اعتراض

درد ضربدر درد

اعتراض

درد ضربدر درد

اعتراض

این‌ صفحه‌ی پر از خش درد مشترکیست که مالکیت خصوصی ندارد، تازه به دوران رسیده‌‌ای که پدر و مادرش را در اعدام‌های دسته‌جمعی وبلاگ‌ها از دست داده است، این جا خبری از صنعت چاپ و رسالت چاپیدن نیست، این جا فالوئر، شیعه و حواریون نداریم، این جا با شراب کهنه و آب تشنه به آفرینش خدایان اعتراض داریم.

بایگانی
به این همه ناز پیاز چه اعتراضی دارم؟ او که پیش از این هم اشک ما را در‌می‌آورد. به شهرآورد سرخ‌آبی‌ها هم اعتراضی ندارم، تمام شهر بوی گند نتیجه‌گرایی می‌دهد. مردمی که پول ندارند، پول می‌دهند تا بلیط بخرند، تا نتیجه‌ی پول‌هایی را ببینند که قبلا به دست فدراسیون فوتبال از جیبشان بال درآورده و رفته است، تا کسی فکر نکند ایشان خرند. هم‌چنان که مردمی حق انتخاب ندارند و رای می‌دهند تا آزادی بخرند، تا نتیجه‌ی پول‌هایی را ببینند که قبلا به دست دولت قبلی از جیبشان رفته است، تا کسی فکر نکند ایشان خرند. اصلا برای همین است که سرخ‌آبی بنفش می‌شود و دست‌بند سبز آفتاب‌پرست. هر کتابی که از ریشه قطع می‌‌شود علف و علافی به تلافی سبز می‌شود، هر کنسرتی که لغو می‌شود شعبان بی‌مخی ترانه‌خوان می‌شود، هر پروانه‌ی نمایشی که با ترقی معکوس کِرم می‌شود ابتذالی بذل و بخشش می‌شود، هر انگشتی که بریده می‌شود انگشتری بوسیده می‌شود، هر خال لبی که تار می‌شود زیپ شلوار هرزه‌ای پرکار می‌شود، هر درختی که بی‌آب می‌شود کنارش مرکز ادراری دایر می‌شود، هر شجریانی که لولو می‌شود، تتلویی هلو می‌شود. این همه برای آن است که ما را خر می‌خواهند و ما تلاش می‌کنیم ما را خر نخوانند. بعد از انتخابات آزادی به همه رسید، سهم نیمی از جامعه‌استادیوم آزادی و سهم نیمی دیگر وعده‌ی آزادی، وعده‌ی استادیوم. برای امید مردم نود دقیقه تمام شده است، برنامه‌ی نود تمامیده شده است. نتیجه‌گراها با خود، میثاقی بسته‌اند، با خودِ میثاقی بسته‌اند، حکم به جوان‌گرایی داده‌اند. انوشیروان‌سوم، انوشیروان شبکه‌ی سوم، طاقت ندارد به کس دیگری عادل بگویند. امامان جماعت و امامان جمعه نیز چنین طاقتی ندارند. فقه پویا با خالکوبی مشکلی ندارد، با میخ‌کوبی مشکل دارد. با میخ‌کوبی بر تابوت بی‌صدایی. اگر صدایت در‌نیاید، برده‌ی سفید‌بختی خواهی شد. دهانت بوی بد هم که بدهد، بد‌‌دهان هم که باشی، اصلا خود پیاز هم که باشی، قیمتت را بالا می‌برند. این همه ناز پیاز به چه قیمتی؟


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ فروردين ۹۸ ، ۱۹:۱۱
i protester

