چنگی در چنگال جنگ
حدیث تیک تاک ساعت و بیگ بنگ شنیدهاید؟ اینگار هر ثانیه آغاز جهانی اما عقربهی ثانیهشماری در کار نیست، آن دو عقربهی دیگر مثل دو سر یک قیچی، سر میبُرند. ما نشستهایم به تماشا که چه تلخ میزنند، سر میزنند.
نگاه کن غزل که قرار بود بار زندگی کم کند، حالا غزل خداحافظی را بار میزنند.
کسی، چیزی، چیزکی غیر از مرگ نبود که رای ما را، صدای ما را جدی بگیرد، مدام آن را مثل یک صدام خط میزنند.
پوشک خویش خیس کردهاند فرماندهان، میگویند که بچهها موشک میزنند.
آهای بچههای دههی شصت، دوباره دههی شما شده است، دارند دار میزنند، داد میزنند، آژیر میزنند. سلام فرمانده در سوراخ موش، دارند کل قوا، گربهی ایران را با جنگ، چنگ میزنند.
گمان مکن مکتب امام زمان و قوم برتر آخر الزمان، دو روی دو سکهاند، از دعای ندبه تا دیوار ندبه، هر زمان، هر مکان، ادیان ابراهیمی یک حرف میزنند.
انقلابی و ضدانقلاب بر طبل شادانهی جنگ میزنند. این موشکها که رفتهاند، برای برگشت به وطن لَهلَه میزنند، مثل سربازان گمنام، دربِ خانهی ناامنِ من و تو، محکمتر میزنند.
بر مزارمان بنویسید مردم ایران خواستند نغمهای بدون غم، چنگی بدون مارش جنگ، آیندهای دگر رقم بزنند، این ریشه در گذشته بود که از ریشه میزنند.