اعتراض

درد ضربدر درد

اعتراض

درد ضربدر درد

اعتراض

این خط‌خطی‌ها قصد آفرینش ندارند تنها یک لحظه بیرون جهیده‌اند و زِهدانی نیافته‌اند. از این زمزم درد هر چه می‌خواهید بردارید، صاحب آن ملتی رنج‌دیده هستند.

بایگانی

۹ مطلب در تیر ۱۴۰۳ ثبت شده است

آن که چرا گفتن آموزد، در چراگاه خفتن نتواند. آن قدر خون بالا آورده‌ای که توی آفتابِ جهنم، خون دماغ نمی‌شوی. دنیایی که نمی‌توانستی یک ثانیه هم تحملش کنی، حالا یک میلیارد و یک ثانیه هست که طاقتش آوردی. راستی چگونه آبی که آتش را خاموش می‌کند، با یک قطره سر ریز شدنش منفجرت می‌کند؟ هیچ اشک‌های خشک دیده‌اید؟ بغض‌های سر به فلک کشیده، سر کشیده‌اید؟ آن همه خونسرد که اینگار زندگیِ خودت به تو ربطی ندارد.

می‌گفتند حتما دروغ گفته‌ای که دماغت این همه تحریک، دراز شده است. داشتند او را روی زمین می‌کشیدند، خون‌ آلود‌ه‌‌ی به خاک مالیده.  می‌گفتند آیا وقتی انسان در مراسم تدفین جسمش غایب هست، حضور در مراسم تدفینِ روحش، یک امتیاز نخواهد بود؟ رنج، رنج، آن قدر ترش روی که رنگ رخساره خبر از نارنجستان درونت می‌دهد. دنیا دارد به سمتی می‌رود که همه‌ی لحظات عمر شما قابل پیش‌بینی باشد و شما این ور دنیا دل بسته به رخداد برای فرار از بیداد، فرهنگِ از مسیر، از لحظه لذت ببر، رشد یافته در مکتبِ دِیم، پناه برده به خاک و خلِ طبیعت، به اسم تفریح، به رسمِ هدر، تلف، علف کردن عمر در همان چراگاه.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ تیر ۰۳ ، ۱۶:۳۱
i protester

می‌خواهم مرخصیِ دو روزه بگیرم، اینگار آسمان به زمین آماده است تا لب بگیرند، تا من لب‌هایم را گاز بگیرم. حق دارند دنیا دو روز هست و با مرخصی من، دنیا تمام، جهان به آخر می‌رسد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ تیر ۰۳ ، ۱۶:۲۹
i protester

درست زمانی که غرب نه تنها دین بلکه  حکومت را به باد پرسشگری گرفته بود ما حکومت دینی تشکیل دادیم، یک جور همبستگی با فضای بسته‌ی پرستیدن به جای حلقه‌ی بازِ پرسیدن. فضایی که از تو کم می‌کرد تا توده را خاطر جمع کند. می‌خواستیم خبرنگار شاه را پاسخ‌گو کند، به جای خبرنگار، به شاه پاسخ دادیم. هر چه بیشتر به آه جمعیتِ معترض اضافه می‌شد، ما بیشتر با شاهنشاه خلوت می‌کردیم.

مَثَل دشمنی اصلاح‌طلبان با حکومت جمهوری اسلامی، مَثَل دوستی غرب با حکومت شاهنشاهی می‌ماند، به تنهایی عامل طول عمر یا سرنگونی حکومت نمی‌شوند، نکته تنها این خواهد بود: در روزی که منافعشان ایجاب کند با صد و هشتاد درجه تغییر فاز، دشنام اصلاح طلبان به صدا کردن نامِ کوچک می‌انجامد، هم‌چنان که در مورد دوستی غرب، جام شرابِ کریسمسِ پنجاه و شش تهران، به ترک گناه، امر به معروف و نهی از منکر، به توصیه‌ی سالیوان، سفیر امریکا در تهران، به ترک ایران در ژانویه‌ی پنجاه و هفت منجر شد.