تب فشار اقتصادی آن قدر بالا رفته بود که طبیعت آستین‌هایش را بالا زد و با سیل مردمان سرزمینم را پاشویه کرد. طبیعیست که طبیعت قانون بقای درد را نفهمد، هم‌چنان که ما قانون بقای نفهمی در میان حاکمان را نمی‌فهمیم. اگر ادعا کنند تمام آن‌چه سیل با خود برده‌‌است بر‌خواهیم‌گرداند با اشک‌های ریخته شده به سیلاب‌ها چه می‌کنند؟ با عصاهای ازکار‌افتاده‌ی موسی و نیل‌ها چه می‌کنند؟ با دروازه‌ای که قرآن و کاسه‌های آبِ پشت‌سر هم نگه‌دار مسافرانش نبود، با دروازه‌ای که مدام گل خورده چه‌می‌کنند؟ تنها شور زندگی‌مان شده شوری اشک‌های خشکیده بر گونه‌هایمان. ما به دنبال سال نکو نبوده‌ایم‌که از بهارش پیدا باشد، ما حتی دنباله‌رو بهار، شاعر نکونام هم نبوده‌ایم که قفسش برده به باغی و دلش شاد کنید، ما از شما خواهشی داریم این سال‌ها یک لیوان آب دست مردم و کشاورزان نداده‌اید این روزها هم ندهید، زیر باران گل‌ها را آب ندهید، دسته‌گل به آب ندهید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ فروردين ۹۸ ، ۰۰:۳۵
i protester

این همه به مردم گفتند در مصرف آب صرفه‌جویی کنید حالا باید به آب بگویند در گرفتن جان مردم صرفه‌جویی کند. مسئولان در شرایط طبیعی کنار نمی‌روند، در بحران‌های طبیعی به کناری می‌روند. علم پیشرفت کرده است، سیل پسر نوح و آقازاده‌ها را با خود نمی‌برد. راست می‌گویند آن قدر این سال‌ها هر کس سر جای خویش بوده است که در تعطیلات نبودنشان به چشم می‌آید. آب حکومت نظامی برقرار کرده ‌است، می‌گویند کسی از خانه‌اش بیرون نیاید. به همان مردمی که تا دیروز برای اعتراض به خشکسالی بیرون می‌آمدند می‌گویند بیرون نیایند. آب مایه‌ی حیات است منتها اگر حیاتی باشد‌. همه‌ی ترسم آن است که همه‌ی تلاش‌هایمان برای رهایی از بحران دموکراسی مثل تلاش‌هایمان برای رهایی از بحران آب باشد، بی آن که دخالت داشته باشیم از خشکسالی به سیل برسیم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ فروردين ۹۸ ، ۰۰:۳۳
i protester

سعدی را با هشت قرن فاصله، با گلستانش به صداوسیما می‌آورند اما گلستان ایران را با سین سِیلش نه. چرا حول حالنا همیشه الی اخشن الحال می‌شود؟ این تنگ ماهی گلستان مگر چه قدر آب می‌خواهد؟ تیم فوتبال امید ایران، امید ترکمنستان را می‌برد، ما هم امید ترکمن‌های ایران را می‌بریم، از یاد می‌بریم. تقصیر خود مردم گلستان است که برای دیدار مسئولین صف نکشیده‌اند تا ایشان به بازدید از مناطق سیل‌زده آیند و گر نه که مسئولین در حال دید و بازدید هستند. راستش را بخواهید نون در بازدید از مناطق جنگ‌زده است، آب می‌خواهند چه کار؟ چند نفر جان باخته‌اند، نمی‌دانم با این همه آب مسئولین محلی چرا خشکشان زده است؟ لابد منتظر دستور از پایتخت هستند، پایتخت هم که به مسافرت رفته است. می‌گویند تر و خشک باهم می‌سوزند اما باهم غرق نمی‌شوند. چرا تعطیلات تمام نمی‌شود؟ مگر گلستان را به جای سبزه به آب نینداخته‌اند؟ مگر سیزده‌به‌در تمام نشده است؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ فروردين ۹۸ ، ۰۰:۳۲
i protester

