جمعهی سیاه
نمیشود که تمام جمعهها از آنِ سفید پوستها باشد، یک جمعه هم مال شما سیاهپوستها که با یک درجه تخفیف، رختِ سیاه تن کردهاید.
گفتید بنزین را چه روزی گران کردند؟ صبح جمعه بود گویا، آن جمعه، تقدیم و تقویم شما سیاهبختها، که رخت و بختِ خویش، ست کردهاید. ما نمیخواهیم شما را به خاک سیاه بنشانیم، آری برای همین هست که طلای سیاه، از زیر پای شما، میرانیم.
گفتیم یک جمعه میآید ماهِ نیمهی شعبان، اما حالا که سایهی قبلهی عالم روی ماه افتاده است، نوبر کنید ظهور را با عمامهی سیاه اولاد پیغمبر.
دارید زود قضاوت میکنید، چه کسی گفته هر جا سری هست، سرکوبی هم هست؟ آبروی مومن مثل کعبه میماند مومن خدا. گفتیم نعمت خدا در نصف جهان نباریده، چرا آبروی کشاورز نزد خلقالله برود؟ آری برای همین هست که چادرِ کشاورزِ، سیاه کردهایم. ما چادر آتش نزدهایم، فقط به رنگ کعبه، رنگش زدهایم.
چه قدر خوب هست که روز میلاد مسیح را ما نیز نوروز بگیریم، پسر خداست دیگر، بوی ولیعهد میدهد، چه بهتر. حاجی فیروز را نه، روزِ را سیاه میکنیم.
آقا جان، آقا با چه زبانی بگوید؟ جمعیت کم هست. بخوابید با هم، بدون هم. شب جمعه، روز جمعه. جمعهی سیاه مال شماست، با بیداری خویش، روزِ امام جمعه سیاه نکنید. مثل سنگِ سیاه مقدس، حجرالاسود، باشید، نماد زایش. هر که بردهای به دنیا آورد، یک جمعهی سیاه بیشتر به او هدیه میدهیم.
آی مغزهای مغزِ خر خورده، آیینهی خودبینی را بشکنید، نه گوشهای شما دراز شده است، نه بینی من. چرا میخواهید از این مملکت فرار کنید؟ آن هم به سرزمینی که جمعههایش تعطیل نیست. اینجا جمعههای سیاه تعطیل هست، وقت برای خریدن و خر دیدن بسیار هست.
راست میگوید، بیا نرویم. بیا این تراب را با آب و تاب بِکَنیم، شاید دنیا وارونه بود و زندگان زیر آن. بیا مداقه کنیم، پشت دستمان را داغ، پای رفتنمان را قطع نخاع بُکنیم. بیا جان بِکَنیم، شاید به جای جمعهی سیاهِ سرمایهداری و بردهداری، جعبهی سیاهی پیدا کنیم که از آزادی و برابری سخن گوید.
#بلکفرایدی