آقای پزشکیان در این ده روزِ پس از انتخابات، تنها به دنبالِ دلجویی از طرفداران نظام، از آقا بالا سر، از همسایه‌ی بالا سرِ آقا بوده است. تنها کاری که کرده است نه ایستادن بر سر حرف خود، تنها، ایستادن در برابر شعار مردم و هیچ کاری نکردن بوده است: یا حسین، میرحسین.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ تیر ۰۳ ، ۱۵:۵۲
i protester

جگر گوشه‌ات در آغوشت جان می‌دهد، برای دستان تو، دنیا همان یک لحظه می‌شود، خالی، خیلی خالی، همدست با زیر پا، چه اعدامی.

از کیان ایران تا کودک اوکراین، از شام تا یمن، از فلسطین تا افغانستان، یا کربلای حسین را می‌بینند یا بلای حسین را. واقعا این حسین کیست که عالم همه دیوانه‌ی اوست؟

چگونه اشک را نمی‌بندید از خاطرِ عزاداری یک جان، چهارده قرنِ قبل؛ حال آن که چشم را می‌بندید بر طناب دارِ یک جان، همین چهارده ثانیه‌ی قبل. آیا مگر اتهام هر دو خروج بر حکومت اسلامی یک آقازاده نبوده است؟ گیرم که این دومی هنوز حکومت را به دست نگرفته باشد تنها در دست گرفته باشد. قرآن را بر سر نیزه‌ی هر دو آقا، معاویه و علی نمی‌بینید؟

 #علی_اصغر #کیان_پیرفلک #شریفه_محمدی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ تیر ۰۳ ، ۱۵:۴۷
i protester

نمی‌دانم چه طور با یک جمله‌ی ساده در ادبیات، می‌توان تمام پروتکل‌های ادبی را نقض کرد؟ رای را ملت می‌دهند و تنفیذ را رهبری می‌کند.

مَثَل آن اساتید ستاره‌دار و یا محبوسین چند قدم رفته تا پای دار که نه این دیکتاتوری را قبول دارند، نه اپوزیسیون دیکتاتوری را، نه دیکتاتور را می‌پرستند نه دل به سرنگونی آن با منویات دیکتاتور یا حتی جبهه‌ی پایداری بسته‌اند، مَثَل همان کسانی که دور نخست رای نداده‌اند و دور دوم از ترسِ کشتن تمامی چراغ‌‌ها به دست جنس تقلبی چراغ و پاقدمِ روح هم‌نام چراغ، مصباح؛ عهد با خویشتن را شکسته‌اند، و جمعه‌ی آخر، تک و تنها، به آقای پزشکیان رای داده‌اند، مثل آن آدمی می‌ماند که میانِ سپوخته شدن خود و سوخته شدن دیگری، اولی را انتخاب می‌کند.

آن‌هایی که پاک مانده‌اند، از آن سوی آب، از آن سوی گود، با همان دینِ ضد دینشان، حکم سنگسار می‌دهند. می‌گویند اندام تو دارند در این قیامت، شهادت می‌دهند، آن فلک را در تحت، سقف شکافته‌ای. کدام پایت، میانِ دو پایت لغزید؟ تویی که طرفدار خونریزی نبوده‌ای، چگونه منت، دامنت به خون آلوده شد؟ تویی که جانت کف دستت بود، از ترس کدام سر نیزه، به عشق کدام آغوش، آلت، دست گرفته‌ای و آلتِ دست شده‌ای؟ تویی که یک چشمت را در راه آزادی در زندان داده بودی چگونه چشم دیگرت را در زندانِ آزادی فرو بستی؟ تو به تنت خیانت کردی و به قیمت متلاشی شدن، تلاشیدی تا فرهنگ تجاوز، خود تجاوز درست جا بیوفتد. مسئول تمام خون‌هایی که زین پس در پیاده‌روی این رختخواب ریخته می‌شود، شمایی.

