اعتراض

درد ضربدر درد

اعتراض

درد ضربدر درد

اعتراض

این‌ صفحه‌ی پر از خش درد مشترکیست که مالکیت خصوصی ندارد، تازه به دوران رسیده‌‌ای که پدر و مادرش را در اعدام‌های دسته‌جمعی وبلاگ‌ها از دست داده است، این جا خبری از صنعت چاپ و رسالت چاپیدن نیست، این جا فالوئر، شیعه و حواریون نداریم، این جا با شراب کهنه و آب تشنه به آفرینش خدایان اعتراض داریم.

بایگانی

یک سو رییس‌جمهور مادام‌العمر، یک سو رهبر مادام‌العمر. یک سو ترور درون مرزی، یک سو ترور برون مرزی. یک سو دست در دست صدام، یک سو کشیدن چهار پایه‌ی اعدام. یک سو آخر هفته تهران هستیم، یک سو کربلا کربلا، ما داریم می‌آییم، یک سو فروغ جاویدان، یک سو کربلای چهار. یک سو عملیات انفال، یک سو گورستان خاوران. هر دو سو خطاب به محمد رضا شاه شعار داده‌اند، کُشتی جوانان وطن. با این همه وحدت، حق دارند نخواهند سرمان هوا بخورد، مرد و زن توی کشتی نجات جدا باشند و ایشان ناخدا. از آخرین باری که یک نفر صدای مردم ایران را شنیده است، چهل و دو سال می‌گذرد، آبان نود و هشت که نه، آبان پنجاه و هفت. او که یک دیکتاتور با کودتا برگشته بود، به وقت شنیدن، نیز، نخست‌وزیرش را یک نظامی قرار داد. آقای مصدق امروز را باید به شما تبریک می‌گفتند اما تمام زوایای این مثلثِ تاریخِ معاصر شصت درجه‌اند، برای آزادی انگشت نزده‌اند، انگشت به نشانه‌ی همان درجه بالا گرفته‌اند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ تیر ۹۹ ، ۰۰:۱۴
i protester

هیس، نماینده‌ها فریاد نمی‌زنند. بر تابوت مجلس آخرین میخ طویله را محکم‌تر می‌زنند. اگر یک هفته قبل در بهارستان، وزیرِ خونِ مردمِ شام با نام مصدق آب کشیده، از صاحبِ نظرِ نزدیکتر به نظر رییس جمهور دروغگو، برای اثبات راستگویی‌اش، حدیث آورد، حالا امروز شاهد از غیب رسیده است. می‌گویند اخلاق از همه چیز مهم‌تر است، رییس باتوم به دستِ هجده تیر، بر همه‌ی شما مبارک است. استیضاح مال کسی هست که رییس جمهور باشد نه آن که کابینه‌اش کابین من باشد. هر چه می‌خواهید دماغتان و یا سایر اعضایتان درازتر شود اما پایتان از گلیمتان، زبانتان درازتر نشود. مملکت قانون دارد و قانون اساسی هم صد و ده دارد. نمایندگان دارند املا می‌نویسند، کیف‌های چینی را پایین گذاشته‌اند، تا همه از روی هم بنویسند. نه این که تلاش کنند بر سر دار رفتن سه جوان عقب بیفتد، دارند تلاش می‌کنند از یادداشت برداری عقب نیفتند. پشت پرده همه چیز آماده است تا یک شبه ره صد ساله را برویم. اگر در قرارداد هزار و نهصد و نوزده با بریتانیای کبیر، دو تا نوزده گرفتیم، حالا می‌خواهیم در حکومت معمار کبیر، دو تا بیست بگیریم. کاتبان وحی دارند می‌نویسند که امسال سال آخر دولت است و نباید پشت سر مرده حرف بزنند. سال آخر دولتی که از وعده‌ی رفع حصر برای خودش قصر ساخت و سال آخر ملتی که از گرمای گلوله و آتش، به سردخانه‌ها پناه برد. می‌گویند پهلوانان هرگز نمی‌میرند و چه کسی پهلوان‌تر از دلار؟ آن که هر چه جام بوده گرفته و چون به روی سکو رفته است دست قیمت‌ها را نیز بالا برده است. دلار جهانگیری هم مثل آب و برقِ مجانی شد، آن قدر همه چیز گران شد که دیگر می‌توان گفت بنزین ارزان شده است. اما نمی‌دانم چرا با این سرعتی که به عقب برمی‌گردیم، ارواح گشته‌شدگان آبان به کالبدهایشان باز نمی‌گردد؟ نمایندگان زیر جاهای مهم خط می‌کشند، به جبران آن که بر صندلی پاستور ننشست، باید هزار چهار پایه، از زیر پای مردم بکشند. به شکرانه‌ی آن که بر صندلی پاستور بِنِشست، باید دوربین‌ها چشم در آورند تا چشم جمهور را در آورند، تا کسی چشم نزند رییس جمهور را. درختانی که قرار بود قلم شوند، چوب دار شوند. خبرهایی که قرار بود با درود و صلوات لب به سخن بگشایند، با قاضی صلواتی و دروغ، از فتح الفتوح بگویند و فاتحه بخوانند. جنس مذکر حق دارد چهار همسر، اختیار و خوار کند، اما حق ندارد چهار بار شرابخوری کند. اگر آن نکند، این بکند، چهار بیست، تازیانه‌اش نزنید، گفتم که همان جا دارش بزنید. دین ناب محمدی با نرگس محمدی خویشاوند نیستند، آن نرگس خاتون، مادر امام زمان است این نرگس ضد قانون، دشمن نایب امام زمان، با کرونا خطش بزنید. از امروز یوم الدار است، تهدید پنهانی تمام شد، بر سر هر کوچه به جای تیر چراغ برق، چوب دار بزنید، به مردم سر بزنید، سر مردم را بزنید. می‌بینی هر سه قوه آستین‌ها را بالا زده‌اند تا فتیله‌ی اعتراضات ماضی و آتی را پایین بکشند. پدر، پسر، روح‌الله، با همان ترتیبی که دوست می‌دارند. اگر تا قبل از غدیر، همه را سر به زیر آب یا سر بالای دار، کنند، چه دین کاملی می‌شود در میان ادیان ابراهیمی.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ تیر ۹۹ ، ۰۰:۱۳
i protester