آغاز امسال و پایان پارسال اراده‌ی عمومی بر دیکتاتوری تقویم‌ها پیروز می‌شود. روزهای تعطیل آخر سال تعطیل نیستند و روزهای غیر‌تعطیل اول سال تعطیل هستند. مردم به تقویم‌ها نگاه نمی‌کنند، تقویم‌ها به مردم نگاه می‌کنند. آب‌ها که از آسیاب افتد، سال نو مبارک که از دهان افتد، پایان نوروز می‌رسد به همان آغاز روز از نو روزی از نو. خوشی سرخوشی اول سال که از سرمان بپرد گوش‌های دراز پینوکیووار خود را در آیینه می‌بینیم و با خود می‌گوییم این بود همان سالی که آمدنش را جشن گرفته بودیم؟ درست مثل پدری و مادری که در مورد فرزندش می‌گوید این بود همان فرزندی که آمدنش را به فال نیک گرفته بودیم؟ از این‌جا به بعد دیگر کِشَش نمی‌دهیم، آخر می‌ترسیم هر شادی را با گفتن آخرش که چی؟ سر ببریم، با یاس فسقلی می‌شود اما با یاس فلسفی نمی‌شود روزگار را سر کرد. بی‌خیال روزی که بفهمیم هیچ تخم‌مرغی در هیچ سبدی نداریم، آن تخم‌مرغ‌های رنگی را در سفره‌ی هفت‌سین می‌گذاریم که ته دلمان خالی نشود. اما ای کاش کِشَش بدهیم و بفهمیم در گل یا پوچ این دنیا جفت پوچ است. بزرگترین داشته‌ی تو آن است که بفهمی نداشتنِ از دست ندادنی بهتر از داشتنِ از دست دادنیست. درست همین جا نقطه، سر خط خواهی رفت و حالت سر جا خواهد آمد. خواهی نوشت حال خوب من برج نیست که کسی آن را خراب کند، بستنی طفلی نیست که تلف کردن زمانی آن را آب کند. اَحسَنُ الحالیست که بالای دار و زیر تازیانه دست هیچ حَوِل حالَنایی به او نمی‌رسد. این طرف و آن طرف سال حال من خوب خوب است پس سال تحویل و تحویل دادن سال می‌خواهم چه کار؟ علیل نیستم تعطیلی می‌خواهم چه کار؟ حالا که کارت درست شده، کار‌درست و درستکار شده‌ای، هر کاری از دست تو ساخته است، هر کارت آفرین دارد کارآفرین. چه کسی باور می‌کند تو این همه داشتن را از باور و شجاعت نداشتن داری؟ بیرون هر چه می‌خواهد باشد در درونت نوروزیست که تمام نمی‌شود، لذت تعطیلاتیست که حرام نمی‌شود، کاریست کارستان، گلستانیست وسط پوچی‌ها و پوکی‌ها.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ فروردين ۹۸ ، ۰۰:۳۲
i protester

در حادثه‌ی تروریستی نیوزلند آن‌هایی که به خواب ابدی فرو‌رفتند جهانی را بیدار کردند. جهانی که گمان می‌کرد هر چه حاشیه دارد عقده‌ی حاشیه‌نشینان مهاجر و مسلمان است. اما کور خوانده بود ما همه فرزندان قابیل بودیم. این ژن بد دیگر پیش خودش نمی‌گوید چون نژاد، رنگ، تبار و دینم فلان است، پس آدم نمی‌کشم، از قضا چون نژاد، رنگ، تبار و دین دیگری فلان است او را می‌کشد. دنیا بعد از این حادثه تکان خورد، ما نیز تکان خوردیم، تکان دو کان که بر تیر چراغ برق رکورد برق چشمان را شکست. این شکست را مردگانی بازی کردند که هر روز صبح در یک حمله‌ی تروریستی به خویش، خویشتن خویش را از دست می‌دادند و به ایشان وقت و اجازه‌ی  تشییع جنازه‌داده نمی‌شد. پس خبر نیوزلند چگونه می‌توانست تکانشان بدهد؟ آن‌ها به دنبال کسی بودند که کمتر از مرگ سخن بگوید، به جای به آسمان رفتن برایشان از بالا رفتن سخن بگوید. اما مدام به ایشان گیر می‌دادند که چرا به جای بالا گرفتن یک موضع، در قبال حادثه‌ی نیوزلند موضع نگرفتید؟ کسی از خودشان نبود که به خودشان گیر دهد چگونه در سرزمینشان پلیس پشت کسیست که از رو‌به‌رو به مردم شلیک می‌کند؟ چگونه مردم مهاجر مسلمان افغان، بهاییان هم‌وطن ساکن ایران، دختران مرزنشین اقوام همیشه به حاشیه رانده می‌شوند؟ چگونه خدایان آن‌ها را بی‌آن‌که ترور کنند با آرزوی مرگ تنها می‌گذارند؟ سال دارد تمام می‌شود و طبیعت بیدار، هم چنان حق به حق‌دار بر سر دار می‌رسد. بزرگترین ظلم‌ها در حق یک مظلوم آن است که ظالمی از او دفاع کند، پس ای کاش این گیردهندگان و گیرکردگان از مسلمانان نیوزلند دفاع نکنند.‌ای کاش ظلم همیشه بد باشد نه آن که مظلوم تعیین‌کننده باشد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ اسفند ۹۷ ، ۰۰:۳۰
i protester