و درد آن جا به استخوان، به خوان هفتم، به شراب هفت خط، می‌رسد که همان جانی که ابتدای داستان برایش این همه زخم به تن و زخم زبان به جان خریده بودی، به تو تن فروش می‌گوید و البته به زبان عامیانه وطن فروش. چند روز بعد، چند ماه بعد، او را در خیابان، هم‌نامِ همین ماهِ تیر، تیر می‌زنند، تنش با گلوله سوخته می‌شود و چه بسا چند ساعت قبل از آن، داخل یک ون نیز سپوخته. با آن همه سرزنش و سرخوردگی، همان کسانی که این بستر را فراهم کرده‌اند، به تو پیشنهاد می‌دهند، که با آن کارت، با آن زخم کاریت، با آن انتخاب بد و بدترت، بیا و اصلا بدکاره شو.

تو نمک‌گیر شده‌ای، بیا و شهوت قلمت را در زهدانِ نمکدان جبهه‌ی انقلاب خالی کن. پایت را از گلیمت دراز نکنی، دستت جلوی کسی دراز نخواهد شد. برای ثلث آن #زن_زندگی_آزادی، برای زندگی، برای معاش، برای امرار معاش، رفتن چرا، در همین اتاق خواب پیش ما بمان و پس بگیر حقوقت را، حقوق ماهیانه‌ات را، شبانه‌روزی‌ات را، حقوق شبانه‌ات را. و چون تن ندهی، همان حکومتی که سنگ جلوی پایت می‌انداخت، سنگ می‌دهد دست ضد حکومتی‌ها، چه وحدتی میانِ دو تا ضد. سنگسارت می‌کنند دوباره، چند باره، پاره وقت، تمام وقت با همان سنگ بزرگی که علامت نزدن بود، با همان قلب مردمی که برای آزادی می‌زد، می‌زند. خوش‌نشین و بالانشین روی تو می‌نشینند تا آتش تندشان خاموش شود، تا آتش این شمع فداکار آزادی نیز خاموش شود، برنده‌ی انتخابت و انتخابات نه آفتاب که همان سایه می‌شود، سایه‌ی آقا بالا سر، همسایه‌ی آقا بالا سر. عده‌ای را با گرفتن، ارتباط از جامعه قطع می‌کنند و عده‌ای را با نگرفتن، اصلا با همان پرسش ساده‌ی چرایی نگرفتن قطع نخاع می‌کنند. آن که روی دلش پا گذاشته بود، فصل الخطاب و مرگ بر فصل الخطاب، بزدل خطابش می‌کنند. اگر تاریخ را فاتحان و جان باختگان، هر دو یک جور بنویسند، دیگر چه شبهه‌ای برای دروغ باقی ماند ای روسپیان با ایمان؟

راستی مگر شما از زندگی چه چیز می‌خواستید؟ جز سواد ِ خواندن و نوشتن؟ جز ایمان به آزادی ولو آب باریکه‌‌ای، با تمام سلول‌ها، در تمام سلول‌ها؟ آیا زندگی همین لیس زدن کاسه‌ی دهنی‌ بود؟ سگ دو زدن تا بوق سگ؟ می‌گویند باقی مانده‌ی غذایتان را دور نریزید، اسراف می‌شود، باید از طریق گُه‌وارش شما دور انداخته شود. می‌گویند آدمی را آفریده‌اند برای خوردن، روی هم خوردن. برای خوابیدن، روی هم خوابیدن. وای که چه قدر شما دیوانه‌وار نمی‌خواستید مثل ایشان شوید. شما را نه برای پرستش، برای پرسش ساخته بودند، نه برای برخورد فیزیکی، برای فیزیک، نه برای ریاضت، برای ریاضی، نه برای مردن با نماز آیاتِ رعد و برق، برای نمردن، از خاطرِ برقِ چشم، نه برای معافیت از بودن مثل آبِ روان، برای معافیتِ اعصاب و روان. راستی که شما چه دیوانه‌هایی بودید در این شهر دیوهای دیوانه‌. هم صفت ولی این کجا و آن ولی کجا؟

#علی‌رضا_رجایی #محسن_برهانی #علی_شریفی_زارچی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ تیر ۰۳ ، ۱۵:۳۳
i protester

دیکتاتور به دل‌ها ترس می‌اندازد که راه مبارزه با من یکی‌ هست، اگر روش مبارزه دو تا شود، وحدتتان خرد خواهد شد و شکست خواهی خورد. او می‌ترسد که ما بدانیم همه با هم هستیم و از آلت دست او، برای خود، آلت، همدست بسازیم.

بر طبل شادانه مکوبید که نیروهای سرکوب، همین امشب شما را به جرم پخش شیرینی، در شب اول محرم، دستگیر خواهند کرد. اگر واقعا به انتخاب بد و بدتر تن داده‌اید، دیگر خوش رقصی ندارد. همین اولِ کار، آقای آذری جهرمی توییت زده است که یادمان نرود "ما ملت امام حسینیم". داخل گیومه گذاشته است تا با عرض ارادت خدمت موی دماغ، کسی ابتدای کار دولت منویات، موی دماغش نشود. شما غلط کرده‌اید که به پشتیبانی این ملت، توی دهان دولتِ بعد، توی دهان دولتِ منتخب بد از بدتر، توی دهان خودتان، توی دهان توییتتان نمی‌زنید؟ ما تنها ملتِ داغداریم، از طناب دار تا آبان و خیابان. سپاه یزید تنها چند روز آب را قطع کرد، شما هم تنها چند روز اینترنت را.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ تیر ۰۳ ، ۱۵:۳۲
i protester

با قاطعیت نمی‌توان گفت که برای حکومت کدام اولویت دارد؟ انتخابات پر شور و مجال یافتن برای نفس کشیدن یا همان شور دور اول و آمدنِ جلاد تازه نفس؟ اصلا نکند کاندیدای مطلوبِ نظام همان منویات رهبر انقلاب باشد؟ و یا نکند تیر خلاص، تقلب در پانزده تیر باشد؟ جبهه‌ی پایداری طرفدار رهبر یا جبهه‌ی دلداری وامدار رهبر؟

تحریمی‌ها نمی‌گویند که با فرض یکسان گرفتن عمامه‌ی سیاه خمینی و افکار سیاه جلیلی، تجاوز این بار در حق آب و خاکی صورت می‌گیرد که چهل و پنج سال، از دست رفته‌تر شده است.

مشارکتی‌ها هم نمی‌گویند که قدرت سپاه ابرهه این بار، بیست و هفت سال فربه‌تر شده است و دولت اخته‌تر.

عده‌ای از برد شش امتیازی سخن می‌گویند که این اولین بار در انتخابات هست که توامان می‌توان برای دو بار، نهِ بزرگ به حکومت نشان داد، یکی با رای ندادن و عدم تامین مشارکت حداقلی مطلوب برای نظام و دیگری با رای دادن و عدم امکان پیروزی کاندیدای مطلوب‌تر برای نظام. و چنین تقسیم کاری، یکی از بهترین ضرب شدن‌ها و به توان دو رسیدن‌های مخالفان نظام در تاریخ خواهد بود.

عده‌ای از دوباره توی دامِ حکومت افتادن، سخن گفتن؛ عاقل ماندن، از گزیدن سوراخ صندوق رای، نه یک بار، دو بار، در امان ماندن.

تو گویی همه زندانی هستیم و عده‌ای تحلیل می‌کنند که مهم نیست قوه‌ی تعقل و اخلاق زندانبان چگونه باشد، گذشت زمان دیوارهای این زندانِ فرسوده را فرو خواهد ریخت، حتی اگر آن ریختن بر سرمان باشد رها خواهیم شد.

