رای اعتماد
تبریزیها میگویند هوای تبریز دَلی یعنی دیوانه هست و چه بسا دیوانه کننده مثل سرنوشت مولانا، مِثل آن مَثل دیوانه چو دیوانه ببیند خوشش آید. و چه پارادوکس آلود هست شمس تبریزی، شمسی که در تبریز کمتر آفتابی میشود. دارد باران میبارد وسط تابستان. اینگار اشکهای مشروطه باشد دو قدم مانده به کودتای بیست و هشت مرداد. و یا تر کرده باشد لبهای خشکیدهی دریاچهی ارومیه را. معلق میان تاریخ و جغرافیای درد آلوده. تبریزیها میگویند اصفهان نصف جهان اگر تبریز نباشد و چون از تاریخ سخن میرانند تو گویی باید تصحیح کنند اگر تبریز باشد. زایندهرود چشم به راه باران. اما مثل مردم کرمان به دست آقا محمد خان، چشم به راه چشمهایی که در چهارباغ به خاطر آب، از خاطر اسید، باز افتاده باشند، اینگار که تاریخ دارد شیمی درس میدهد، وسط آن قانون جاذبه، فیزیک. چشمتان زمین باشد مبادا به گناه، به آه، به نامحرمان انقلاب بیوفتد. طیارهای که سقوط میکند به وقت باران، در ارسباران. مادران داغدار شصت و هفت، سوختن با آب را به تماشا مینشینند، مثل تمام سالهای سوختن، آب شدن. تبریز نمایندهی مردم ایران، با کمترین رای را میگیرد تا نمایندهی خود با کمترین رای را نمایندهی مردم ایران کند با کمترین رای. چه قدر این کلمهی نماینده پیش از آن پرندهی اسباب بازی، پیش از این بازی، سقوط کرده باشد، از فاطمی و ستارخان رسیدهایم به ظریف و پزشکیان. چه سقوط آزادی، چه آزادی سقوطی، مثل برگههای رای داخل صندوق، مثل ریختن برگهای یک درخت زیر باران اشک داخل صندوقخانهی یک مادر. هیس، به احترام قرآنِ بر نیزه، خاموش نیستید، لااقل به احترام عرفان، تخلص مولانا خاموش باشید، نمایندگان جانشین خدا میخواهند جلسهی رای اعتماد را آغاز کنند، اعتماد به چیزی که وجود ندارد، یا اگر دارد دیده نمیشود، مثل خدا، مثل اعتماد به خدا، جانشین خدا.