اعتراض

درد ضربدر درد

اعتراض

درد ضربدر درد

اعتراض

این خط‌خطی‌ها قصد آفرینش ندارند تنها یک لحظه بیرون جهیده‌اند و زِهدانی نیافته‌اند. از این زمزم درد هر چه می‌خواهید بردارید، صاحب آن ملتی رنج‌دیده هستند.

بایگانی

۹ مطلب در مهر ۱۴۰۳ ثبت شده است

با دستانِ خونی شیر آب، باز می‌کند امید که بشورد آن خون دل، آن زخم‌های بخیه نخورده‌ی در انتظار. اما چه سود که آبان هست و خون ‌می‌چکد از شیر گربه‌ی ایران ما، خون جوانان وطن از چنگِ وزارت جنگ، راه، آب، فاضلاب. می‌بینی آمده بود که دست بشورد برای زندگی، حالا قرار هست از زندگی. او که اهل انتقام نبود، حالا چگونه خون، با خون شسته می‌شود؟

حدیث سُر خوردن پا شنیده‌اید، غفلتی که قفلت بکند. لیز خوردن، از دست، چه طور؟ آن جانِ کف دست، لرزیدن دل، افتادن قلب. دیگر چگونه ردیف ردیف باشد که تمام قافیه‌ها را باخته‌ است در نقش جهان زر، زور و تزویر. با این دست خالی و دل پر، دست و دلی که به کار نمی‌رود در این آتشکده‌ی خاموش خاموش گویان، در منارجنبان خوابیده‌ی نصف جهانِ هراسان. بیا رکاب بزنیم با غمی که از غروب‌ پاییز عصر جمعه‌، قصه‌های مجید بیرون می‌ریزد که چه کسی ما را چشم زد؟ چه کسی این همه چشم بیدار را تیر زد؟ چه کسی فرهاد را با شیرین عقلی، با شیرینی عقل، با شیرین کاری، با کار شیرین، از کندن برای جان به جان کندن انداخت؟

آی سهراب کدام آب را گل نکنیم؟ هیچ کفتری، هیچ کبوتر صلحی، در این خانه، در این رودخانه، آب نمی‌خورد. آن قدر، قدر این خاک دانسته‌ایم که زاینده‌رود را زنده زنده خاک کرده‌ایم. هیچ آتشی برای ابراهیم، گلستان نمی‌شود، این عهدنامه‌‌های گلستان هست که برای آرش، آتش می‌شوند. هر چه بوس بوده است به روس داده‌ایم. هر چه عروس بوده است برای چین بدون چین به ابرو، مثل گل چیده‌ایم. هر کجا جای گاز بوده است، به مستعمرات انگلیس بفرما، تعارف زده‌ایم. هر زمان وقت لیس بوده است، با شیطان بزرگ در یک اتاق، خود را کوچک، همه، خاموش، هیز، هیس، خیس کرده‌ایم‌. بیگانه شکایت برده است که چرا جزایر سه گانه اشغال کرده‌ایم، چو تمام سرزمین من بیگانگان به اشغال، به غایت، به غارت برده‌اند، شکایت او کجای دلم برم؟ از فلسطین و لبنان اشغالی تا ایران اشغالی، شما حکومت آخر الزمان، امام زمانی را می‌بینی که اگر نصف جهان هم کشته شود، باز ارزشش را دارد. چه نقش جهانی از زر، زور و تزویر، جزایر سه گانه‌ی نقشه‌ی جهانی‌ با ارزش.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ مهر ۰۳ ، ۰۸:۱۸
i protester

آخر نمی‌شود که شما به خورد و خوراکتان، به جای خوابتان اهمیت نمی‌دهید. یک وقتی هم باید برای آن دو بگذارید. اینگار که دارید جدول ارزش مواد غذایی را حل می‌کنید، رنگ سرخ را خط قرمزتان کرده‌اید، آخرش که چی؟ یک بار هم ندیده‌ام که غذا را با لذت بخورید، از زندگی لذت ببرید. اون سر حصیر لوله می‌کنید، مثل تفنگ زیر شقیقه‌تان، طاق باز، مثل یک قبرِِ پایان باز می‌خوابید. از بس که بالاخانه‌تان را اجاره داده‌اید خانه را کرده‌اید کتاب‌خانه، به فکر اجاره‌خانه هم هستید؟

