اعتراض

درد ضربدر درد

اعتراض

درد ضربدر درد

اعتراض

این خط‌خطی‌ها قصد آفرینش ندارند تنها یک لحظه بیرون جهیده‌اند و زِهدانی نیافته‌اند. از این زمزم درد هر چه می‌خواهید بردارید، صاحب آن ملتی رنج‌دیده هستند.

بایگانی

عجیب هست کسانی که به خدایِ بی صدا و بی سیما، به امام زمانِ پشت ابر، مسیح‌تر از شفای نابینا، از روی نشانه‌هایش ایمان می‌آورند برای اثبات خاوران، تقلب در انتخابات، کهریزک، داغِ مادران، کشتار آبان، کولبران، سوخت‌بران، شلیک به هواپیمای اوکراین، کورچشمی در اصفهان، کشاورزان، بی‌آبی، آتش، پلاسکو، متروپل، تهران، آبادان، فرو ریختن ساختمان، سانچی، زلزله، باختران، آمران، ناهیان، گشت ارشاد، مهسا، خیابان، انقلابِ زنان، اعدام، تجاوز، گمنامی نام‌آوران، مسمومیت دختران، هیچ نشان و نشانه‌ای را برنمی‌تابند، مدام منتظر سیمای خدایگان، صدای یزدانِ بزدلان هستند. راستی شما را چگونه خدای حکیمی هست که یا تمام حکمتش را برای زندگی در دنیایی دیگر ذخیره کرده است و یا برای زندگیِ برگزیدگان در این دنیا؟ گیرم که زمین را مستضعفان به ارث ببرند تکلیف جامه‌ی خاکی پابرهنگان تاریخ در زیر زمین چه می‌شود؟ 
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ اسفند ۰۱ ، ۰۱:۱۹
i protester

دوباره کرونا برگشته است از همان قم. چه می‌دانم؟ چه می‌دانیم؟ با گاز اعصاب یا گازی روی اعصاب. تو گویی شیعه‌ای که اکثر امامانش را مسموم کرده‌اند و مادرش را کتک زده‌اند خوب می‌داند چگونه مسموم کند؟ چگونه مادری را کتک بزند؟ حکومتی که حیاتش به تار مویی بند هست، برای انتقام از تار مو، این بار نه با سلاح فیزیکی با سلاح شیمیایی به حیاط مدارس آمده است. نگاه کن آن شعبان بی‌مخی که در برابر دوربین‌ها این چنین آتش به اختیار، پشتش گرم هست، پشت دوربین‌ها، به وقتِ خاموشی دوربین‌ها، چه آتشی روشن می‌کند؟
روزی بهار در عصر رضا خان می‌گفت من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید، قفسم برده به باغی و دلم شاد کنید. حالا ببین که سگان هار این امیرالمومنین چگونه بهار را به باغ فین، دختران دارلفنونِ امیر را به حمام فین می‌برند. تو گویی روح خدا حرفش را پس گرفته است که امیدش به دبستانی‌هاست. اصلا یادشان رفته است تا همین چند ماهِ قبل، چه اصراری داشتند تمام کلاس‌های مدرسه تشکیل بشود، مبادا مدرسه جزیی از اعتصابات سراسری بشود. دیگر این کمبود گاز نیست که مدارس را تعطیل می‌کند، با مازادِ گاز همه را هدایت، هم‌سرنوشت با هدایت می‌کنند. می‌گویند علم نزد علمای قم هست دانشی نیست که ضعیفه بجوید، فاصله‌ی گهواره تا گور کم می‌کنند. 
آخر سرت به سنگ می‌خورد، به سنگ قبر‌. آخر شاخ‌هایت شکسته می‌شود، هم‌چون استخوانِ فقر. آخر سرت، سر عقل خواهد آمد، بی سر سلامتی. دندانِ عقل که افاده نمی‌کند، عقل را باید کشید ناسلامتی. آن‌ها می‌کشند آن دو حرف را روی تخت، روی تخته‌ی سیاه، لام تا کام حرفی نمی‌زند جعبه‌ی سیاه، آری تو هم بکش این سه حرف را از عین تا به لام.
از پشت کوه قاف بیرون بیا ای گوژپشتِ پشت به خاک مالیده، مالیاتِ بالا خانه‌ات دیر شده است برای زندگی در عصر حجر. عدل این علی ما را از عقب به جلو برده است تا پیش از عدل مظفر، این طور که پیش می‌رویم روزی حسرت می‌شود نه پهلوی که حتی عصر قجر.
شده‌ایم مَثل یک انتحاری که بمبش عمل نمی‌کند، بودن و راضی بودنش در تناقض حداکثری‌ست.
می‌گویند پیروز را کشته‌اند، آری ما هم روزی پیروز خواهیم شد. صدا و سیما از زبان فردوسی فریاد می‌زند دریغ است که ایران ویران شود، کنام شیران و پلنگان شود. شاید این تاریخ نخوانده‌ها، ادبیات نخوانده‌ها، به همین دلیل یوزپلنگ را کشته‌اند، تا ایران کنام پلنگان نشود. 
پی‌نوشت: شود در مصرع دوم شعر فردوسی قاعدتا به معنای رفتن و از دست رفتن معنی می‌گردد نه شدن و تبدیل شدن، چرا که شیر و پلنگ خود نماد ایران بوده‌اند نه دشمنان ایران.
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ اسفند ۰۱ ، ۰۱:۱۸
i protester

