protester

ماشین‌هایی که از رو به رو می‌آیند همه چراغ سفید، نور بالا می‌زنند، گویی هنوز از حادثه خبر دار نشده‌اند، ماشین‌های جلویی همه چراغ سرخ، خون دل خورده‌اند، گویی از پشت، به اتفاق خنجر خورده‌اند. مدام ترمز می‌کنی. به طبقه‌ای که دیر رسیده، از تمام یک‌های عالم دنده‌ی یک‌اش رسیده است. آن سوی خیابان طبقه‌ی پایین‌تر دارد روی زمین یخ‌زده سُر می‌خورد، اما دستی نیست که دست او را بگیرد، نامحرم هست، کرونا هست، باید که با سَر زمین بخورد، باید روسری‌اش کتک بخورد. اصلا مردمی که لباس رسمی، شغل و مقام رسمی ندارند، ارزش فیلمِ غیررسمی گرفتن ندارند. پنج‌شنبه‌و جمعه‌ی ایشان، تمام هفته‌ی ایشان، نخستین روز کاری، شنبه‌ای هست که تمام نمی‌شود. تو گویی از تمام اول‌های عالم، اول هفته‌اش به این طبقه رسیده است. شنبه‌های اعدام و استان سیستان و بلوچستان، حتی خبر‌ِ مرگ این طبقه هم دستِ اول نیست. ما را به دو تا بیست کنار هم، به این سال دو هزار و بیست، به این همه گرفتن جان آدم‌ها باور نبود. می‌گویند بعد از مرگ سلیمان اما ما می‌گوییم بعد از آبان، بعد از آن کشتار کرمان، بعد از آن خواب ابدی کولبران، بعد از جان دادن هواپیما در آسمان، تمام ثانیه‌ها به نفس نفس افتادیم. چه خوب که ماسک زدیم تا دیگر کسی نسل ما را نشناسد. ما نسلی بودیم که برای اعتراض کردن، منتظر لب تر کردن یک انسان بود، چه خوب که لب‌ها را داخل گونی ماسک‌کردند. و دیگر کسی نیست که به ما بگوید آی آدمِ بی‌سواد، انگشت را که به لب نمی‌زنند، این روزگار تلخ‌تر از زهر با این اعتراض‌های از روی عادت ما، هیچ جوره ورق نمی‌خورد. نفس آسمان به شماره افتاده است، معلوم نیست تاوان گناهِ کدام بوسه بر زمین را پس می‌دهد؟ می‌بینی چه راحت این سرزمین کرونا زده آسمان را هم زمین زده است؟ راستی روح اموات با مازوت چه خواهند کرد؟ برای طول عمر کرونا، افزایش جمعیت مستضعفان در آن دنیا، دعا خواهند کرد؟ از آن دی ماهی که شاه با پابوسی بدرقه شد تا این دی ماهی که پابوسِ شاهی دیگر رفت، ما بردگان را فقط مرده‌خوریِ زمین ارباب گمان بر پیروزی برده است. نام خانوادگی به سخره گرفته‌ایم و احساس می‌کنیم تمام ایران را پس گرفته‌ایم. بس کنید که فردا صبح ناظم و داروغه قرار است ناخن‌ها را بببیند و هر آن دست که متهم به نداشتن نمک است بشکنند. چه معجزه‌ی عجزی. به موسی بگویید به همان کوه طور برگردد، او متهم به قتل یک نفر از فرعونیان هست، ید بیضا را خواهند شکست، تاریخ را بدون ما از نو خواهند نوشت. چه خوب که به جای واکسن، ماسک زده‌ایم.
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ دی ۹۹ ، ۰۰:۴۷
i protester

پیگیر اخبار نباشید را ترجمه کرده است و حالا خودش صدر اخبار شده است. به صدا و سیما چشم نگفته است و حالا خودش چشم، صدا و سیمای مردم ایران شده است. به آن سوی آب پناهنده نشده است و حالا از آن سوی آب برایش نامه‌ی فدایت شوم نوشته‌اند. چه قدر جون می‌دهد شکستن چنین انسانی، چنین غروری، چنین بغضی، چنین بی‌نیازی. گاه می‌توان شایسته نبود و به واسطه‌ی لطف دیگران یا پدران به زور در قدرت ماند و یا می‌توان شایسته نبود و به واسطه‌ی ظلم دیگران یا رهبران به زور در کانون توجه ماند. آن که رتبه‌ی کنکورش بالای ابرها به ملاقات مبدا هستی رفته است و با سهمیه به دانشگاه می‌رود و آن که نمرات دانشگاهش همه تک رقمی به ملاقات مبدا مختصات رفته و با ستاره از دانشگاه می‌رود، همه ظالم و مظلوم‌هایی هستند بی‌لیاقت. خوب نگاه کنی خواری پوزیسیون و اپوزیسیون حکومت ناشی از جیره‌خواری ایشان هست. باید عادل بود، چه زن، چه مرد، چه داخل ایران، چه خارج ایران. باید روی پای خودت بایستی تا مردم تو را بالای دست ببرند. اما این فریب را نخور که دنیا همیشه پاسخ شایستگی‌های تو را این چنین خواهد داد. چه بسیار کولبرانی که پایشان را آن سوی مدار و مرزهای حکومت گذاشتند و با یک گلوله کارشان را تمام کردند. چه بسیار شاگرد اول‌های دانشگاه که برای همیشه آخر صف نان ایستادند. چه بسیار مردمان شریفی که برای یک لقمه نان، پایشان روی مینِ وقت‌کشی رفت و گذشته، حال و آینده‌شان را کشتند. چه بسیار زمستان‌ها که رفتند اما روسیاهی‌اش برای دستان زغال‌فروش، دست‌فروش و زباله‌فروش‌باقی ماند. آری مهارتی آموز که به هیچ آقا بالاسری محتاج نباشی اما گمان نکن همیشه خیلی شیک می‌توانی خلق را در لذت آن مهارت شریک کنی. به راستی سرزمین ما را چه غربتی‌گرفته است که هر کس می‌خواهد به مردم بامعرفتش سلام کند، باید از این سرزمین برود. چه مسیح باشد و چه ابراهیم، چه گزارشگر بدون مرز باشد و چه گزارشگر خارج از مدار. باید حق داد گرفتن که همه‌اش تخصص و یاد گرفتن نمی‌شود، آنان که مملکت را گرفته‌اند، گاه یاد یک انسان را از ما می‌گیرند، گاه حال یک انسان را، گاه حق و رای یک انسان را و گاه جان یک انسان را. این تک‌تک ما مردم هستیم که با یاد گرفتن‌ها باید دست یکدیگر را بگیریم. تا تمام آن چه که از ما گرفته‌اند پس بگیریم.
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ دی ۹۹ ، ۲۳:۳۸
i protester