سی‌وهشت سال زندان برایت بریده‌اند، یعنی اگر هنوز از اصلاح این نظام دل نبریده‌ای، باید کفاره بدهی.به اندازه‌ی تمام سال‌هایی که در نظام قبلی، پسر حکومت کرد. اما نه یک سال بیشتر. درست مثل ابد و یک روز، یک روز بیشتر. یک شلاق، یک داغ بیشتر. اما نه دارم آدرس غلط می‌دهم اصلا پاک تورم نقطه به نقطه را از آن نظام به این نظام فراموش کرده‌ام. شاید تا پیش از این سال‌های زندانی که در حکم می‌آمد حکم دلار جهانگیری را داشته‌اند، یک مرتبه تقاضای مردم کوچه و بازار زیاد شده، زیادش کرده‌اند‌. نمی‌دانم شاید خواسته‌اند به تو بگویند سی‌وهشت سال به موی سرت اجازه‌ی هواخوری ندادیم سی‌وهشت سال هم به خودت اجازه نخواهیم داد. اما نمی‌دانم چه می‌شود که یک لیوان آب دستت می‌دهند می‌گویند سال‌های زندانت آب رفت. هر زمان هفت ساله شدی می‌توانی از خانه‌ی اولت به خانه‌ی دومت برگردی. این سال‌ها اعتمادم از بین رفته است نمی‌دانم به کدام یک از این سال‌ها، هفت‌ها، سال‌سی‌ها، هشت‌ها اعتماد کنم؟ عده‌ای چهره‌شان شاد می‌شود، سی‌ویک سال پریده است و چه حس پروازی دارند، عده‌ای شادیشان قطع نمی‌شود با آن سی‌وهشت سال پز استبدادخیزی سرزمینشان را می‌دهند، این که چهره‌ی واقعی نظام همین است، تغییرناپذیر و اصلاح‌ناپذیر. و عده‌ای نگران چهره‌ی خود تو هستند که این سال‌ها در زندان چه قدر تغییر خواهد کرد؟ آیا عکست را ببینیم تو را خواهیم شناخت؟ تو پیرتر خواهی شد یا چشمان ما؟ آیا چهره‌ی ما مردم نیز در نگاه تو تغییر خواهد کرد؟ گمان نمی‌کنم خانم وکیل‌الرعایا.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ اسفند ۹۷ ، ۰۰:۲۹
i protester