شاه گمان می‌کرد با کنفرانس گوادلوپ از ایران خواهد رفت و شاهزاده گمان می‌کند با کنفرانس مونیخ به ایران خواهد آمد. در این رفت و آمد دو شاه مذکر، ایرانِ عدل مظفر، به دست عمامه‌های سرخ، به چین و روسیه فروخته شده است. از خون جوانان وطن، چه قمارخانه‌ای ساختند، نه استقلالی، نه عدالتخانه‌ای، نه آزادی، نه برابری، چه بت‌خانه‌ای.
و گفت بخوان به نام خدایی که تو را آفرید و مسلمانان می‌خوانند کتاب مقدس را گاه گاه بر سر آرامگاهی، به نام خدایی که مرگ تو را آفرید. چه جشنی! چه ختم نبوتی، تنها بوی ختم می‌آید. 
شاهزاده گفته باشد: جمهوری را ترجیح می‌دهم اما شاید بتوان راهی برای سلطنت انتخابی به جای موروثی یافت.
ای قوم به مونیخ رفته، یافتم یافتم. مثلا انتخاب شدن از سوی خدا، سلطنت را انتخابی می‌کند، چه شاهراهی، چه صراط مستقیمی، چه انتخاباتی، چه غدیر خمی‌. از مونیخ تا مریخ، از تهران تا هفت آسمان، عالم صدا می‌زد رضا، حالا "اگه چهار تا خس و خاشاک در این گوشه‌ها یک کاری می‌کنند و هستند نارضا، بدانید که این رودخانه زلال ملت، جایی برای خودنمایی آن‌ها نخواهد گذاشت".
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ بهمن ۰۱ ، ۰۱:۱۸
i protester

زلزله آن روی دیگر تلخیِ زندگی‌ست، با دستان خویش عزیزت را داخل خاک نمی‌کنی، با دستان خویش عزیزت را از خاک بیرون می‌کشی. اینگار راست می‌گویند که خاک سرده، این سوی خاک در خوی، آن سوی خاک در شام، ترکیه، قونیه، فرقی ندارد، روی خاک یا زیر خاک، تمام خاک، تمام هوای روی خاک، دلسرد شده است. اما تو امید داشته باش، آدم‌های زیر خاک، همه خواهند فهمید که هم‌میهنند، مولانا به شمس خواهد رسید. 
اصلا اینگار شما نمی‌فهمید، زمین تکان خورده است زمانه که تکان نخورده است، خدایی نکرده، نایب خدا که زمین نخورده است. هر چه در توان داشته‌ایم، خرج چادر بر سر زنان در تابستان، خرج زلزله‌‌ای بزرگتر، دهه‌ی فجر کرده‌ایم. اصلا دانی چرا عمامه، آن کلاه گشاد، بر سر کرده‌ایم؟ این زاپاس را برای روز مبادا، به خاطر سر مبارک شما، سر کرده‌ایم. 
آی مردم زلزله‌زده، از برف نترسید، در خارج، به این چشم سفیدی، برف شادی می‌گویند. اصلا مگر نشنیده‌اید که از کنار کاخ سفید، چنین می‌گویند:
ما در خارج با دست خدا، به دست پسر سایه‌ی خدا، السلطان امام رضا، شاهزاده، ارباب، رضا، بر پیکر بتانِ روح الله تبر می‌زنیم، شما نیز در داخل، با نهایت احترام، به سانِ کرم بخورید درخت انقلاب را. می‌بینی این سوی خاک، باران اشک باریده است آن سوی خاک، کرم‌ها، تا کجا بالا آمده‌اند. 
آی مردم زلزله زده، تنها شما می‌فهمید، چه دردی دارد که نتوانی به خانه‌ات برگردی. جان باختگان خیابان، بیابان و آسمان را نمی‌گویم، مدد کنید شاهزاده به کاخ برگردد. اگر یکی می‌خواست پس از بیست سال، بدون فعالیت سیاسی، رییس‌جمهور شود، چرا یک نفر نخواهد پس از چهل سال، بدون فعالیت سیاسی، رییس ملت شود؟ اگر یکی از جنایات روح خدا دم نمی‌زد، چرا باید یک نفر از جنایات سایه‌ی خدا، حرف بزند؟ اصلا آن که به او رای داده‌اید و از مجلس موسسان می‌گوید، از خانه‌اش بیرون نکرده‌اند، دوازده سال در همان خانه، حصر کرده‌اند، اما آن که قرار هست به او وکالت دهید و از مجلسین امریکا می‌گوید، از خانه‌اش، از قصر بیرون کرده‌اند. شما چه می‌فهمید چه هزینه‌هایی برای آزادی مردم ایران داده است؟ تهیه‌ی بلیط برای اتوبوس رایگانِ انقلاب. چه شاهی، چه شاهکاری، چه امدادی از خزانه‌ی غیب.
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ بهمن ۰۱ ، ۰۱:۱۵
i protester

می‌گویند کان را که خبر شد، خبری باز نیامد. شاید فرهاد هیچ کوهی را مانند خویش ندیده است که برای آزادیِ شیرین، پوستِ تن خویش می‌کَنَد، که آزادی، تیشه و پیشه‌اش شده است. او را خبر کنید که هر کس خبر آورد، خبرِ مرگِ با برکت آورد، هر کس مخبر و تنها کلام باشد، لام تا کام برای یک کام بیشتر، برای یک گام بیشتر، حرفی نزند، خسرو پرویز، شاهنشاه، نه بیستون و کرمانشاه، نه چهل ستون و نصف جهان، تمام جهان و جان ما، تمام ایران ما، شیرین ما، را به او خواهد داد. می‌بینی یک سو خوان و سفره‌ی انقلابی، غذایی همراه با مصونیت قضایی، یک سو استخوان یک انسان انقلابی و اعتصاب غذایی در اعتراض به احکام قضایی. 
آی فرهاد، کدام چشمک آزادی، کدام رویای پیامبری و نه مخبری، تو را از شکم و زیر شکم، از چریدن، ریدن و دریدن، از خیالِ تخت و خواب شیرین، از خیال تخت خسرو و خوابیدنِ با شیرین، بیرون کشیده است و هم‌چون یوسفی به چاه و سیاه‌چال زندان انداخته است؟
شوق دیدار کدام شمس، کدام خورشید صبح آزادی، تو را این چنین عریان و زلزله‌زده، تا مغز استخوان، به سان چهره‌‌ای رنجور از مردم خوی و آذربایجان، در این سرمای استخوان‌سوز زمستان، تصویر کرده است؟ که مگر جرم او چه بوده است؟ این که گفته باشد به جای موی سر مردم، به فکر سرپناه مردم باشید؟
چگونه می‌شود که تو در این سرزمین خشکسالی، آب می‌شوی و ما را با این همه دروغ، آب می‌کنی؟ در تاریخ بنویسید، آن گاه که دولت، گوشه گوشه‌ی وطن را به نامِ اموال مازاد، آزادانه می‌فروخت، بخت و دولت ما هم‌وطنی بود که گوشت تنش را به نام اموال مازاد بر آزادی، بخشیده بود. به راستی که ما چه قدر محتاج چنین یاری، دولت بختیاری بودیم اما یادگار امام، یادگار فرمان امام، یادگار شاهنشاه و روزگار تلخ‌تر از زهر را می‌دیدیم، یک مرد، هم‌پیمانِ برابری، تا پای جان، مثل فرهاد نمی‌دیدیم که شبمان را روز کند و روزش را تبریک گوییم.
#فرهاد_میثمی #مخبر #خوی #مولدسازی
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۰۱ ، ۰۱:۱۳
i protester