عده‌ای دیگر می‌گویند تغییرات اندک در طول زمان، حتی اگر در حد تغییر یک نظافتچی زندان و یک مکان باشد هم‌چنان مهم خواهند بود چرا که در محیط زیست ما تاثیر دارد. آن گاه که از زمان و مکان کلافه‌ای و با یک قطره بیشتر، سر ریز می‌کنی، چه بسا یک طعم گیلاس تو را منصرف کند از رفتن به اون دنیا، به اون ور دنیا.

اینگار راست می‌گویند که هر حکومتی مخالفانش را مثل خودش تربیت می‌کند، اگر پنجاه و هشت مرگ بر امریکا می‌گفتند حالا مرگ بر دیکتاتور، اگر آن زمان خون جوانان ما می‌چکد از چنگ تو بود، حالا خون جوانان وطن از دست تو. اگر با رای دادن، مشت محکم در دهان شیطان بزرگ می‌کوبیدند، حالا با رای ندادن مشت در دهان آیت خدا می‌زنند. هیچ برنامه‌ای برای مبارزه نیست تا مثل ژاپن انتقام هیروشیما را بگیرند‌. اصلا می‌بینی اکثریتی که دیروز مرگ بر شاه خائن می‌گفتند حالا سخن از اقلیت خائن می‌رانند، همین قدر همیشه پشیمان در گذشته، حال، آینده.

آقای پزشکیان شما برگ برنده‌ی ما بازندگان تاریخ نیستید، شما که نخواهید توانست بدون اجازه‌ی مقام معظم آب بخورید، شما که اجازه نمی‌دهید آب در دل دیکتاتور تکان بخورد، از آب‌ِ دیده‌ی ما چگونه کم خواهید کرد؟ دل خوش نباشید به نوشتن نام شما بر روی برگ رای، بخوانید با خون دل، از ترس بالا آوردن صندوق، از ترس یک دیو دیوانه، خود را همراه رایمان، از برج‌های رایگان روشنفکری، به پایین انداختیم، با این که می‌دانستیم دستمان خواهند انداخت با شمایی که بی‌برنامه‌اید و چه بسا دیوِ پر بهانه. دیگر حتی برای ما مهم نخواهد بود که تقلبی شود، رای ندادن ما را، رای ما را هفته‌ی پیش شمرده‌اند. ما تنها می‌خواهیم عید سعید ایشان را خراب کنیم، محرم و صفرشان را، زنده نگاه داشتن اسلامشان را.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ تیر ۰۳ ، ۱۵:۲۸
i protester

مخالفان رای به شما اجازه‌ نمی‌دهند برای رای ندادن شک کنی و موافقان رای به شما اجازه نمی‌دهند برای رای دادن، یقین. کسی از تحریم انتخابات سخن می‌گوید که می‌خواسته است با شاهزاده به دموکراسی برسد و کسی از رفع تحریم‌ها زبان می‌راند که می‌خواهد با عمل به منویات سلطان در کلام، به مبارزه با منویات سلطان در عمل برود. یکی بزرگترین اعتراض مدنی‌اش نماندن و پس نگرفتن بوده است و دیگری رفتن پای صندوق و عکس گرفتن. مشخص نیست کدام نیرو قرار هست پتانسیل تحریم را به خیابان آورد و یا کدام پشتوانه‌ی رای، سرکوب را از خیابان، جمع ‌می‌کند. یکی می‌گوید به خاطر شهدا رای ندهید و دیگری با لباس شهدا، رای می‌خرد. یکی متنفر از هر کسی که کوچکترین نظر مخالف با او داشته باشد و دیگری عاشق هر کسی که کوچکترین نظر موافق، با او داشته باشد.