تصور این که زمین یک لحظه از چرخیدن به دور خورشید منصرف شود و دورت بگردمِ آدم‌های دوره‌گرد بشود خیال باطلیست. توی این روزهای آخر سال نهایت کاری که از دست زمین بر می‌آید یک خانه‌تکانیست. یا در شهر زلزله آید یا با شهرداری بولدوزر. این جوری زمین به جای آدم‌های دهان‌بسته دهان باز می‌کند و ماهی شب عیدش را می‌خورد. بله هر چه قدر هم ماه باشی هم‌چنان فقیر بودن چیز خوبی نیست و نمی‌شود تا ابد با این عریضه که حقم را خوردند دهان و عقلت را شیرین کنی، اما باید دید این قیر فقیر بودن از کجا آب ‌می‌‌خورد؟ این عادت بد ماست که دیگران را با یک قاب قضاوت می‌کنیم و با یک نقاب به سمت تصویری که از خودمان ساخته‌ایم هدایت. فقیر بودن عیب است اما نه برای آدم‌هایی که همه‌ی تلاششان را می‌کنند  تا انسان بودن غیب نباشد. دست‌فروشی از تن‌فروشی بهتر است، تن‌فروشی از دین‌فروشی. دست و تنت به سلامت ای آن که زمین و زمینیان حق‌های بسیار از تو خورده‌اند و در عوض اشک‌هایشان را گران‌تر به نسل‌تو فروخته‌اند. زندگی برای کودکان کار دندانی شیریست که زود می‌افتد و دوزاری ما هرگز نمی‌افتد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ اسفند ۹۷ ، ۰۰:۲۸
i protester

 سر اومد زمستون، اما نه زمستون حال‌و هوای ما. آدمی دنبال بهانه‌است تا برای خود امید بتراشد، چند روز آن طرف‌تر می‌شود بهار، چند قدم این ‌طرف‌تر می‌شود وطن. گویا اگر زمین و زمانی نباشد که تو به آن تعلق داشته باشی به تعلیق در‌خواهی آمد. این تجرد به خودی خود ترس دارد، اما ترسی که یک باغبون را داغون می‌کند آن است که با این همه بهاران خجسته باد، با این همه مشروطه‌کردن سرما، ملی شدن سوخت و گرما، انقلاب در زمستان، خرداد پر‌حادثه، چند قدمیِ تابستان، جنبش سبز و سبزه برای گره‌زدن و گره‌خوردن به آن سوی حصر و زندان، هنور سرزمینت یک بهار هم در عمر خویش ندیده باشد. اینگار زمستون سر نیومده باشد بلکه با سر اومده باشد تا بماند‌. اگر سرت سر باشد، سرگرم زندگی نخواهی‌شد، فریز، یخ‌کرده و بی‌احساس می‌شوی، زندگی فاسدت نمی‌کند، خرابت نمی‌کند، آبت نمی‌کند. اما با این امپراتوری خودخواهی به چه درد جامعه‌ات خواهی خورد؟ آتشی نیاز است که گرم، روشن، بالا‌رونده و بالا‌برنده، خودبرنده و خودِ برنده باشد. برای درد ماده‌ی مخدر تجویز می‌کنند اما هیچ ماده‌ی مخدری بهتر از درد عمل نمی‌کند. آن قدر باید درد بکشی که از کله‌ات دود بلند شود، دودی که نه هوا را آلوده کند و نه با سپیدی‌اش پیام صلح به تیرگی‌ها بدهد، نشانه‌ی روشن‌شدن آتشی باشد در سرزمین آتش‌پرستان. یک وقت گمان نکنید کم آتش به جگرمان زده‌اند. در محور مکان حرکت کنی به خودکشی دسته‌جمعی معتادان در یک مرکز ترک‌اعتیاد بندرعباس می‌رسی که به دست ما به اصطلاح خلیج‌فارس‌پرستان تکذیب می‌شود، هم‌چنان که زندگی‌ایشان پیش از این تکذیب شده بود. آن‌ها نهایت تلاششان را کرده‌اند که بگویند فریز به دنیا نیامده بودند، هنوز آتش به ‌دنیا آمدنشان یادشان بود اما ما هم‌چنان از کنار زندگی‌شان عبور می‌کنیم بی‌آن‌که گر بگیریم و گرمشان کنیم. در محور زمان حرکت کنی به روز زن می‌‌رسی. روز همان هم‌وطنی که در زمستان این سرزمین حکم برف را دارد، برای هم‌وطنان دیگرش راه‌رفتن بر تن او حرف ندارد. او در آیین مهرپرستی ما باید نقش خورشید را نیز بازی کند، یعنی خودش خودش را آب کند و کانون خانواده را گرم و ناب کند اما حق فریز و تاریک شدن نداشته باشد. در عوض آن چه برای مردان روی زمین نگران‌کننده است سوراخ شدن لایه‌ی اوزون این الهه‌ی مهر است. یک عمر زیر بهمن پنجاه و هفت مردِ فامیل حق انتخاب کردن همسر ندارد و یک عمر بعد از انقلاب بهمن پنجاه و هفت هنوز حق انتخاب شدن به عنوان منتخب مردم را ندارد. ما هم‌چنان از کنار زندگی‌شان عبور می‌کنیم بی‌آن‌که کنار بودن‌هایشان را مرور و دلگرمشان کنیم. خواب زمستانی تک تک ما و کارتن خوابی وطن ما هنوز ادامه دارد، چرا می‌گویید سر اومد زمستون؟ با سر اومد زمستون.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ اسفند ۹۷ ، ۰۰:۲۶
i protester