از تمامِ عالم همین گوشه‌ی دنیا، از تمام ویرانی‌ها همین گوش‌ها، کوچه، پس کوچه‌ها، گوشه‌ی ایران. از تمام آن دورافتادگی‌ها، از کار افتادگی‌ها همین گوشه‌ی شهر، بدون بوسه، پرت افتاده، سوار یک مینی‌بوسِ عقب افتاده. می‌بینی؟ دنیا دستت انداخته، گوشه‌ی سرویس، اون آخرِ آخر، آخر دنیا. سرما دارد فوت می‌کند و کسی نیست که بندد درزهای درِ زندان، زندانی که شما در آن گیر افتاده‌ای. اصلا چه طولانی و دراز شده است گوشه‌گیری شما در این چند روز دنیا. اما روح چرا باید خفه بشود با یک گاز پیک‌نیکی داخل اتاقک گازِ نازی‌ها، نازنین‌ها؟ نگران نباشید اتاق فکرِ سرمایه‌داری پرداخت کرده است هزینه‌ی ایاب و ذهاب شما، تا گورستان‌ها‌، آرامستان‌ها. اصلا خوشحال می‌شود که اگر ایران سهم گازش را نمی‌گیرد از تمام دنیا، شما گرفته‌اید سهم گازتان را از این دنیا. اطمینان داشته باشید که کارفرما با تردستی رد می‌کند بیمه‌ی بیکاری شما را، مشکل از آن دنیاست که زیردستی رد می‌کند تقاضای بیداری شما را. راستی بیداری‌مان که ابد خورد، دیگر چه فرق؟ خوابمان ابد نخورد.
#گازگرفتگی
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ بهمن ۰۱ ، ۰۱:۱۱
i protester

از آن جایی که شما، از عهده‌ی دفاع از خویشتن و یا گرفتن وکیل بر نمی‌آیید، ما از آن سوی آب، به رایگان، برای شما یک وکیل تسخیری انتخاب کرده‌ایم. بفرمایید بیعت کنید‌. هر کس که روحت شاد، رضا شاه سر داده است و رضا شاه، مولای اوست، این رضا نیز، مولای او خواهد بود. آری نباید به جان هم افتاد، باید تا پای جان، به پای پادشاه افتاد که میهن را ترک نکند. که پا به میهن، روی میهن، روی خون هم‌میهن، بگذارد. برخیزید و به یکدیگر تبریک بگویید، این رستاخیزِ حزب رستاخیز هست. حزب فقط حزب رضا، رهبر فقط محمد رضا، منظور ژنِ خوب محمد رضا. راستی با این همه عقب‌ماندگی چه فرق دارد که چشم به انتظار امامزاده نشسته باشیم و یا شاهزاده؟ جشن‌های دو هزار و پانصد ساله گرفته باشیم یا عزاداری‌های هزار و چهارصد ساله. زن، زندگی، آزادی کجاست؟ آن گاه که هر چه فریاد زنی، باز سرانجام باید برای رای به یک اسپرم، انگشت بزنی. تو را رقصی میانه‌ی کدام میدانِ آزادی، آرزوست که مردهای میدان در صف خوش رقصی برای آزادی ایستاده‌اند؟ کوروش آسوده بخواب که ما دوباره خوابِ چاه جمکران دیده‌ایم. وکالت ما را بدون چشم‌داشت بر عهده گرفته است، اما نمی‌دانم چرا حکم ما مثل خود ما به عقب نمی‌افتد؟ وزن ما اول هفته، صبح شنبه، بر سر دار کم می‌شود، اما چه سود، او جمعه، آخر هفته، با اسب بالدار می‌آید. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ بهمن ۰۱ ، ۰۱:۱۰
i protester

