اعتراض

درد ضربدر درد

اعتراض

درد ضربدر درد

اعتراض

این خط‌خطی‌ها قصد آفرینش ندارند تنها یک لحظه بیرون جهیده‌اند و زِهدانی نیافته‌اند. از این زمزم درد هر چه می‌خواهید بردارید، صاحب آن ملتی رنج‌دیده هستند.

بایگانی
سه شنبه, ۱۹ تیر ۱۴۰۳، ۰۳:۳۳ ب.ظ

روسپیانِ با ایمان

نمی‌دانم چه طور با یک جمله‌ی ساده در ادبیات، می‌توان تمام پروتکل‌های ادبی را نقض کرد؟ رای را ملت می‌دهند و تنفیذ را رهبری می‌کند.

مَثَل آن اساتید ستاره‌دار و یا محبوسین چند قدم رفته تا پای دار که نه این دیکتاتوری را قبول دارند، نه اپوزیسیون دیکتاتوری را، نه دیکتاتور را می‌پرستند نه دل به سرنگونی آن با منویات دیکتاتور یا حتی جبهه‌ی پایداری بسته‌اند، مَثَل همان کسانی که دور نخست رای نداده‌اند و دور دوم از ترسِ کشتن تمامی چراغ‌‌ها به دست جنس تقلبی چراغ و پاقدمِ روح هم‌نام چراغ، مصباح؛ عهد با خویشتن را شکسته‌اند، و جمعه‌ی آخر، تک و تنها، به آقای پزشکیان رای داده‌اند، مثل آن آدمی می‌ماند که میانِ سپوخته شدن خود و سوخته شدن دیگری، اولی را انتخاب می‌کند.

آن‌هایی که پاک مانده‌اند، از آن سوی آب، از آن سوی گود، با همان دینِ ضد دینشان، حکم سنگسار می‌دهند. می‌گویند اندام تو دارند در این قیامت، شهادت می‌دهند، آن فلک را در تحت، سقف شکافته‌ای. کدام پایت، میانِ دو پایت لغزید؟ تویی که طرفدار خونریزی نبوده‌ای، چگونه منت، دامنت به خون آلوده شد؟ تویی که جانت کف دستت بود، از ترس کدام سر نیزه، به عشق کدام آغوش، آلت، دست گرفته‌ای و آلتِ دست شده‌ای؟ تویی که یک چشمت را در راه آزادی در زندان داده بودی چگونه چشم دیگرت را در زندانِ آزادی فرو بستی؟ تو به تنت خیانت کردی و به قیمت متلاشی شدن، تلاشیدی تا فرهنگ تجاوز، خود تجاوز درست جا بیوفتد. مسئول تمام خون‌هایی که زین پس در پیاده‌روی این رختخواب ریخته می‌شود، شمایی.

و درد آن جا به استخوان، به خوان هفتم، به شراب هفت خط، می‌رسد که همان جانی که ابتدای داستان برایش این همه زخم به تن و زخم زبان به جان خریده بودی، به تو تن فروش می‌گوید و البته به زبان عامیانه وطن فروش. چند روز بعد، چند ماه بعد، او را در خیابان، هم‌نامِ همین ماهِ تیر، تیر می‌زنند، تنش با گلوله سوخته می‌شود و چه بسا چند ساعت قبل از آن، داخل یک ون نیز سپوخته. با آن همه سرزنش و سرخوردگی، همان کسانی که این بستر را فراهم کرده‌اند، به تو پیشنهاد می‌دهند، که با آن کارت، با آن زخم کاریت، با آن انتخاب بد و بدترت، بیا و اصلا بدکاره شو.

تو نمک‌گیر شده‌ای، بیا و شهوت قلمت را در زهدانِ نمکدان جبهه‌ی انقلاب خالی کن. پایت را از گلیمت دراز نکنی، دستت جلوی کسی دراز نخواهد شد. برای ثلث آن #زن_زندگی_آزادی، برای زندگی، برای معاش، برای امرار معاش، رفتن چرا، در همین اتاق خواب پیش ما بمان و پس بگیر حقوقت را، حقوق ماهیانه‌ات را، شبانه‌روزی‌ات را، حقوق شبانه‌ات را. و چون تن ندهی، همان حکومتی که سنگ جلوی پایت می‌انداخت، سنگ می‌دهد دست ضد حکومتی‌ها، چه وحدتی میانِ دو تا ضد. سنگسارت می‌کنند دوباره، چند باره، پاره وقت، تمام وقت با همان سنگ بزرگی که علامت نزدن بود، با همان قلب مردمی که برای آزادی می‌زد، می‌زند. خوش‌نشین و بالانشین روی تو می‌نشینند تا آتش تندشان خاموش شود، تا آتش این شمع فداکار آزادی نیز خاموش شود، برنده‌ی انتخابت و انتخابات نه آفتاب که همان سایه می‌شود، سایه‌ی آقا بالا سر، همسایه‌ی آقا بالا سر. عده‌ای را با گرفتن، ارتباط از جامعه قطع می‌کنند و عده‌ای را با نگرفتن، اصلا با همان پرسش ساده‌ی چرایی نگرفتن قطع نخاع می‌کنند. آن که روی دلش پا گذاشته بود، فصل الخطاب و مرگ بر فصل الخطاب، بزدل خطابش می‌کنند. اگر تاریخ را فاتحان و جان باختگان، هر دو یک جور بنویسند، دیگر چه شبهه‌ای برای دروغ باقی ماند ای روسپیان با ایمان؟

راستی مگر شما از زندگی چه چیز می‌خواستید؟ جز سواد ِ خواندن و نوشتن؟ جز ایمان به آزادی ولو آب باریکه‌‌ای، با تمام سلول‌ها، در تمام سلول‌ها؟ آیا زندگی همین لیس زدن کاسه‌ی دهنی‌ بود؟ سگ دو زدن تا بوق سگ؟ می‌گویند باقی مانده‌ی غذایتان را دور نریزید، اسراف می‌شود، باید از طریق گُه‌وارش شما دور انداخته شود. می‌گویند آدمی را آفریده‌اند برای خوردن، روی هم خوردن. برای خوابیدن، روی هم خوابیدن. وای که چه قدر شما دیوانه‌وار نمی‌خواستید مثل ایشان شوید. شما را نه برای پرستش، برای پرسش ساخته بودند، نه برای برخورد فیزیکی، برای فیزیک، نه برای ریاضت، برای ریاضی، نه برای مردن با نماز آیاتِ رعد و برق، برای نمردن، از خاطرِ برقِ چشم، نه برای معافیت از بودن مثل آبِ روان، برای معافیتِ اعصاب و روان. راستی که شما چه دیوانه‌هایی بودید در این شهر دیوهای دیوانه‌. هم صفت ولی این کجا و آن ولی کجا؟

#علی‌رضا_رجایی #محسن_برهانی #علی_شریفی_زارچی

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳/۰۴/۱۹
i protester

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی