اعتراض

درد ضربدر درد

اعتراض

درد ضربدر درد

اعتراض

این خط‌خطی‌ها قصد آفرینش ندارند تنها یک لحظه بیرون جهیده‌اند و زِهدانی نیافته‌اند. از این زمزم درد هر چه می‌خواهید بردارید، صاحب آن ملتی رنج‌دیده هستند.

بایگانی

۱۵ مطلب در مرداد ۱۴۰۳ ثبت شده است

عوامل زیادی در میزان حقوقِ آدم موثر هستند، مثلا جنس زبان یا زبان بدن یا میزان چربی زبان. حقوق حوا چه طور؟ زیر پای او، تکه‌ای از بهشت، بهشتی زیر پایی، لگد خور، به درد نخور، بیرون انداختنی، ساختن با هر نوع تاختنی. ما کار تو را حساب نمی‌آوریم فروتن باش، ما با کار تو کاری نداریم، تن‌فروش باش. اصلا باید از این جا دل بِبُری، اگر گیسوانت را در انقلاب #زن_زندگی_آزادی بریده باشی و یا داخل ماشین زندگی، افشان، رها، گردافشانی کرده باشی. اگر فیلمی از تو روی تخت نداشته باشند، روی تخت بیمارستان از تو فیلم می‌گیرند. پدرت می‌گوید بهتر شده‌ای و منظورش آن باشد که حجابت بهتر شده باشد‌.

اما همیشه گفتن از حقوق بشر این همه تلخ نیست، گاه زندگی به شما یک شکلات می‌دهد در ابعاد انسانی تا دهانِ گوشتان را شیرین کنید. مثل یک کادوی سر بسته، چه رنگ خفنی، چه کفنی. زیستن زیر سایه‌ی یک حکومت دینی، همسایه‌ی یک حکومت دینی، یکی دیوار ندبه دارد، یکی دعای ندبه، یکی آقام، یکی خاخام، غزه، لبنان، ایران‌.

#آرزو_بدری #غزه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ مرداد ۰۳ ، ۰۴:۵۷
i protester

در انتخابات ریاست‌جمهوری یک عده مخالف سلطان، اعتماد کردند و به کسی رای دادند که طرفدار منویات سلطان بود. در انتخابات وزاری ریاست جمهوری، یک عده طرفدار سلطان، به وزرای مورد تایید سلطان، رای اعتماد نمی‌دهند و می‌گویند اگر ملاک رای سلطان و نه مردم هست، پس تعطیل کنید مجلسِ (تعطیلِ) برآمده از رای (ندادن) مردم را. در مقابل وزیر اسبق اصلاح‌ِ مردم طلب، به نماینده‌ی سلطه طلب یادآوری می‌کند تاریخ شیعه را، غدیر بی شیله پیله را که ما برای بیعت گرفتن آماده‌ایم نه رای گرفتن. و در آخر همه در مجلس محمد علی شاه می‌گویند بیچاره سلطان که این همه از او هزینه می‌کنند. همه دست در دست هم تا میهنِ خویش را به هزینه‌ی رعیتِ سلطان، آن سوی آب، آباد کنند با مجلس انقلابی، با دولتِ سوپرانقلابی، با پاچه‌خواریِ سلطان انقلابی. کسی نیست که بگوید بیچاره رعیتی که رای داد، رعیتِ بی رای.  

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مرداد ۰۳ ، ۰۴:۵۵
i protester

این فتنه‌ها که شستند آن روی ماجرا بود، با توی سر چه سازند کان موی افتاده باشد تنها بر تَن سر.

گاه بر تن تو سخن می‌رانند گاه فرمان، گاه چون امام هشتمی از دور سلام می‌‌دهند گاه از نزدیک اذن دخول می‌خواهند. گاه نامشان آیسان اسلامی و فَن دارند، گاه حکومت اسلامی و وَن دارند. اینگار دارند این گونه جا می‌اندازند که اگر در غزه، قوم برتر، پشتیبانی شیطان بزرگ و دست برتر را دارد، در ایران نیز، جنس برتر، پشتیبانی خدای بزرگ و پای همیشه تر دارد. اما همیشه جنس مذکر را برای تذکر نیافریده‌اند، همیشه پدر، پسر، با روح‌القدس تمام نمی‌شوند، همیشه الله، محمد، مهدی، خاتم خدایان، پیامبران، امامان، اسم رمز سرکوبگران زنان نمی‌شوند، گاه یک پدر، یک پسر، یک ماشاالله، یک محمد مهدی پیدا می‌شوند به کنار ایستاده، به کنار #زن_زندگی_آزادی ایستاده، یکی را اعدام می‌کنند و یکی را زندان، از برای آن که تن ندادند و سر باز زدند از زدن بر سر و تن زن‌‌. می‌بینی همیشه سهرابی هست که آخر داستان را ختم به خیر کند، اگر آن یکی مرد، آیسان، با زبان بدن، به زن گفته باشد سخن مگو، یکی مرد، به سانِ ماه، با زبان وطن، به پدر گفته باشد به مادر چیزی نگو. نگاه کن فرق را از زمین تا آسمان ایران.