نفس آدم‌ها توی بیمارستان مسیح بالا نمی‌آید، اینگار دم مسیحایی بیرون ایستاده است، خجالت می‌کشد، داخل نمی‌آید. از کپسول‌های گاز در سیستان و بلوچستان تا کپسول‌های اکسیژنِ بیمارستان مسیح، از آن رخت سفید که بر تن می‌کنند تا آن ملحفه‌ی سفید که بر سر می‌کشند، تو گویی توی این سرزمین نوبت به رنگ عزا نمی‌رسد، خجالت می‌کشد، داخل نمی‌آید. آقای وزیر گفته است بازگشایی‌ها انجام شده تا فقر طغیان نکند. می‌بینی آدم‌های دست پاک را فاضلابی پنداشته‌اند که خیابان را کثیف می‌کنند. آقای پزشک، آقای سوگند خورده، این بوی گند فاضلاب نیست که جلوی دماغتان را می‌گیرید، مردم دستشان به دهانشان نمی‌رسد که جلوی دهانشان را، اعتراضشان را بگیرند. اگر آبان ماه، حکومت نمی‌خواست حالا می‌خواهد مردم به خیابان بیایند و با کرونای صدا خفه‌کن، با صرفه‌جویی در هزینه‌ی گلوله، ایشان را از جهان سوم، از جهان آخر به جهان آخرت وارد کند. یادمان نیست یک زمانی به بسته شدن روزنامه سلام اعتراض داشتیم حالا به باز شدن سفره‌ای بدون نان، اعتراض داریم. ملتی که نداند بیست و یک سال قبل، جورج فلوید او عزت ابراهیم‌نژاد و پلیس سفیدپوستش لباس شخصی‌های سیاه‌پوش کوی دانشگاه بوده‌اند، باید هم در سالگرد جنایت کهریزک، رفیق گرمابه و گلستانِ صاحب خانه‌ی کهریزک، رییس‌جمهور خس و خاشاک، چشم، توی دوربین از آرمانش، از تفنگت را زمین بگذار، از روی زخمم هزار تن نمک بگذار، بگوید. گویا دیه‌ی چشمی که در هجده تیر گلوله خورده بود با خاک ریختن توی دوربین، پرداخت می‌شود. ملتی که از سرنوشت سعید زینالی پس از حوادث کوی دانشگاه، یک سطر هم نداند، وزیر خارجه‌‌اش، چشم توی دوربین، از پیدا نکردن یک زندانی سیاسی در ایران می‌گوید. آری پیامبر اصلاحات در همان تنگه‌ی احد هجده تیر، جان خود را از دست داد و ما مردمِ پیاده نظام، حافظه‌ی خویش را. به راستی ما که تاریخ بیست و یک سال قبلمان را نمی‌دانیم، نباید از خاتمی به احمدی‌نژاد، از احمدی‌نژاد به خاتمی، از احمدی‌نژاد به روحانی، از روحانی به احمدی‌نژاد پناه ببریم؟ نباید آن که می‌گوید مردم ایران، من همه‌ی شما را دوست می‌دارم، دوست بداریم؟ نباید به دمی چای خوردن پس از ترکمنچای دلخوش باشیم؟ ما که می‌خواهیم امریکا بیاید و همه چیز را با سرنگونی درست کند، چگونه به حکومت معتادمان اعتراض داریم با چین نرود و همه چیز را با فروختن درست نکند؟ اینگار همگی در پناهگاهی که سقف ندارد، جمع شده‌ایم، از ترس بمباران، هیچ چراغی را در دل تاریک تاریخ مملکتمان روشن نمی‌کنیم. این جا از مسیح، سپید، گشایش و باز بودن تا آرمان، دوست داشتن، پناهگاه و راستگویی، همه‌ی واژه‌ها سرنگون شده‌اند، ما به کدام سرنگونی می‌اندیشیم؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ تیر ۹۹ ، ۰۰:۱۲
i protester