قرار بود گاز، اشک اروپا را در آورد اما گویا ما به قدر کافی در حکومتِ خفقان، گاز اشک‌آور نخورده‌ایم. قطر با گاز ما، در کشور خویش، طربناک، جام‌جهانی می‌گیرد و ما بیمناک از گاز خویش، رساله دست می‌گیریم که مبادا ستون دینمان به باد رود، نمازمان باطل بشود. چه کسی می‌گوید در این سرزمین ثروتمند، کمبود گاز داریم؟ آقایان، تمامِ مام میهن را گاز گرفته‌اند. آری با درود به روح خدا، گاز هم، چو قطع بشود، مجانی ‌می‌شود. آن چه می‌سوزد دل ماست و آن چه از سوزِ سرما به خود می‌لرزد، استخوان‌های ماست. راستی معجزه چه می‌داند که نباید هیزم‌ها را در فصل زمستان خاموش کند، او همه‌ی ما را ابراهیم‌هایی می‌پندارد در آتش نمرود. و چه قدر دین می‌تواند ما را بی‌نیاز از قوانین ترمودینامیک کند: با سرما هم می‌توان کوره‌های آدم‌سوزی، راه انداخت. می‌بینی چه نمادین قطعی گاز را از شهر سربداران، سبزوار، آغازیده‌اند؟ هر که سر به دارش بیشتر، سوزِ سرمای سحرش بیشتر.  
#زمستان_سخت
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ دی ۰۱ ، ۰۱:۰۸
i protester

هواپیما را نشانه می‌روند، حکم اعدام را می‌بُرند‌‌. در دادگاه تجدید نظر، در عرض چند ثانیه، دوباره شلیک می‌‌شود، حکم اعدام، ابرام می‌شود‌. 
بگو چوبه‌ی دارت را در کدامین روز درختکاری کاشته‌اند که در این کویر، درختان نیز، ژن خوب نیستند و اکسیژنشان نه به بار هست و نه به دار، نفس هست که می‌گیرند. نامت هم‌نام آخرین پیامبران و آخرین امامان، اما چه دست بسته‌اند این منجیان آخر الزمان، درست مثل بابا، درست مثل مامان.
أَ لَمْ یَجِدْکَ یَتِیماً فَآوى‏. مگر نه این که تو را یتیم یافت؟ پس جا و پناهت داد‌‌. بگو تو نیز هم‌نام آخرین فرستاده، اما هیچ قرآنی برای تو نفرستاده که از یتیمیِ تو بگوید. حتی قرآنی نفرستاده که موقع خداحافظی بالای سرت گیرند و یا قرآنی که موقع زمین خوردن، زنده به گور کردنت، بالای سرت خوانند.
از آسمان دارد برف می‌بارد. گمان می‌کنم ری را، موهای مادرش، موهای تمام جوانانی که ز حادثه‌ای پیر شده‌اند را کوتاه کرده باشد. و یا که اون بالا جشن تولد گرفته باشند و برف شادی‌اش به ما رسیده باشد. دیدی سپاه ابرهه چگونه قرآن را وارونه به دست گرفت؟ ابابیل را با سنگ‌های آتشین، نشانه گرفتند، جان‌های فراوان از آسمان به زمین، از زمین به آسمان، به دست یک دین آسمانی گرفتند. 
می‌گویند خورشید، پشت ابر نمی‌ماند، حدیث می‌آورند که امام زمانشان مثل آن، می‌ماند. بگو این چه خورشیدی‌ست که پا قدمش، این همه مردار، روی دار، روی دست، می‌ماند؟ می‌گویند این حکومتِ دین محمد، مقدمه‌ی انقلاب جهانیِ مهدی‌ست. پس چرا هر محمد و مهدی، هر انقلابی، بر سرِ داری هست؟ گیرم که نشان دهید آدم‌های بی‌گناه را کشته‌اند، در حکومت معصوم، نامش خطای انسانی می‌شود و خب معصوم، نه انسان هست و نه خطاکار، به آن‌هایی که آدم، کشته‌اند، نشان می‌دهد. #محمدمهدی_کرمی #محمد_حسینی #هواپیمای_اوکراینی #فرید_آراسته
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ دی ۰۱ ، ۰۱:۰۸
i protester