#آیسان_اسلامی#محمدمهدی_کرمی #ماشاالله_کرمی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ مرداد ۰۳ ، ۰۴:۵۵
i protester

تبریزی‌ها می‌گویند هوای تبریز دَلی یعنی دیوانه هست و چه بسا دیوانه کننده مثل سرنوشت مولانا، مِثل آن مَثل دیوانه چو دیوانه ببیند خوشش آید. و چه پارادوکس آلود هست شمس تبریزی، شمسی که در تبریز کمتر آفتابی می‌شود. دارد باران می‌بارد وسط تابستان. اینگار اشک‌های مشروطه باشد دو قدم مانده به کودتای بیست و هشت مرداد. و یا تر کرده باشد لب‌های خشکیده‌ی دریاچه‌ی ارومیه را. معلق میان تاریخ و جغرافیای درد آلوده. تبریزی‌ها می‌گویند اصفهان نصف جهان اگر تبریز نباشد و چون از تاریخ سخن می‌رانند تو گویی باید تصحیح کنند اگر تبریز باشد. زاینده‌رود چشم به راه باران. اما مثل مردم کرمان به دست آقا محمد خان، چشم به راه چشم‌هایی که در چهارباغ به خاطر آب، از خاطر اسید، باز افتاده باشند، اینگار که تاریخ دارد شیمی درس می‌دهد، وسط آن قانون جاذبه، فیزیک. چشمتان زمین باشد مبادا به گناه، به آه، به نامحرمان انقلاب بیوفتد. طیاره‌ای که سقوط می‌کند به وقت باران، در ارسباران. مادران داغدار شصت و هفت، سوختن با آب را به تماشا می‌نشینند، مثل تمام سال‌های سوختن، آب شدن. تبریز نماینده‌ی مردم ایران، با کمترین رای را می‌گیرد تا نماینده‌ی خود با کمترین رای را نماینده‌ی مردم ایران کند‌ با کمترین رای. چه قدر این کلمه‌ی نماینده پیش از آن پرنده‌ی اسباب بازی، پیش از این بازی، سقوط کرده باشد، از فاطمی و ستارخان رسیده‌ایم به ظریف و پزشکیان. چه سقوط آزادی، چه آزادی سقوطی، مثل برگه‌های رای داخل صندوق، مثل ریختن برگ‌های یک درخت زیر باران اشک داخل صندوق‌خانه‌ی یک مادر. هیس، به احترام قرآنِ بر نیزه، خاموش نیستید، لااقل به احترام عرفان، تخلص مولانا خاموش باشید‌، نمایندگان جانشین خدا می‌خواهند جلسه‌ی رای اعتماد را آغاز کنند، اعتماد به چیزی که وجود ندارد، یا اگر دارد دیده نمی‌شود، مثل خدا، مثل اعتماد به خدا، جانشین خدا.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۰۳ ، ۰۴:۴۹
i protester

چشمانش را برای چرا آورده بود. چشم‌چرانی‌ات گل کرده بود. چه قدر دلت می‌خواست توی چشمانش فرو بروی، پشت سرت درب را ببندی، از مردم به مردمک پناه ببری.

آری این چنین بود که هر روز آخرِ دنیا را می‌دیدی بی آن که ته داشته باشد. از تو می‌خواستند با آرپیچی، مگس بکشی و نتوانستنت را به رخ می‌کشیدند. نامش را کفران نعمت زندگی انتخاب کرده بودند. خُسرانِ دنیا و آخرت. دَوَران حماقت حول عمود منصف نیمکره‌های مغز، فوران نشان لیاقت برای یک مشت بی‌مغز. و تو می‌خواستی سرت را از روی کاپِ گردنت برداری و آن را شوت کنی به سرزمینی که هیچ کس در آن شوت و هیچ چیز در آن، سَرسَری نباشد.

راستی بارهای دنیا از نوع الکتریکی به تعادل می‌رسند، بار زندگی توی دنیا چه طور؟ تعادلت را به هم می‌زنند. یک بار دوش وقتِ سحر برمی‌خیزی و می‌بینی دوش‌هایت مثل خودت از کار افتاده‌اند. همین قدر فان با حروف جا به جا شده، همین قدر به فنا. آخر باید فرق باشد میان رهبر و کولبر، میان مار و بار بر دوش.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ مرداد ۰۳ ، ۰۴:۴۶
i protester

داریم به قله می‌رسیم، نه زیر خاک به آب، به تکه‌های مذاب، به قله‌ی آتشفشان‌.