دیگر کسی دنبال بهار آزادی نیست، ما را به سکه‌ی بهار آزادی فرو کاسته‌اند. با این که گفته‌اند سر سلطان سکه را به دار آویخته‌اند، هم سلطان و هم سکه سر زنده‌اند. از زبان وطنم اگر پرسی، مرگ آمده است که این رگم را بزند. او انقلابی و ضد طاغوت، با ناصر‌الدین، روح خدا آمده است که شاهرگم را بزند. تشییع جنازه‌ی تشیع را هم دیدم، آن همه یا حسین، شاه سلطان حسین را هم دیدم. بیایید و این ریغ رحمت را سر بکشید، خواندن تاریخ این سرزمین را کِشَش ندهید. اگر سهم ما آشغالگَردهای اشغالگر، از این جغرافیا، بیست و پنج متر مربع به زور گشته است، ایراد از پیشانی پر چین ما بوده است ور نه پیشانی بلندها که با مربع زَر، زور، تزویر و زِر، بیست و پنج را در بعد چهارم، با همان چین، سال تحویل کرده‌اند. آری هنر نزد ایرانیان است و بس. و منظور از هنر، هنر نَر بودن است، همان که در این خانه اگر کَس است، یک حرف، بَس است. آن حرف که تو خود بهتر دانی حرف زور است. اصلا این ورزش باستانی ماست هر چه زور داری، داخل خانه، داخل زورخانه. در برابر همسایه‌ی همسایه کرنش، نرمش قهرمانانه داشته باش. این چنین است که از چین به طرفه العینی کرونا وارد می‌کنیم و طلای سیاه و چشم سفید صادر می‌کنیم. می‌بینی آن که خبر داد نه شرقی نه غربی، خبرش دروغ از آب درآمد، اما همه‌ی روح‌الله‌ها را به خاطر دروغ اعدام نمی‌کنند، فرق آن‌جاست که بعضی از روح‌الله‌ها آیت‌الله هستند و آیت‌الله یعنی نشانه‌ی خدا، یعنی خود خدا. خود خدا که دروغگو، دشمن خدا نمی‌شود. گفتند انقلاب ما انفجار نور است و هنوز تا همین انفجار کلینیک، ما اثرات آن نور و انقلاب دوم و نور علی نور را به چشم خود می‌بینیم. حکومت تمام مشکلات را به گردن امریکا می‌اندازد و مردم تمام مشکلات را به گردن حکومت. همه می‌خواهیم مسئول باشیم، اما مسئولیت هیچ اتفاقی را به عهده نمی‌گیریم. گیرم که بگیریم، همان گردن از مو باریکتر سردار حاجی‌زاده می‌شود که به جای استعفا فریاد وا اسفا سر می‌دهد. اپوزیسیون داخل هم اگر به آتش گرفتنی اعتراض دارد نخست می‌بیند شهردار چه کسی هست؟ اگر تلاشی برای ورود زنان به ورزشگاه می‌بیند، نخست می‌بیند رییس‌جمهور چه کسی هست؟ اگر ولی‌فقیه اختیارات رییس‌جمهور را با حکم حکومتی محدود می‌کند، نخست می‌بیند نخست‌وزیر چه کسی هست؟ اپوزیسیون خارج‌نشین هم ترجیح می‌دهد خود را به پنجره فولاد کاخ سفید آویزان کند، خون مردم ایران را از تمام مردم دنیا رنگین‌تر کند. منورالفکرهای ما نیز که از مشروطه تا انقلاب در پی استفاده‌ی ابزاری از دین در جهت مبارزه با استعمار و استبداد بودند و بعد از انقلاب خود را ابزاری در جهت پی ‌ریزی حکومت دینی دیدند، سَرخورده و سرماخورده‌اند. از ترس این که سر در آخور کسی داشته باشند، با کسی حرف نمی‌زنند، به مردم سر نمی‌زنند. گفتند انفجار نور، اما نگفتند با رفتن نور از محیطی به محیط دیگر، شکست نور رخ می‌دهد. ما از همان زمستان، از همان نخستین اعدام، شکست خورده‌ایم. دیگر کسی دنبال بهار آزادی نیست.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ تیر ۹۹ ، ۰۰:۱۲
i protester