کوتاه بنویس، آن‌ها حتی فرصت یک آه کشیدن هم ندارند. آه در بساط، یک قطره آب در کاسه‌ی چشم، یک کتابِ باز از خاطرِ چشم و هم چشم، یک چشمِ باز هم ندارند. 
آقای ناظم، آقای نظام، نگفته باشد یک پایتان را بگیرید بالا، گفته باشد پاها بالا، سرها پایین. اعدام هست دیگر. یک نفر به خواب ابدی فرو می‌رود تا ما بیدار شویم‌.
از سحر خدایاری تا محمد مرادی یک ملت خودش را به آب و آتش می‌زند تا آقای نفهم، بفهمد، تا آقایان نفهم در سراسر دنیا، بفهمند. 
کوتاه بنویس، روشنایی نیست برای خواندن، شمع‌ها را با دو سه انگشت، کشته‌اند و مهتاب را با انقلاب، با انفجار نور، تکه پاره کرده‌اند. در قحطی شمع، لای دو انگشتی که با آن علامت پیروزی را نشان داده بودند سیگاری روسپی نشانده‌اند‌. از جنسِ فحش‌های سر انگشتی. همه چیز گران شده است و یک سیگار برای خودش آفریدگار لب، به هر کس یک لب. 
برای یک نفر برگِ سبز می‌آید و برای یک نفر گرین کارت. یک نفر اون ور دنیا می‌رود و یک نفر آخر دنیا. یک نفر پا به پای جفت، یک نفر پاهای جفت. یک نفر از بالای برج، آدم‌ها را نگاه می‌کند و یک نفر از بالای برجک. یک نفر خدمت می‌رود تا از این زندان فرار کند، یک نفر از این زندان فرار می‌کند تا خدمت نرود‌.
یک زن در خیابان، سینه سپر می‌کند، فریاد می‌زند بزن. ای نفس تو را چه گناه که در من، حبس افتاده‌ای؟ زمان به احترام آن انسان نمی‌ایستد. من صدای گلوله نمی‌شنوم. احساس می‌کنم آن قدر صدای خفه کردن صدا، بلند بوده است که کر شده‌ام. اما نگاه کن آن کبوتران خوابیده در قفس، آن قفسه‌ی سینه را تیر نمی‌زنند، از این جا به بعد بوق می‌گذارند در حکومت شعار، به جای تیر، لیس می‌زنند. آری مسیح را در تن مریم مقدس، به صلیب کشیده، پایان باز می‌گذارند.
لااقل تَه این قصه را کوتَه بنویس. آخر مگر غیر از این هست که یا کوتاه می‌آیی یا سایه‌ات را کوتاه می‌کنند؟ کوتاه می‌نویسم این چه زمستانی‌ست که بوی تیر، بوی برج سرطان می‌دهد؟ امید به کدام علاج که ما سرطان امید گرفته‌ایم؟ روزهای زمستان دارند بلند می‌شوند، این را به نشان برخاستن، به فال نیک گرفته‌ایم.
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ دی ۰۱ ، ۰۱:۰۵
i protester