خانهی پدری
امسال روز مرد و زن یکی شده است، اما مردها زن، زنها مرد، جدایی زن و مرد به همه توصیه شده است. نسبت ما و قرآنِ روی طاقچه هم برعکس شده است، این بار اوست که نباید بی وضو دست بدهد، بوسه بر آن ممنوع، همان لب طاقچه لب پَر شده است. مراسم بدرقه کنسل شده است، آب پشت پا، این بار از سر شده است. امسال خانهی خدا هم بیمشتری شده است، تولدِ در کعبه دیگر لاکچری نیست، علی هم مثل مردم عادی شده است، مردم عادی هم مثل علی خانهنشین شدهاند. با این وجود عدهای در زمستان به شمال رفتهاند، از بالا بر سر کشور خراب گشتهاند. مردم شمال پیام دادهاند گنجشکک اشی مشی لب بوم ما مشین، آنها هم پاسخ دادهاند بارون میاد خیس میشیم، شسته میشیم، ما که عامل انتقال نمیشیم. عدهای هم برای آن که نزد حکومت بعدی ریا نشود نزد امام رضا رفتهاند، به خاطر یک دستمال، قیصریه را به آتش کشیدهاند. اما هنوز در این مملکت، در این خانهی پدری یک حرف بس است، زنها آدم نبودهاند، آدم بودن مردها هم زین پس بس است. فرمودهاند مرغ یک پا دارد، خانه به خانه مرغها یک پا بالا گرفتهاند. کشور تعطیل نمیشود، شهرها قرنطینه نمیشوند، هنوز هم خروس بیمحل، ویروس محله را دست کم گرفتهاند. عمو نوروز هم برای ما پدر نمیشود، این همه نازنین جنازه شدند، معلوم است که نوروز نمیشود. سال بعد، از ترس، پشت در ایستاده است، این شیف عوض نمیشود، این سال تحویل نمیشود، جسد امسال تحویل گرفته نمیشود، مملکت تعطیل نمیشود. بابا نوئل هم که مال نه ماه و اندی بعد است، آن زایمان، سهراب را نوش داروی بعد از مرگ است. مملکت صاحب دارد، این خانه یک بزرگتر دارد، ما را آن قدر کوچک کردهاند که با مرگمان عزای عمومی نمیشود، حالا مدام بپرس چرا کشور تعطیل نمیشود؟