در اصفهان دو ایستگاه دوچرخه را بابت ارائه‌ی خدمات به بانوان پلمب کرده‌اند. می‌بینید در حکومت خدمتگزار بابت ارائه‌ی خدمات، شما را پلمب می‌کنند. می‌گویند بهشت زیر پای شماست اما رکاب دوچرخه نمی‌تواند زیر پای شما باشد. شاید من دارم اشتباه می‌کنم، لابد منظورشان از بانوان، دختران و زنان بدون فرزند، بوده است، همان کسانی که در این سال‌های جهش تولید، تولید مثل نکرده‌اند. نمک خورده‌اند و نمکدان شکسته‌اند. نه فکرشان باز بوده است و نه بختشان،  یک تخم‌مرغ زیر پایشان نشکسته‌اند. حکومت به خاطر رضای ایشان یک روز را به نامشان آزاد کرده‌ است، اما ایشان رضایت نداده‌اند، یک تخمک را به خاطر حکومت آزاد نکرده‌اند. چند ماهی هست که داریم حجاب اختیاری را تجربه می‌کنیم. اشتباه نکنید انقلاب نشده است، از دختران خیابان انقلاب به جای بازجویی، دلجویی نشده است. خیالتان راحت، ما هنوز عروسک خیمه شب بازی هستیم، روز را عروسکیم و آخر شب به ما می‌گویند تو هم بیا وسط بازی، تو هم بیا بازیِ وسطی. یک نفر نیست که به ایشان بگوید ما هاجر نیستیم، از زیر پای ما زمزم نمی‌جوشد. آری اگر گفتم حجاب، منظورم حجابِ بر دهان بود، ماسک را می‌گفتم. آی جناب عمامه، برادر با غیرت، پابوس ناموس، می‌بیند شما طاقت همین حجاب اندک، طاقت یک دستِ کاغذی بر دهان، طاقت یک دستمال کاغذی را هم ندارید. ماسکتان را برمی‌دارید و روز دختر را تبریک می‌گویید؟ چه شده است؟ دارید یک روز را به ما صدقه می‌دهید؟ پشت پرده، خوب تقسیم غنایم کرده‌اید، پرده‌داری، کابین و  کابینت مال ما، برده‌داری، کابینه و سه قوه مال شما. از کدام حق تقدم با خانم‌هاست، سخن می‌گویید؟ حال آن که در برابر تمام درها تعارف زده‌اید تا پشت سرتان تمام درها را به روی ما ببندید. اصلا چرا باید جنسیت انسان حق تقدم آورد؟ تنها به این خاطر که قرار است اولاد بیاورد؟ خدا را قماربازی می‌پندارید که اگر نسل بشر قطع گردد بازی شیر و خطش تمام می‌شود؟ آیا برای بشر احترامی بیش از آلت دست بودن و آلت، در دست بودن قائلید؟ آیا ضد زن‌ترین فتوی‌ها را از همان شهری که به نام یک زن کرده‌اید، صادر نکرده‌اید؟ مخالفان شما نیز شهبانو و مریم مقدس دارند، یعنی نه بانویی که شاه باشد، بانویی که تنها همسر شاه باشد. نه مریمی که نام خانوادگی‌اش از خودش باشد، رییس‌جمهوری که به فرمان رییس، حجاب بر سر، و از نو ازدواج کرده باشد. به راستی چرا پرچم‌های شیر و خورشید مجاهدین و سلطنت‌طلبان این همه شیر نر زاییده‌اند؟ راستی همین نرها نبودند که گفتند عالم هستی یا روح است یا ماده و ماده محکوم به فنا هست؟ اما می‌بینی ما نابود نشدیم. زنده به گورمان کردند، خاک نشدیم. سنگسارمان کردند، پاک نشدیم. گفتند باکره نیستید، ما با شما نمی‌خوابیم. گفتند باکره هستید، ما شما را اعدام، نمی‌خواهیم. گفتند جرمتان سنگین است با یک پرده تخفیف، بارتان را سبک می‌کنیم. ما بر سر موضع خویش بودیم و ایشان به دنبال موضعی که سر بر آن بگذارند. پرده‌ها را کشیدند تا پرده‌ای کنار رود. گفتند حالا که دگر آن چیز دگر نیست، اعدامتان می‌کنیم. از آن حالا، سال‌ها گذشته است و ما دختران خاوران، شین‌آباد، سنگ‌فرش خیابان، ندا، محله‌ی امیرآباد،  چشم خورده در خیابان، با اسید، کتک خورده در خیابان، چهارشنبه‌های سفید، دختران آبی، آرمیده در بهشت فاطمه معصومه، دختران سرخ، با داس و چکش و میخ، پیشواز روز میلاد فاطمه معصومه، فراوان دیده‌ایم. اما دوباره می‌خواهند سه نفر از ما را اعدام کنند. می‌گویم ما، چون برای ما دختر و پسر‌های آبان، برای ما آخر خط رسیده‌ها، شیر و خط فرقی ندارد. اصلا چه فرقی می‌کند البرز پسر باشد و زاگرس دختر؟ به وقت آتش گشودنِ آتش به اختیارها، به وقت آتش گرفتن دل مادرها، گلوله و موشک و فرشته‌ی مرگ چشمانشان را می‌بندند تا به عدالت رفتار کنند، این ما هستیم که هنوز سرگرم نتیجه‌ی سونوگرافی هستیم. آن قدر گفتیم چرا آمار دقیق کشته‌های آبان را اعلام نمی‌کنید؟ یادمان رفت مشکل از گمنامی و آلزایمر ماست که راه بازگشت به خانه را گم کرده‌ایم. حالا می‌خواهند با اعدام، آمار دقیق کشته‌های تابستان را اعلام کنند. می‌بینی ما هنوز از پس و پیش اعدام‌ها زنده مانده‌ایم تا تقویم‌ها ورق بخورند و یک روز را به نام انسان، برای سلامتی انسان عرق بخورند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ تیر ۹۹ ، ۰۰:۳۵
i protester

