شهردار ارومیه
تفاوت است میان مرد شیعهی کارگزار پایتختنشین با زن بهایی بیکار مرزنشین. ایرانی داریم تا ایرانی. آنهایی که در سرتاسر این سرزمین حرمسرا دارند راست میگویند که همه جای ایران سرای من است. این آلات دست زور که یک نفر توی گوششان مدام علیک آلاف التحیه و الثنا را وز وز میکند گمان میکنند هر جا فرود آیند مال خودشان میشود. اما مردم به جای این که به این خود بزرگ بینی گیر دهند وام و وا میگیرند. از او نمیپرسند ثروتت را از چه راهی به دست آوردهای از او میپرسند برای ما هم میتوانی کاری دست و پا کنی؟ اندک اندک طریقت آدم شدن را از طریق آدم حساب نکردن دیگران طی میکنند. اینگار همین که در شهری بزرگ وضع حمل شدهاند حمل بر آن است که شهر را ایشان بزرگ کردهاند و یا امکانات شهر نتیجه تلاشهای ایشان در پوشک خویش بوده است. پس از آن چند واحد صوت و لحن پاس میشود تا در تهران شهرستانی بودن، در شهرستان دهاتی بودن، در تبریز فارس بودن ، در ارومیه کرد بودن، در گلستان، خوزستان، سیستان و بلوچستان، لرستان، کردستان غیر بومی بودن ناسزا شود. کردها با ترکها، لرها با عربها، ارامنه با آشوریها، مازنیها با گیلکیها، بلوچها با زابلیها، ترکمنها با قزاقها، همگی با فارسها، آتش بیار معرکهای میشوند که چشم کارگزاران روشن شود. مهم نیست کدام طرفی، مهم آن است که فکر کنی از قوم، جنس، دین و دنیای برتر زاده شدی. اگر چنین استعدادی داشته باشی زبان رسمی کشور، زبان زور را به سرعت فرا خواهی گرفت. تو کارگزار خوبی خواهی شد و چهار سال یکبار وعدهی آموزش زبان مادری در مدارس را میدهی.