ای کاش تمام آنهایی که نماز نخواندهاند، روزه نگرفتهاند، اما همیشه راستش را گفتهاند و چند واحد استخدام افتادهاند همدیگر را پیدا کنند و از زیر نگاه کودنپنداری جامعه خلاص شوند. ای کاش تمام آنهایی که نماز خواندهاند، روزه گرفتهاند، حال خوبشان حال دیگران را خوب کرده است و کار خوبشان توی این سرا برای حرمسرا توی آن سرا نبودهاست، همدیگر را پیدا کنند و از زیر نگاه اُمُلپنداری جامعه خلاص شوند. میتوان خیلی راحت هر آن چه به نام دین به خوردمان دادند بلعید و استراحت کرد، میتوان خیلی راحت زرق و برق این دنیا را جدی گرفت و خود را فروخت و با پولش استراحت کرد، میتوان خیلی راحت با دلی پر برای پوچی دنیا مهمانی گرفت و بیخیال خیالهایی شد که تنها فشار و شکست زندگیشان، شکستن نوک مدادفشاریشان بوده است اما این راحتطلبیها ما را تشنهی فساد خواهد کرد. نمیشود دینی داشت که این همه سال برایش دولا و خم شوی و به خاطر از دستدادن عزیزی کافر شوی. نمیشود کفری داشت که این همه سال دولا و خم شدنهایش را مسخره کردی باشی و برای از دست ندادن عزیزی دوباره مومن شوی. این ترسِِ از دست دادن و باور نداشتن به اعتقادات، ما را بندهی فساد خواهد کرد. اما این تمام ماجرا نیست وقتی یک نفر عزیزش را از دست داد، تماشاچیان دیروز به روی صحنهی امروز میآیند و میگویند غم آخرتان باشد یعنی میخواهند او را فریب دهند و با غیرعادی خواندن مرگ، زندگی را برای او عادی کنند. غافل از آن که تا مرگ را به عنوان یک آغاز یا پایان باور نکرده باشی، چه دیندار باشی چه بیدین، از دستدادن سایهی دیگران مثل سایه دنبالت میکند. برای نسل من دین آمده بود مکارم اخلاق را تمام و کامل کند اما به ناگه اخلاق را خورد و تمام کرد. من تشنهی ایمانی هستم که اگر تیرکمانهای پرندگان آسمان او را نشانه روند باز سرش را زمین نمیاندازد و بندهی کفری که اگر کشیشهای جهان زمین را دور سرش بچرخانند باز سوالش را پس نمیگیرد. باید آنچنان خوبی کرد که گویی جور خدای مرده را نیز تو میکشی و آن چنان امیدوار بود که خدای زنده دارد تو را بر دوشش میکشد.