از آن روزی که مرد ایرانی را آفریدند، آزادی برای او میوه‌ی ممنوعه شد. یک مشت هبوطش دادند و فاصله طبقاتی‌اش با مقربان دم و دستگاه قدرت، انبوه شد. اگر دستش کج نمی‌شد، راهی نداشت جز آن که گردنش کج شود. این گربه‌ی نر آسیایی نباید می‌فهمید که سنگ زیرین آسیا شده است، نباید دستگیرش می‌شد که دیگر چیزی دستش نمانده است. به او یک چوب خشک، یک ترکه دادند، نامش را گذاشتند غیرت. یک گوشت نرم، یک بچه دادند، نامش را گذاشتند ناموس. گفتند ما بر جان، مال و ناموس تو حاکم هستیم و تو از طرف ما بر یک سوم آن، بر سوم آن، بر ناموست، نگهبان باش. این تو و ناموست. اگر مردی غیرت داشته باش، اگر خدا را هم نمی‌پرستی لااقل ناموس‌پرست باش. هرگاه که خون به مغزت نرسید، خون بریز، تو ضحاک نیستی ولی، ولی دم که هستی. با این که بخشی از مردم ایران عرب بودند اما مرد ایرانی خود را از عرب‌ها برتر می‌دانست، می‌گفت ما نژادپرست نیستم، ما فقط ناموس‌پرستم، ما ایرانیان هرگز دخترانمان را در خانه‌ی پدری زنده به گور نکرده‌ایم. راست می‌گفت به تلافی سوادی که خدایان او را از داشتنش محروم کرده بودند، نمی‌خواست دخترش از گهواره تا گور زنده بماند. از دست زدن دخترش جلوی یک مرد تا دست زدن یک مرد به جلوی دخترش، همه او را دستپاچه می‌کردند. از او نمی‌پرسید خودت خواسته‌ای؟ چون خودش، خودی را نچشیده بود و قوه‌ی خیالش نیز تعطیل بود. اما او جر زدن، سر زدن هاجر به جای اسماعیل را خوب می‌دانست. آری زن ایرانی سنگ زیرِ سنگ زیرین آسیا بود و در مراسمش به قاتلش می‌گفتند هر چی خاک اونه بقای عمر شما. او خبر نداشت در قرآن نام هیچ زنی برده نشده است مگر مریم، گویا پیامبران هم ناموس‌پرست بوده‌اند که قرآن گفته است زن نوح، زن لوط، زن فرعون، زن آدم. آری دین و شریعتی که برای زن یک پیام بیشتر ندارد: ای زن به تو از فاطمه این گونه خطاب است، ارزنده‌ترین زینت زن، حفظ حجاب است، باید مرد ایرانی را دست در حنای غیرت بخواهد تا با یک تیر دو نشان زده باشد، هم دست مرد گیر باشد هم خود مرد. و به او گفته باشد اگر چه زن جنس دوم است اما جنس خوب است. در پستو، زیر پتو نگاهش دار، که اگر چاق نباشد، حکم قاچاق هست و اگر لاغر نباشد، نانت توی روغن هست. راستی چنین شریعتی را چه به فاطمه فاطمه است شریعتی؟ به او که هر تار گیسوی هزاران زن و دخترِ حسنیه‌ی ارشاد را به خروارها ریش ملانمایان و گشت ارشاد برتری می‌داد. او که می‌گفت ارزش انسان به خود او و آزادی اوست نه ژن خوب و دختر پیامبر بودن. آی مرد ایرانی! آن که برده‌ی ارباب دگر است در پی ارباب شدن پدر، شوهر و تبر است. بگذار سرت هوا بخورد، تو نه مِلک کسی هستی نه مالک کسی. ما می‌خواهیم همه با هم نفس بکشیم. ما می‌خواهیم همه با هم نفس ‌کش‌ها و عربده‌ کش‌ها را از ایران به در کنیم. ما روی تو حساب می‌کنیم، نقشه‌هایشان را نقش بر آب می‌کنیم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ خرداد ۹۹ ، ۰۰:۳۴
i protester