توی بازداشتگاه از آن دو جوانک بدون آلونک، می‌‌پرسند نسبت شما چیست؟ ما مثل کسری از زندگی، صورت و مخرج می‌مانیم که خطی به نام لب، میان آن دو مرز کشیده است. صورت را با سیلی سرخ نگاه می‌دارند، مخرج را با دل، کباب کردن. خدمت نرفته‌اید لااقل نشنیده‌اید از زبان مردم که لب مرز داریم لبی که مرز باشد نداریم. این چه اراجیفی‌ست که به هم می‌بافید؟ بعد که می‌پرسم یکدیگر را دوست دارید، صورتتان سرخ می‌شود، گند بزنم توی این اخلاق گندتان، با این دهه‌ی روی مختان. اصلا قشنگ از روی نامتان معلوم هست که روزگار چه انگشتی را به شما نشان داده است، شصتتان خبردار نشده؟ نایستاده است؟

و از آنان که نمره‌‌ی بیست کلاس را می‌گرفتند معلوم نیست چند نفرشان را گرفتند؟ چند نفر ستاره‌دار شدند؟ چند نفر پای دار شدند؟ چند نفرشان توی غربت، دلشان گرفت؟ چند نفرشان توی همین خاک؟ زیر همین خاک؟ چند نفرشان را کار به باد سخره گرفت؟ چند نفرشان را کارفرما؟ چند نفرشان دست به کار شدند؟ دست به کارد؟ بچه مثبت، مثبت هجده، یک دست، دو دست، یکسان، پر از بخیه شدند؟ چند نفرشان زیردست آن که نوزده نمره کمتر می‌گرفت، بیگار شدند؟ چند نفرشان را با حرف مفت، مغزشان را خوردند تا مبادا فرار کند مغزشان؟ چند نفرشان برای ماندن، عقب ماندن، دلیل آوردند؟ چند نفرشان رفتن چرا، بمان و پس بگیر، وسط بگیر و ببند، رفتن بماند برای بعد، برای دنیای بعد، دنیای بد، شدند.

سیاست پدر و مادر ندارد، آن را به فرزندخواندگی قبول می‌کنید؟ آیا می‌شود خودتان را پرزنت کنید کنار ما، نه نزد اربابان ما؟ پیشانی بلند گاوهای پیشانی سپید را ببوسید نه دست گرگ‌های مو سپید را.  آیا می‌شود از خودتان تعریف نکنید؟ اجازه دهید دیگران در مورد شما اشتباه بکنند. آیا می‌شود به حال خوب ما دست نزنید، برای خوب کردن حال ما، اندکی دست بزنید؟ این همه آدم توی عالم تنهایند، آیا می‌شود خودتان را دار نزنید؟ مثل آن کلاغ‌های بالای سر هابیل، قار نزنید. آیا می‌شود برای خودتان اسپند دود کنید، فوت کنید، فوت نکنید. آیا می‌شود نگران آب پشت سدها، برق رسانی به جغرافیای درد نباشید، از آب دیده‌تان، برق چشمانتان تغذیه بشوند؟ آیا می‌شود دست روی دل ما مگذارید، نام زیبای آزادی، آغاز با ناز، با ساز جنگی، زیر آژیر موشک‌بارون، قایم موشک، چشم مگذارید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ مهر ۰۳ ، ۰۸:۱۷
i protester

وعده‌ی آزادی نتانیاهو برای مردم ایران، از جنس وعده‌ی آزادی صدام برای مردم خوزستان هست. در جنگ میان دو رژیم کودک‌کش، هیچ شهری خرم، هیچ خرمشهری آزاد نمی‌شود، ولو از زبان روح خدا، گیرم به دست خدا.

گفتا همین یک جنگ را کم داشتیم، ما مگر برای زندگی چه کم گذاشتیم؟ از کارگران معدن سوال کنید، دودِ کم‌کاری، ریاکاری، اهمال‌کاری، کارحمالیِ اون بالا بالایی‌ها توی چشم چه کسی می‌رود؟ در این بازی قدرت، در این لجبازی بی‌قدرت، یکی تنها چَشم گفت و دم فرو بست، یکی چشمِ تنها برای همیشه فرو بست. برای چه می‌جنگید؟ سهم ایشان را یو کَن می‌دهد با اندکی خاک بیشتر بر روی نقشه‌ها، سهم‌ ما را گورکن با همان اندکی خاک بیشتر زیر نقشه‌ها.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ مهر ۰۳ ، ۰۸:۱۵
i protester

آمده‌ام که آمدنت را بشارت دهم، سالروز به دنیا آمدنت در دل یک جنگ با کشور همسایه. حالا دوباره سایه‌ی جنگ بالای سرمان، یک وقت دلت نگیرد به کدام پناهگاه پناه ببریم تا سلامت باشد سرمان؟ من می‌گویم، بفرما، همسرمان. می‌بینی مردها چه قدر از یکسان نبودن شرایط بی‌خبرند؟ همسری به سان تو، خم به ابرو نیاورده، گل آورده کجا، همسری به سان منِ اخمو، هیچ نیاورده، پوچ آورده کجا؟  هنوز باورم نمی‌شود چگونه دلی که دل‌سنگ بود، به بند گرفتی و سنگ روی سنگش بند نکردی. گفتند به پای هم پیر شویم، داریم می‌شویم، گیسوان تو از دست این بچه‌‌ی ضد حال، سپیدتر، موهای منِ سر به هوا، مثل یک نقطه وسط خال، پَرتر. تازه پارسال خانه‌مان را عوض کرده بودیم، چیزی نمانده بود اول سال، زیر باران، دیوانه خانه‌ی دنیا را نیز عوض کنیم. اگر سال قبل یک بچه به دنیا آورده‌ بودیم، شاید که امسال، یک بچه ما را دوباره به دنیا آورده باشد. می‌بینی این پیرمردِ حوا، آدم نمی‌شود مثلا آمده‌ام که فرش قرمز بکشم به دنیا آمدنت را، مدام لا به لای جملات، پای از دنیا  رفتن، وسط می‌کشم. آی متولد ماه مهر، لبخند بزن و دلت نگیرد تا دوباره این بچه برنگردد و بابت تمام کلمات لب خویش گاز بگیرد. بیا و فلفل بریزیم در دهانش، شاید که شیرین هست زندگی از زبانش بیرون بریزد. وقتت را نگیرم، با یک جمله خودم را می‌گیرم ممنون که آمدی به دنیا در آن مهرِ بی اراده و به دنیای من با این مهرِ با اراده. #فاطمه_جانم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مهر ۰۳ ، ۰۶:۱۵
i protester

حدیث تیک تاک ساعت و بیگ بنگ شنیده‌اید؟ اینگار هر ثانیه آغاز جهانی اما عقربه‌ی ثانیه‌شماری در کار نیست، آن دو عقربه‌ی دیگر مثل دو سر یک قیچی، سر می‌بُرند. ما نشسته‌ایم به تماشا که چه تلخ می‌زنند، سر می‌زنند.

نگاه کن غزل که قرار بود بار زندگی کم کند، حالا غزل خداحافظی را بار می‌زنند.

کسی، چیزی، چیزکی غیر از مرگ نبود که رای ما را، صدای ما را جدی بگیرد، مدام آن را مثل یک صدام خط می‌زنند.

پوشک خویش خیس کرده‌اند فرماندهان، می‌گویند که بچه‌ها موشک می‌زنند.

آهای بچه‌های دهه‌ی شصت، دوباره دهه‌ی شما شده است، دارند دار می‌زنند، داد می‌زنند، آژیر می‌زنند. سلام فرمانده در سوراخ موش، دارند کل قوا، گربه‌ی ایران را با جنگ، چنگ می‌زنند.

گمان مکن مکتب امام زمان و قوم برتر آخر الزمان، دو روی دو سکه‌اند، از دعای ندبه تا دیوار ندبه، هر زمان، هر مکان، ادیان ابراهیمی یک حرف می‌زنند.

انقلابی و ضدانقلاب بر طبل شادانه‌ی جنگ می‌زنند. این موشک‌ها که رفته‌اند، برای برگشت به وطن لَه‌لَه می‌زنند، مثل سربازان گمنام، دربِ خانه‌ی ناامنِ من و تو، محکم‌تر می‌زنند.

بر مزارمان بنویسید مردم ایران خواستند نغمه‌ای بدون غم، چنگی بدون مارش جنگ، آینده‌ای دگر رقم بزنند، این ریشه در گذشته بود که از ریشه می‌زنند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ مهر ۰۳ ، ۰۶:۱۴
i protester

نتانیاهو در سازمان ملل از خط آهنی سخن می‌گوید که از طریق عربستان، اقیانوس هند را به دریای مدیترانه متصل می‌کند، حال آن که صد سال قبل، مصدق همین پیشنهاد را برای اتصال از طریق خاک ایران در مجلس ایران مطرح کرده است. عکس العمل نمایندگان مجلس فعلی ایران چگونه هست؟ انتقام خون حسن نصرالله. راستی ما چرا این همه عقب مانده‌ایم؟

از حمله‌ی دانشجویانِ خط امام به سفارت امریکا تا حمله حماس به جنوب اسراییل، از آن گروگانگیری تا این گروگانگیری، زیر رگبار شعار مرگ بر امریکا، مرگ بر اسراییل، آن چه فهمیده نشد برتری داده بر داد و بیداد، و پیروزی دانش بر نادانی بود. سربازان گمنام چه می‌دانند که جاوسوس قلم به دست نمی‌شود، عاشق قدس، دست بوس، راوی حدیث از امام صادق، پایکوبِ سرکوب و وعده‌ی صادق می‌شود. از دل طوفان شن و طوفان الاقصی، دست خدا را نشان می‌دهد تا همه ایمان آورند به ایمان او، به دوست بودنِ با خدا، با ناخدا، با سفینه‌ی نجات، با حسین، با حسن، با علی‌. مثلا بچه شیعه گمان می‌برد که سرخی پرچم شوروی از سرخی خون حسین هست و کرملین همان کاخی که حسنیه، مکانِ عبادت رییس‌جمهور شهید شده است.

حالا نه این که گمان کنی بچه‌ی ضد هلال شیعی هم زیاد فکر می‌کند، او که از ریختن خون در شام و خون آشامی اسد، داغ‌ها دیده است، روغن ریخته را نذر امامزاده، پیغمبر زاده، بنیامینِ قصاب می‌کند که چه خوب قصاص می‌کنید قاتلان ما را، اصلا مهم نیست چه ‌بی‌گناهانی در غزه و لبنان کشته می‌شو‌ند، گناه این گناه نیز به پای همان گناهکاران نوشته می‌شود. آنان کجا تاریخ خوانده‌اند که استالین پس از شکست هیتلر، چه بر سر مردم دنیا آورد. آیا حقوق خوانده‌اند که نمی‌توان برای گرفتن جان یک گروگانگیر، سر جان گروگان‌ها معامله کرد‌. حالا دیگر نه غزه‌ای هست نه لبنانی، اما دگر جان و جوانی هم نیست تا فدای ایرانِ ویرانِ غارت شده در این سال‌ها شود. اینگار برای متولدین سال‌های جنگ جنگ تا پیروزی، راست گفته بودند که راه قدس از کربلا می‌گذرد، منتها نگفته بودند از کدام کربلا؟ مثلا کربلای چهار که آمار نیست و نابود شدنِ جوان‌ها و جوانی‌های آن در هیچ کتابی یافت نمی‌شود.  و چه بزدل روشنفکران دلالی که در این چند قدمی خونین‌شهرهای غزه و لبنان، سخن نمی‌رانند از آن چه می‌دانند، تنها به سخره می‌گیرند با خرس خواندن نصر الله  مثل آن آیت الله را خرس خوردن، تا چند صباحی یک مشت لایک و کف روی آب برای یک لایو بگیرند. آخر مگر می‌شود با خون، ترور و اعدام به مبارزه با تروریست، امام و خونخوار رفت؟ بگو صبح بخیر و چه دانند چه صبح قیامتی خواهد شد صبحی که با خیر، با سر باز زدن از سرسپردگی، آغازیدن بگیرد. بهمنِ نهِ بزرگ را چه آلوده به سفاهت یاران مثل آن سفاهتِ بهمن بر پشت بام یک مدرسه و نخستین تیرباران.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ مهر ۰۳ ، ۰۶:۱۳
i protester

دانی چرا از سیر تا پیاز در دهان، بوی بد می‌دهند؟ شاید چو سیر تا پیازِ زندگی بر زبان آورده شد، زندگی از زندگی سیر شد، آب شد، قالب تهی، دق کرد. حالا سیر و پیاز مانده‌اند و سیگاری که به یاد او می‌کشند.