معاون اول رییس جمهور گفته باشد"جامعه ما از نظر روانی، آمادگی زعامت، هدایت و رهبری زنان را ندارد" آری توصیف مو به موی همان جامعه‌‌ی روانی ذهنِ رهبرانشان که قرار بود یک مرد با تماشای یک تار مو، به گناه و دلش آب بیوفتد. شمایی که حتی مردان را در مقام مزاحمت، بدون نام بردن از زنان، مزاحم نوامیس مردان خطاب می‌کنید چند قدم با جامعه‌ای راه رفته‌اید پای چوبه‌ی دار رفته تا حکومتش مزاحم #زن_زندگی_آزادی نشود؟ آقای عارف اگر سال هزار و سیصد و هشتاد و پنج، دل همفکران شما شور می‌افتاد که مبادا با حکم رییس‌جمهور وقت، آب در دل مراجع تکان بخورد و دختران آبی به ورزشگاه بروند، امروز نیز به قول حافظ، تو خود حجاب خودی، از میان برخیز، تا زنان به کابینه روند، حتی اگر به قول آقای نهج‌البلاغه، حق ایشان را کابین زنان خویش و ژن خوب کرده باشید.

اگر عده‌ای آن سویِ آب، دستی بر آتش، بدون دست و پا زدن، با نگاهِ از بالا به پایین، بدون سایه‌ی جنگ، بدون آتش بس گفته باشند خوبتان شد، حرفِ حساب ما نمره خوب‌ها را گوش ندادید و رای دادید به گوش‌های سنگین، حالا بروید پایین‌تر، بی‌اکسیژن‌تر، خفه‌تر؛ و این سوی آب، باز از آن بالای منبر، آتش بر سر ما، آب پاکی بر دست ما، آتشفشان مذابِ بر سر ما، فضای خفه‌تر، خفقان‌تر، دلخور از رای با بغض، از رای بدون حب علی، از رای از روی بغضِ معاویه، دولت در آغوش معاویه، با رای مردم، مشت محکم در دهان مردم، که چرا تحریم کردید، تقصیر خودتان که شرکت کردید:حالا بروید خانه‌هایتان، همان بالا خانه‌هایتان که اجاره داده بودید؛ اما ما در برابر همه‌ی شما، با آب دیده، همین پایین می‌ایستیم و فریاد می‌زنیم که گمان مبرید سمت درست تاریخ ایستاده‌اید شما نهایتا در جغرافیای درست ایستاده‌اید، بیرون از جامعه، دور از آفتاب داغ و سرمایی که این مردمِ دلسرد را می‌سوزاند، در سایه‌اید، در کشور همسایه، در قاره‌ی سایه و نه سیاه، خودتان، ژن‌هایتان، این شما هستید که در این آب و خاک، آمادگی فداکاری‌های بزرگ برای آزادی‌های کوچک، هدایت و رهبری را ندارید و نه زنان، نه مردان، نه دگراندیشان، نه دگرباشان. شما نه رای سلبی را می‌فهمید نه سلب رای را، نه صلیب رای را. نامتان مسیح و عارف هم که باشد مسیح و حلاج را نمی‌فهمید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ مرداد ۰۳ ، ۰۴:۳۹
i protester

یک روز نظر فلانی به نظر رییس‌جمهورِ منیت نزدیک‌تر بود و امروز نظر رییس‌جمهورِ منویات به نظر فلانی. این اصلاح سر اصلاحات هست با تیغ از گردن. مگر نمی‌گویید دموکراسی با نهاد به سر انجام می‌رسد بفرمایید آقای پرشکیان گردن نهاد. چه پندارهایی که دوباره خودشان را دار زدند تا فرق رییس‌جمهور باد برده و باد آورده تنها یک زن و نه اهل سنت باشد. شما راست می‌گویید دنیا مدرن شده است ما تا کی می‌خواهیم اهل سنت، خواهانِ یک زن بیشتر باشیم؟ آهای سوزن بان تا به کی تشویش سوت قطار، پزشکی آمده بود تا با یک سوزن شما را بیدار که نه، خواب کند. بفرمایید هوای آزادی، باد هوا، آمپول هوای آزادی.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ مرداد ۰۳ ، ۰۴:۳۸
i protester

شمایی که مبدا تاریختان با هجرت آغاز می‌شود چگونه مهاجرانِ از دست رفته‌ی وطن را وطن فروش می‌نامید؟ شمایی که خود بی سر و پاترین، چگونه پا می‌گذارید بر گردنِ مهاجری که دستش از همه جا کوتاه، سر تا به پا، آه، شده است درین وطن؟ خوش به حال سمرقند و بخارا که بخشیده شدند و این روزها را در محبسِ وطن، قافیه نساختند، نباختند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ مرداد ۰۳ ، ۱۶:۴۰
i protester