در حکومت جمهوری اسلامی اگر دست راست قاضی‌القضات، متهم به فساد اکبر شود به آن عضو چپش نیست، سرش بالاست. با این که عضو هیچ سازمان و گروه چپی نیست، رفیق دارد، رفیقانی همچون برادر، که اگر بخواهد کل لواسان را به نامش می‌کنند. در همین حکومت جمهوری اسلامی، دست راست و چپ کارگری که قرار بود پیامبر بر آن‌ها بوسه بزند، یک حجم هوا، به مساحت رنج و ارتفاع یک طناب دار، به نامش می‌زنند. آری کارگر، یوسفِ پیامبر نیست که طناب را برای نجات او، داخل چاه اندازند، برای نجات کارگر لازم است که طناب را همان بالای چاه آویزان کنند، تا سر کارگر هم بالا باشد. تا سر همه بالا باشد‌. حکومت دینی راست می‌گوید رفیقان کارگر داخل مفاتیح و جوشن کبیر هستند، هر چه قدر هم که بخواند یا رفیقَ مَن لا رفیقَ لَه، نباید خسته شود، نباید ناامید شود، نباید اعتراض کند، نباید عضو هیچ سازمان و گروه چپ شود، نباید کلاهش کج شود، نباید مفسد فی‌الارض شود. چرا فقط حکومت آقا بالا سر خودمان را می‌بینید؟ چرا به داس و حقوق زنان در حکومت مردان گیر می‌دهید؟ آیا حکومت بالا سرمان نبود که عمری برای خدمت به خلق و کارگر، از چکش و داس گفتند، اما همه دیکتاتور و صاحبان پست‌های مادام‌العمر شدند؟ بالای ما را قبول ندارید، پایینِ امریکا را که قبول دارید؟ ما گناهی مرتکب نشده‌ایم تنها نفت را از همان چاه‌های جنوب زیر پای کارگرمان، برای کارگران امریکای جنوبی برده‌ایم. یعنی شما که مخالف هستید، طرفدار کودتا در ونزوئلا هستید؟ راستی شما که به مرگ بر امریکا و تسخیر سفارت گیر می‌دهید، معلوم است که چپ نیستید، به گمانم تنها فقط چپ کرده‌اید. این طور نمی‌شود که با آرمان‌هایتان به آسمان بروید، باید فرشته‌ی شما نیز مثل فرشته‌ی ما در پنجاه و هفت، روی زمین بنشیند. اگر تشخیص مصلحت شما، دروغ مصلحتی باشد، برادران ما، برادران شما نیز خواهند شد، تمام ایران، امریکا و کانادا مال شما خواهد شد، پیراهن خونین یوسف هم فراموش خواهد شد، اصلا آن پیراهن خونین یوسف در کوی دانشگاه طرفدار آقای ترامپ خواهد شد. آری این چنین است خواهر و برادرم که عمران مملکت تنها به لواسان می‌رسد، که عمران مملکت تنها به طناب دار بالای چاه می‌رسد. مردم رنج‌کشیده‌ی سرزمینم سال‌هاست که انتخاب کرده‌اند، سر ما به داری‌ و گورستان خاوران، نه سرمایه‌داری و قبرستان لواسان.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ خرداد ۹۹ ، ۰۰:۳۳
i protester