در جامعه‌ی ما، آن که انزوا را انتخاب می‌کند، ضد حال خوانده می‌شود و آن که وقت دیگران را با خوشگذرانیِ خود، تلف می‌کند، باحال. درست مثل دین ما که گناه کبیره می‌نویسد برای آن که به خودش راضی می‌شود و ثواب می‌نویسد برای آن که درد زیر شکمش را با درد شکم دیگری تسویه ‌می‌کند.

حالا تصور کنید در چنین جامعه‌ی اسلامیِ اقلیت‌ستیز و حق‌ستیز، حکومتی اکثریت‌ستیز هم سر کار باشد، حکومتی که در خارج از مرزها، منزوی و بدون تعامل با دنیا، بزرگ شده باشد. بخش تراژیک ماجرا آن جاست که این منزوی، آن انزوای ابتدای داستان را به رسمیت نمی‌شناسد و مدام درخواست تولید مثل و سربازِ گوش به فرمان می‌کند. بوی بدِ دهان کجا و بوی بد تن‌های بی‌اراده‌ی آبستنِ حوادث کجا؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مهر ۰۳ ، ۰۶:۱۰
i protester

رفته بودند از زیر سنگ نان در آوردند، تن‌های تنهایشان را به جای سنگ در می‌آورند. نفسی که به شماره می‌افتاد و در بند بود، حالا برای همیشه بند آمده است. آن که از شرم مخارج فرزند، توی زمین می‌رفت و آب می‌شد حالا برای همیشه در زمین، فرو می‌رود و خواب می‌شود. سال تحصیلی نو مبارکتان‌، تحصیل مال مشروع در حکومت نامشروع، به قیمت رفتن به آن ور دنیا نه، به آن دنیا، چه رایگان، خوش به حالتان. گویند خانه‌ی بهار کدام ور هست؟ آخر چه سود که تقویم ما را هر دم آیینه کرده‌اند، این ابتدای خزان، واگن‌های قطار زندگی به خانه‌ی آخر، به آخر خط رسیده‌اند، حول حالنا الی احسن الحال، با مرگ تعبیر کرده‌اند. شیخ گوید این پوتین‌های پاره از دفاع مقدس برنگشته‌اند، حتما دعای خیرِ پدر و مادر، پشت سرشان نبوده است که مثل جوابِ خیر در برابر دعا برگشته‌اند. یوسف چو روی ماه داشت ز چاه نجات یافت، این سیاه‌رویان در چاهی که خود کنده‌اند، امید به خدا، کجا ‌می‌برند؟ بگو طلا را به کدام خراسان برده‌اید که جنوبگان آن، کیسه‌ی زباله به رنگ زغال، بهر کفن می‌برند؟

#معدن_طبس

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مهر ۰۳ ، ۰۶:۰۴
i protester

آن جا که هیچ کس کارش را درست انجام نمی‌دهد و اگر حقوقی هست از بابت اضافه‌کاری، ریاکاری، پرداخت می‌شود. آن گاه که بی‌سواد و بی‌شعور ماه عسل می‌روند و گاو من و تو می‌زاید. درست همان لحظه‌ای که اشتباه پشت خرابکاری می‌ایستد و پیشرفت با لات بودن و لاس زدن رخ می‌دهد، پشت و پناهی هست به نام علم که مثل بیگانه‌ی آلبر کامو راستش را می‌گوید. دستور نمی‌گیرد، کوتاه نمی‌آید، حرفش را پس نمی‌گیرد. اضافه کاری که هیچ، برای رفع اتهام هم، توضیح اضافه نمی‌دهد. اصلا حرف نمی‌زند، کار خودش را می‌کند. حالا هر چه قدر هم که قرارداد بسته باشید و قرار گذاشته باشید که دهان‌ها بسته باشند، باز این مداری که بسته‌اید کار نمی‌کند. حالا هر چه می‌خواهید با فرمان خسروان، با دانش بنیان، دهانتان را شیرین کنید، همان دانش هست که شیرینی عقلتان را نشان می‌دهد، بنیانتان را به باد می‌دهد. همان علمی که دروغ نمی‌گوید و در آن مرغ باغ ملکوت هم دو پا دارد. زنده باد آغاز دانایی، دانی که هیچ چیز نمی‌دانی.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مهر ۰۳ ، ۰۶:۰۲
i protester