هیچ کس نمی‌دانست هشتادوهشت همان وی‌های آویخته‌ی من و توست که از پست‌ترین نقاطشان آویزان شده‌اند. با داغ شدن تنور انتخابات شاطر نگهبان فریاد می‌زد صف را ترک نکنید، نان و نام به همه خواهد رسید. با اون همه هیجان قطعا سوال کردن کار حرامی بود. برای نمونه اگر می‌پرسیدی چگونه با بستن یک دست‌بند سبز افکار بسته یک شبه باز و روشنفکر می‌شوند؟ چگونه نخست‌وزیر خط امام خوش خط می‌شود؟ چگونه آخر این راهی که رهنورد می‌رود، با سالار شدن یک مرد، مردسالاری پَر می‌شود؟ رایت را که دادی، انگشتت را که زدی تازه فهمیدی انگشت در لانه‌ی زنبور کرده‌ای. شهر ما خانه‌ی ما شده بود و خانه‌ی ما شهر ما. لباس شخصی‌ها،شعبان‌بی‌مخ‌ها، اسپری فلفل، گاز اشک‌آور، چشمانی که از اتفاق این بار نباید شسته می‌شدند، کفتری که نباید آب ‌می‌خورد، آبِ با اکسیژن حرام بود و سیگارِ دی‌اکسید کربنی داروی با‌دوام. جشن تکلیف رای‌اولی‌ها به پایان رسیده بود و نظام‌می‌خواست تکلیفش را با آن‌هایی که جشن گرفته‌‌بودند مشخص کند. یک ندا هم برای جامعه‌ی تک‌صدایی زیاد بود. کهریزک، آقا‌زاده‌ی باشرف، پزشک کهریزک، دکتر باشرف، چه قدر دکتر و آقازاده‌ی خوب غنیمت بود وقتی هر روز داشتیم درد زایمان می‌کشیدیم. ما رایمان را پس نگرفتیم اما رایمان نیز حرفش را پس نگرفت. او به حصر رفت و عده‌ای با وعده‌ی رفع حصر او به کاخ و قصر ریاست‌جمهوری رفتند. ما ماندیم و یک نخست‌وزیر با قدرت، بیرون از قدرت. سوال‌های حرامم دیگر از دهان افتاده بودند. عکس مصدق روی روی ماه میر و رهنورد افتاده بود. میری که همراه با پاره‌‌ی تنش هنوز ایستاده است و چون در آیینه‌ی رهنورد خود را دیده ‌است خبر ندارد پیر شده است. او ندیده است این سال‌ها چگونه دعای بزرگترها در حق متولدین ایام نخست‌وزیری او مستجاب شده است "پیر‌شی جوون"

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ اسفند ۹۷ ، ۰۰:۲۳
i protester