دو المپیک پشت سر هم، دو ایرانی رو به روی هم. هر بار یکی برنده اما تو گویی این بار هر دو برنده، هر دو روی سکو که یکی تنها زن ایرانی صاحب دو مدال المپیک و دیگری صاحب خوش‌رنگ‌ترین مدال المپیک برای زن ایرانی. راستی چگونه هست که کیمیا، پرچمی را انتخاب کرده بود با همان رنگ‌های پرچمِ وطن؟ اما بغض‌آلودترین شیرینیِ شکست رسانه‌های حکومت و ضد حکومت، پای سکو پخش می‌شود، رخ می‌دهد آن گاه که این دو گلرخ ایرانی همدیگر را در آغوش می‌کشند، به یاد تمام صحنه‌های فرودگاه‌های ایران زمین، این بار در اوج آسمان‌ها، در همان پاریسی که با یک پرواز تمام آغوش‌ها را در ایران حرام کرد، یکی جان کند داخل وطن و دیگری جان داد خارج وطن. و این تنها قاب از نخستین المپیک پس از #زن_زندگی_آزادی نبود که دو کشتی‌گیر فرنگی کار ایرانی نیز در فرنگ، شانه‌های یکدیگر را دریغ نکردند. اگر چه یکی با پرچم آذربایجان، اما تو گویی تاریخ و جغرافیا به هم رسیده باشند آذربایجان از دست رفته از ایران بر روی شانه‌های آذربایجان ایران.

اما به راستی حکومتی که روی هم‌وطن اسلحه کشیده‌ است با چه رویی دست کشیدن از وطن را به رخ می‌کشد؟ و یا ضدحکومتی که در آغوش تحریم، زندگی را بر هم‌وطن تنگ گرفته است چگونه از دلتنگی برای آغوش مام وطن سخن می‌گوید؟ راست می‌گویند ما همگی باخته‌ایم اما شما شکم را و ما دل را. ما تن را و شما وطن را‌.

#ناهید_کیانی #کیمیا_علیزاده #صباح_شریعتی #امین_میرزازاده

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ مرداد ۰۳ ، ۱۶:۳۹
i protester

داشت می‌گفت خدا نگه دار و خدا چه خوب دار را نگه داشته بود.

یوسف تو چه می‌دانستی همان طنابی که تو را از ته چاه بیرون می‌کشد، طناب دارت خواهد بود و تو را در ته زمین فرو می‌برد.

مَثَل پدری معتاد که تمام زمین خانه را به نزول‌‌خورهای روسی و چینی فروخته باشد و تلافیِ کتک‌ خوردن از گنده‌لات‌های امریکایی و اسراییلی را بر تنِ فرزندان فرود آورده باشد. نشسته‌ایم که خانه بر سرمان خراب شود اما چه نادانسته که تمام آجرهای سقف، یا بر سرمان کوفته باشد یا به بالا سرمان فروخته باشد. می‌بینی این جا آب باران هم حکم عذاب دارد. یک نفر دارد به گل‌ها آب می‌دهد، معلوم نیست با شلنگ بی‌اختیار یا زبانِ بدن ادرار؟

با این هُرمِ گرما که معلوم نیست از آسمان به زمین هست یا از زمین به آسمان، هنوز مادرانِ دهه شصتی‌ دارند سر کوچه صلوات می‌فرستند و دشمن موشک. هنوز با جنگ جنگ تا پیروزی، قرار هست آتش‌بس بیاوریم.

نگران نباش همه چیز درست می‌شود، آن‌گاه که از تو دیگر چیزی باقی نمانده باشد، جز یک دست‌خط، یک خط، یک دست، بیرون آمده از پای یک قبر، با نشانِ پیروزی برای نسل‌های بعد. دیگر نه نشسته به تفسیرِ جهان و گشت و گذار در هفت شهر عشق که ایستاده به تغییرِ جهان و هفت سنگ با سری که به سنگ خورده است ولو اندر خمِ یک کوچه، یک کوچِ ابدی. تمام شد شمع‌های عمر کوتاه، برق آمده است نه هم چون رعد، به سان آرامشِ چشم بر هم زدن. شهر را چراغانی کنید، چشمتان روشن به این همه فکر روشن که دیگر عقل کسی در این شهر به چشمش نیست. تمام شد لات، هُبَل و عُزّی، تمام شد گنده لات، کله‌گنده‌های اطلاعات. تمام شد وزارت ارشاد، گشت ارشاد، روحش شاد‌. تمام شد شکست نور، انفجار نور، طرح نور. تمام شد خانه‌ی خراب، سر بدار، خدا نگه دار. #رضا_رسایی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ مرداد ۰۳ ، ۱۶:۳۸
i protester