دوباره برای سلامتی کرونا یک پیک زده‌ایم، سر ساقی مرگ، سلامت. خوش به حال بچه‌های کار، که‌ خداوند، ترافیک را به خاطر ایشان آفرید. دوباره به سال‌های جنگ و شهرهای بی‌‌دفاع، پناه برده‌ایم. هر کس سر کار نرود اخراج می‌شود. هر کس تیر نزند، اعدام نکند، طناب دار را نکشد، به دادگاه نظامی می‌رود و تیرباران می‌شود. همه جا آتش گرفته است و رادیو با خونسردی فقط قرآن می‌خواند. داریم بدون خمپاره پاره می‌شویم، از وسط، از همان جایی که نصف دینمان کامل می‌شود. بچه‌هایمان را دار می‌زنند و برای بچه‌دار شدنمان نقشه می‌کشند. خَلَق الانسان مِن عَلَق، و ما انسان را از خون بسته آفریدیم. می‌بینی بسته بودن، زبان بسته بودن، دست و پا بسته بودن، توی خون ماست. و این جا هر روز آیاتی از نو نازل می‌شوند، الف، لام، میم، صاد، ای انسان با فسادِ بسیار، بساز. می‌گویند این آیات از رموز قرآن است، مثل قاضی القضات قبلی‌ که می‌گفت مخزن الاسرار نظام است، البته این همه از نظامی گنجوی که نه، از حکومت نظامی در ایران است. این جا شمشیر عدالت مثل حروف مقطعه‌ی‌ قرآنی، تکه تکه، دچار لکنت و سکته، مثل خنجر ابراهیم بر گلوی اسماعیل، کند و گنگ است. این جا آن چه سوخته است دست عقیل نیست، تمام تن جانباز کرمانشاهیست. حکومتِ لال‌ها، دلال‌ها و لاله‌ها، یا سر می‌کنی، یا سر می‌بُری یا سر می‌دهی. می‌خواهند از اکبر طبری برای ابراهیمِ قلابی تبر بسازند، چه فروع دینی، تولی را با بت بزرگ به جا می‌آورند و تبری را از مریم‌های مقدس درون زندان می‌جویند. بتی شکسته نمی‌شود، هم چنان که سال‌ها سکوتی شکسته نشد، نگران نباشید تنها یک دعوای کوچک طلبگیست. خسته‌‌ام و خواب، آخرین گلوله را توی سرم نشانه می‌رود. ولگردی کف مترو خوابش برده است و خنده‌دار این که همین کف، سقف آرزوهای بچه‌های شهر ندیده است. در خوابم هنوز فاصله‌گذاری اجتماعی رعایت می‌شود، میان انگل‌های اول صف و مونگل‌های آخر صف ، میان ژن‌های خوب و جن‌های سجده نکرده، میان ام‌الفساد و الهه‌ی دادگستر، میان قصاب‌های گوشت انسان و آب خنک زندان، میان خاوران و معاون وقت دادستان تهران، میان خاورمیانه و میانه‌روی. می‌گویند فلان قاضی فرار نکرده است، فلان فلان شده‌ها این جا خانه‌ی پدری اوست، او که فرار نمی‌کند. فقط شاه بود که از میان بی‌رگ‌ها فرار کرد، فقط آن سه قطره خون شانزدهم آذر بودند که از رگ‌ها فرار کردند. و چه فسادی بالاتر از انقلابی تقلبی؟ شاه مستبد در مرده‌شورخانه‌ی تاریخ شسته می‌شود و دانشگاه آزادی‌خواه در سیصد و شصتمین درجه از فرط سرخوردگی صفر می‌شود. دایره‌ی قدرت برای حکومت و دایره‌ی قسمت برای مردم جهان سومی بسته می‌شود. ام‌الفساد، پدر این مردم را در می‌آورد. و من هنوز خوابم، خوبم، بیا و یک پیک دیگر بزنیم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ خرداد ۹۹ ، ۰۰:۳۲
i protester

در این مملکت اگر کسی اجبارِ خدمتِ دو ساله به نظام نامقدس را تحمل نکند، با غروری شیطان‌گونه،سر کچلش را در جایی که چرا ندارد چراگاه کند، برای رفتن به سلاخ‌خانه‌ی روح، زیرسیگاری‌ پر نکند و با خودکشی و خودزنی تنش را داخل غسال‌خانه‌ زنده کند، به دست و پایش زنجیر می‌بندند و اگر ثابت شود دیوانه شده است به او معافیت اعصاب و روان می‌دهند. اما این تمام ماجرا نیست او اگر بخواهد اداره‌ی یک اتومبیل را به دست بگیرد، چند سال یک بار باید ثابت کند به زندگی در این مملکت عادت کرده است، آرام است، رام است، آن قدر زنجیری نیست که زنجیرهای دست و پایش را پاره بکند. هر چه قدر هم خوب رانده باشد، در لاین خودش رفته باشد، به چراغ قرمزِ نصف شب احترام گذاشته باشد، عابر پیاده را ذوق‌زده کرده باشد باید ثابت کند آن قدر دیوانه نیست که خودش را بکشد. اما در همین مملکت اگر کسی قصدش خدمت مادام‌العمر به نظام مقدس باشد، سرش با عمامه ضد سوال شده باشد، مردم را هر روز به سلاخ‌خانه و غسال‌خانه برده باشد، و چون آن‌ها را بخشی از خودش می‌داند هر روز به تعبیری خودکشی کرده باشد، اداره‌ی مملکت را دستش می‌دهند و نه چند سال یک بار، هر سال به او تبریک می‌گویند. و چون رسما عقل را به حمکرانی مخلصانه‌ی او می‌سنجند، قرار نیست چیزی را ثابت کند. اگر زنجیری هست زنجیره‌ی انسانی از بوسه‌های آستان اوست که به دست و پای اعلیحضرت می‌افتند. این چنین است که مملکت ما قانون دارد و عاقبت بی‌قانونی جنون می‌شود. این مملکت متخصص نِق نقو نمی‌خواهد، متعهد بله قربان گو می‌خواهد. این سرزمین کسی را نمی‌خواهد که با داشتن سواد نود و هشت درصد بگوید خیر نمی‌دانم، کسی را می‌خواهد که با داشتن سواد دو درصد بگوید آری می‌دانم. اصلا برای همین است که زبان سران ارتش بابت غرور شیطان‌گونه، همان اول بریده می‌شود و زبان سرداران مخلص سپاه بابت بوی کربلا ورژن چهارش دراز می‌شود. خودکشی داریم تا خودکشی. یک وقت جوانیِِ خودت را به کشتن می‌دهی یک وقت جوان‌های مردم را. تنها کسانی نزد خدا عزیز هستند که مردم را از خودشان بدانند. هم زبانشان دراز خواهد شد هم عمرشان.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ خرداد ۹۹ ، ۰۰:۳۲
i protester

