باز باز
مملکت از شنبه باز شده است مثل یک زخم باز که نمکپاش آن عرقهای کارگران و پرستاران باشد. دولت کفترباز و حکومت قمارباز دارند مردم را مشت مشت و مفت مفت به کشتن میدهند. گویا کرونا آمده است تا برای خانهنشینی سرمایهدارانِ مفتخورِ لَم داده زیر چرخ کبود و مرگ کارگرانِ افتاده به زیر چرخ صنعت، دلیل بتراشد. به پرستار هم میگویند میان کار و زندگیات یکی را انتخاب کن، این بار دیگر زندگی خود زندگیست. این باز شدن برای طبقات پایین حکم یک پایان را دارد، پایانی باز که برایش مهم نیست چه بر سر شخصیتهای داستانش خواهد آمد و برای طبقات بالا حکم یک دست و دلبازی اشرافی را دارد که با خرید یک ماسک دهان مردم را میبندد. و چه قدر از خلق گفتن مرزبندی میخواهد آن گاه که دایههای مهربانتر از مادرِ خلق، او را کنار دیوارهایی به نام چین و برلین حلق آویز کردهاند. به هر مورخی که تاریخ ایران را مینویسد بگویید از این جا به بعد چراغها را خاموش کند، تا تاریکی تاریخمان را بهانهای باشد. مهد شیران و دلیران یا دست ترامپ را میبوسد تا برای خلق، جمهوری آورد یا دست سفیر جمهوری خلق چین را در حلق خود فرو میکند تا از بزدلی سیاست نه شرقی نه غربی، نمونه بگیرد و این عاقبت حکومتیست که مخالفانش را مثل خودش تربیت کرده است. آری خلق مانده است و این چوبهای دو سر نجس که بر تن پاک او میزنند. و مگر مرگ رگ او را بزند، ور نه از زندگی که انتظاری نیست، چاقو که دستهاش را نمیبرد.