سوختن بدون گرما
قرار بود گاز، اشک اروپا را در آورد اما گویا ما به قدر کافی در حکومتِ خفقان، گاز اشکآور نخوردهایم. قطر با گاز ما، در کشور خویش، طربناک، جامجهانی میگیرد و ما بیمناک از گاز خویش، رساله دست میگیریم که مبادا ستون دینمان به باد رود، نمازمان باطل بشود. چه کسی میگوید در این سرزمین ثروتمند، کمبود گاز داریم؟ آقایان، تمامِ مام میهن را گاز گرفتهاند. آری با درود به روح خدا، گاز هم، چو قطع بشود، مجانی میشود. آن چه میسوزد دل ماست و آن چه از سوزِ سرما به خود میلرزد، استخوانهای ماست. راستی معجزه چه میداند که نباید هیزمها را در فصل زمستان خاموش کند، او همهی ما را ابراهیمهایی میپندارد در آتش نمرود. و چه قدر دین میتواند ما را بینیاز از قوانین ترمودینامیک کند: با سرما هم میتوان کورههای آدمسوزی، راه انداخت. میبینی چه نمادین قطعی گاز را از شهر سربداران، سبزوار، آغازیدهاند؟ هر که سر به دارش بیشتر، سوزِ سرمای سحرش بیشتر.
#زمستان_سخت