آن مرد سیاه‌پوستِ گردن به زیر زانو رفته فریاد می‌زند نمی‌توانم نفس بکشم. او به جای زمین، به جای تمام مردمان رنج‌کشیده‌ی روی زمین، به جای جنگل‌های زاگرس، به جای آن غروب بیست و پنجم آبان استان البرز، به جای آن داستانِ با داس، به سر رسیده، به جای آسیه نه زن فرعون، نه شاه کرمانشاه، آن آلونک‌نشینِ شهرداری با فلفل ادب کرده، به جای مردم کرمان، جان‌باختگانِ حادثه‌ی مِنای زمستان، به جای خوزستان و آسمانِ آسم گرفته‌اش، به جای تهران و گازهای اشک‌آورش، به جای طفلی که حاج آقا با رساله، عبا و عمامه‌ رویش خوابیده، به جای کرونا گرفتگانی که پیش از مرگ، زنده بودنشان تکذیب شده، به جای آن کارگری که امشب برای اولین بار دستش را توی سطل آشغال فرو کرده است، به جای چشمانی که از دین نشانی اسید را گرفته‌اند، به جای بهاییانی که نفسِ بودنشان، نفس کشیدنشان جرم است، به جای آن انسانی که نه مرد بوده نه زن، سهمش از تمام فرم‌ها و رفرم‌ها یک دایره‌ی توخالی هم نبوده است. می‌بینی آن رفیق به جای ما هم می‌گوید نمی‌تواند نفس بکشد. به جای ما بردگان که برای ارباب زانو زده‌ایم. و سفید‌پوستان امریکا سیاه‌پوش شده‌اند، به جای ما سرمایه‌داران که به قطع شدن اینترنت اعتراض کردیم نه درد نان آبان. به جای ما مردان روشنفکر که به وقت ارث، حق طلاق و دیه، اعتراض نکردیم و با واژه‌ی ناموس برای دین موس موس کردیم. به جای ما فارس‌ها که به رسمی شدن زبان و خط خطی شدن رسم‌الخط‌ها اعتراض نکردیم. به جای ما شیعه‌زادگان، آقازادگان که بهشت را پیش‌فروش و ایران را جمکران کردیم. به جای ما فرشتگان که به تنها شدن شیطان اعتراض نکردیم. و رسانه‌ای که استانداردهای دوگانه، ملوکانه، آمرانه دارد، چشمانش را با آب مرده‌ شور خانه شسته است و چون ارباب عطسه کرده است می‌گوید صبر آمده است، او یا باید از ولی‌فقیه و سفید بودن ماست نگوید و یا از پرزیدنت و رنگ‌ سفید مجسمه‌ی آزادی. او اگر چه از عهد بوق است ولی لکنت دارد. به هنگام ظلم در اراضی کدخدا دو زاری‌اش زمین افتاده، خم شده است که آن را بردارد، برای همین است که نمی‌بیند. خنده‌ات می‌گیرد از انجیلی که بر سر نیزه رفته است، یاد خدایی می‌افتی که توی این مملکت بر سر پرچم رفته است. آری فرق است میان ما و امریکا، نه بابت انتخاباتی که در ایران نداریم و انتخابات کم گزینه‌ای و آرای الکترال در امریکا، بابت انتخاب مردم ما که تنها جنس، نژاد، زبان، دین و طبقه خودشان را می‌بیند. تا ما یکدیگر را نبینیم، از ما هیچ گونه آماری نخواهد بود، نه در میان کشته‌شدگان و نه در میان صاحبان نَفَس.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ خرداد ۹۹ ، ۰۰:۳۱
i protester