من رای نمی‌دهم چون گمان می‌کنم مشکل اصلی ما چرندیاتی به نام منویات هست؛ یا سخنِ راست شنیده‌ایم و فردای انتخابات زبان‌ها در برابر هر بازخواستی دراز هست که خودتان خواسته‌اید ما که گفته بودیم منویات و یا قرار است با بالا بردن قرآن و نهج‌البلاغه بر سر نیزه، این علی را شکست دهند، که آن هم آغاز یک پروژه‌ی دروغ هست و همانند میرحسین موسوی نخواهند توانست با خط امام به مبارزه با دست خط امام بروند. رای دادن را سرزنش نمی‌کنم که اعتراضات هشتاد و هشت مدیون رای دهندگان آن انتخابات و وادار کردن حکومت به تقلب بوده است. هم چنان که تایید صلاحیت و رای دهندگان امروز نیز، مدیون تحریم کنندگانِ انتخابات قبل و اقرارِ فصل الخطاب، به سرزنش‌هایی از پسِ انتخابات‌های کم شور گذشته بوده است.

اگر رای ندادن از مشروعیت نظام در خارج کم می‌کرد، نباید شاهد آزادی حمید نوری پس از انتخابات کم رونق مجلس می‌بودیم و اگر رای دادن به تغییر در رفتار نظام در داخل، منجر می‌شد، نباید شاهد کشتار آبان نود و هشت می‌بودیم. این را نیز که به حرمت خون شهدا، رای نمی‌دهم، گزاره‌ای عقب‌مانده از جنس جهلِ چهل سال قبل می‌دانم که به حرمت خون شهدا رای می‌دادند. هزینه دادن، زندان رفتن، به زیر تازیانه رفتن، از دانشگاه و وطن بیرون رفتن را نباید دلیل بر صحت تحلیل سیاسی بدانیم که در مقام طلبکاری از جنس سهمیه‌های کنکور، حقِ پای صندوق رای رفتن را از دیگران بستانیم. اگر ما با منویات شورای نگهبان مشکل داریم که اجازه نمی‌دهد مردم به کاندیدای دلخواه خود، رای بدهند باید با منویات نگهبانانی نیز، مشکل داشته باشیم که به مردم حق نمی‌دهند با تشخیص خود در این انتخابات، رای بدهند‌. اگر چه که تمام تحلیل‌ها در مقام دفاع از بد در برابر بدتر، را می‌توان برای هر نوع انتخابی، ولو میان هیتلر و موسولینی نیز، به کار برد. فارغ از رای دادن و یا ندادن، دلیلِ آن خواهد بود که می‌تواند از شما روشنفکر و عملگرا بسازد، ور نه، همه، برچسب‌هایی می‌باشند که با آب دهان بر پیشانی خود چسبانده‌ایم. مهم آن هست که تشخیص شما منطبق بر ریختن خون کمتر از سوی مردمِ رنجور و رنج بیشتر برای خونخواران باشد. اگر ائتلافی میان تحریم کنندگان و رای دهندگان شکل نمی‌گیرد تا یکی به نفع دیگری کنار رود و یک نه بزرگ آفریده شود، دلیل بر این نمی‌شود که فردای انتخابات دست یکدیگر را در راه مبارزه با دیکتاتور نگیریم‌. هم چنان که رای در اردیبهشت هزار و سیصد و نود و شش، مانع حضور در اعتراضات دی ماه همان سال نشد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ تیر ۰۳ ، ۱۵:۲۵
i protester

