قایم موشک
آخر نمیشود که شما به خورد و خوراکتان، به جای خوابتان اهمیت نمیدهید. یک وقتی هم باید برای آن دو بگذارید. اینگار که دارید جدول ارزش مواد غذایی را حل میکنید، رنگ سرخ را خط قرمزتان کردهاید، آخرش که چی؟ یک بار هم ندیدهام که غذا را با لذت بخورید، از زندگی لذت ببرید. اون سر حصیر لوله میکنید، مثل تفنگ زیر شقیقهتان، طاق باز، مثل یک قبرِِ پایان باز میخوابید. از بس که بالاخانهتان را اجاره دادهاید خانه را کردهاید کتابخانه، به فکر اجارهخانه هم هستید؟
توی بازداشتگاه از آن دو جوانک بدون آلونک، میپرسند نسبت شما چیست؟ ما مثل کسری از زندگی، صورت و مخرج میمانیم که خطی به نام لب، میان آن دو مرز کشیده است. صورت را با سیلی سرخ نگاه میدارند، مخرج را با دل، کباب کردن. خدمت نرفتهاید لااقل نشنیدهاید از زبان مردم که لب مرز داریم لبی که مرز باشد نداریم. این چه اراجیفیست که به هم میبافید؟ بعد که میپرسم یکدیگر را دوست دارید، صورتتان سرخ میشود، گند بزنم توی این اخلاق گندتان، با این دههی روی مختان. اصلا قشنگ از روی نامتان معلوم هست که روزگار چه انگشتی را به شما نشان داده است، شصتتان خبردار نشده؟ نایستاده است؟
و از آنان که نمرهی بیست کلاس را میگرفتند معلوم نیست چند نفرشان را گرفتند؟ چند نفر ستارهدار شدند؟ چند نفر پای دار شدند؟ چند نفرشان توی غربت، دلشان گرفت؟ چند نفرشان توی همین خاک؟ زیر همین خاک؟ چند نفرشان را کار به باد سخره گرفت؟ چند نفرشان را کارفرما؟ چند نفرشان دست به کار شدند؟ دست به کارد؟ بچه مثبت، مثبت هجده، یک دست، دو دست، یکسان، پر از بخیه شدند؟ چند نفرشان زیردست آن که نوزده نمره کمتر میگرفت، بیگار شدند؟ چند نفرشان را با حرف مفت، مغزشان را خوردند تا مبادا فرار کند مغزشان؟ چند نفرشان برای ماندن، عقب ماندن، دلیل آوردند؟ چند نفرشان رفتن چرا، بمان و پس بگیر، وسط بگیر و ببند، رفتن بماند برای بعد، برای دنیای بعد، دنیای بد، شدند.
سیاست پدر و مادر ندارد، آن را به فرزندخواندگی قبول میکنید؟ آیا میشود خودتان را پرزنت کنید کنار ما، نه نزد اربابان ما؟ پیشانی بلند گاوهای پیشانی سپید را ببوسید نه دست گرگهای مو سپید را. آیا میشود از خودتان تعریف نکنید؟ اجازه دهید دیگران در مورد شما اشتباه بکنند. آیا میشود به حال خوب ما دست نزنید، برای خوب کردن حال ما، اندکی دست بزنید؟ این همه آدم توی عالم تنهایند، آیا میشود خودتان را دار نزنید؟ مثل آن کلاغهای بالای سر هابیل، قار نزنید. آیا میشود برای خودتان اسپند دود کنید، فوت کنید، فوت نکنید. آیا میشود نگران آب پشت سدها، برق رسانی به جغرافیای درد نباشید، از آب دیدهتان، برق چشمانتان تغذیه بشوند؟ آیا میشود دست روی دل ما مگذارید، نام زیبای آزادی، آغاز با ناز، با ساز جنگی، زیر آژیر موشکبارون، قایم موشک، چشم مگذارید.