ترس از این که رای ندادن، خیانت به خون شهدای انقلاب بعدی، زمینه سازی برای انقلاب مهدی باشد. ترس از این که رای دادن، خیانت به خون شهدای انقلاب قبلی، #زن_زندگی_آزادی باشد. ترس از این که رای ندادنِ شما، شبکه‌های مجازی را، بیشتر قلع و قمع کند. ترس از این که رای دادن، فالوئرهای شما را پیشتر در شبکه‌های مجازی قلع و قمع کند. ترس از این که رای شما خوانده نشود‌. ترس از این که رای شما به رای پدرخوانده نزدیک‌تر بشود. ترس از این که رییس‌جمهور تدارکاتچی باشد. ترس از این که رییس‌جمهور آتش بیار معرکه‌ی آتش به اختیارها باشد. ترس از این که سوراخ صندوق رای، آخرین روزنه‌ی سنگ قبر ما باشد. ترس از این که از یک سوراخ، بار دیگر به دست مارهای دو دوشِ ضحاک، گزیده شویم. ترس از این که این بار، تمام جان‌ها به دستِ دست‌بوس‌ها، تمام آذربایجان‌ها به دستِ روس‌ها، گرفته شوند، نه وطن و نه هم‌وطنی، نه ایرانی ماند و نه ایرانی. ترس از این که این بار، از جان تو چه می‌خواهند؟ دوباره می‌سازمت وطن، پاک و بی‌باک نه، دوباره می‌سازمت هم‌و‌طن از آبِ اضطراب، از مخدری به نام ترس. ترس از این که با رفتن پای صندوق رای، با انگشت زدن، پاهای بیشتری تیر بخورند‌، تیر بزنند. ترس از این که آقا بالا سر، سرش را زمین بگذارد، هر سه قوه مال خودشان، فرمانداری‌ها هم دار بزنند، تفنگشان را زمین نگذارند. ترس از این که بگویند به مردم، در همان قامت وزیر بهداشت، که خودت بمال. خودشان نیز تنها دستور ندهند، به میدان آیند، خوب بمالند، هم سر سران را از ته، هم سر مردمان را، یکی را با دست خالی یکی را با شیره‌ی خوب.

روی سنگ قبر ما بنویسید: برای بزدلی هم اندکی همدلی نیاز بود، آری، نترسید نترسید ما همه با هم هستیم. می‌گویند بس کنید این دو‌دلی‌ها را، مگر آن موقعی که زندگی را در شکم مادر، به دست گرفته بودی، سوالِ رای من کویت را پاسخ داده بودند که حالا که به مرگ گرفته‌اند، تا به تب راضی شوید، حالا که این همه مادر را فرزند گرفته‌اند، تا به نماینده‌ی تبریز راضی شوید، انتظارِ پاسخ دارید؟

ما دیوانه‌هایی زنجیری بودیم در حکومت قتل‌های زنجیره‌ای یک دیو. ریسمانی به نام ترس که مدام به آن چنگ می‌زدیم و دست زدن به هر انتخابی، صورتمان را کبود و پیشانی بلندمان را پشیمان می‌کرد. ما تنها می‌خواستیم به دیکتاتور، رای کبود دهیم، اما زیر گنبد کبود، رنگ‌ها هم مثل آدم‌ها عوض می‌شدند. هیچ قتل عامی، ولو در خارج، حبسِ ابد نمی‌گرفت این نَفَس ما بود که داخل صندوق‌های رای حبس شده بود. می‌خواستیم با بیرون آمدن از آن، نفسی بکشیم اما چگونه؟ با فرو کردن انگشت داخل همان سوراخ؟ می‌بینی هیجان که جای جان را می‌گرفت، تجاوز چه قدر دستی، دم دستی؛ بستنِ روزنه، گشودن راه، تعبیر می‌شد؟ تو گویی رای انداختن مثل بچه انداختن از پس یک تجاوز بود هر انتخابی که می‌کردی، آقا برنده بود یا پرونده‌‌ی جنایتش پاک می‌شد یا فرزندش از صندوق، از تنِ دق داده‌ی تو، بیرون می‌آمد. ما چه قدر تنها بودیم و سر دادن یا ندادن، انداختن یک رای، بر سر یکدیگر فریاد می‌زدیم. آن‌ها دست در دست یکدیگر، سوار بر اسبِ قدرت، به پیاده‌روی اربعین و غدیر می‌رفتند. چه قدر ترس داشت این حکومت، حکومتِ ترس.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ تیر ۰۳ ، ۱۵:۱۵
i protester