اعتراض

درد ضربدر درد

اعتراض

درد ضربدر درد

اعتراض

این خط‌خطی‌ها قصد آفرینش ندارند تنها یک لحظه بیرون جهیده‌اند و زِهدانی نیافته‌اند. از این زمزم درد هر چه می‌خواهید بردارید، صاحب آن ملتی رنج‌دیده هستند.

بایگانی

می‌گویند ساعت‌ها را یک ساعت به عقب کشیده‌اند اما می‌خواهند زمان را هزار و چهارصد سال به عقب بکشند.
می‌گویند تابستان تمام شده است، دوباره مثل تابستانِ شصت و هفت، جانِ جوان‌های ما، جانِ جوان‌های ماه، تا هفت پشت، تباه شده است. 
دوباره پاییز اومده، پادشاه فصل‌ها، فصلِ پادشاه.  مردم را از پا در می‌آورند، زودتر از برگ‌ِ درختان، آخر پادشاه گفته باشد مرغ یک پا دارد، هر امینی که محمد امین نیست، موی بلند بگذارد. آسمان سرپناهِ آهِ مظلوم، نباید یک مو از سر ستمکار کم شود. نباید لا اکره فی الدین، اصول دین شود.
دوباره باران، دوباره آبان. دوباره بنزین ریخته‌اند روی آتش‌های زیر خاکستر، خون ریخته‌اند در صحن دانشگاه، در بطن نیزارها. دوباره جنگ تحمیلی، راه قدس و سپاه قدس، از کردستان، از تهران، از تمام ایران گذشته است. دوباره مهر اومده، کلاس‌های گشت ارشاد با دست پر، با تفنگ سر پر اومده.
آمبولانس‌ها، نه به درمانگاه، به پاسگاه می‌روند، برای پاشیدن نمک به روی زخم‌ها، به روی آدم برفی‌ها، برای درمانِ بی‌خوابی‌آدم حسابی‌ها‌. از پادشاهی که در آبان پنجاه و هفت صدای مردم ایران را شنید تا پادشاهی که در آبان نود و هشت با پنبه صدای مردم ایران را شنید، هنوز دارند می‌گویند نواره.
آری نواره، نوار پیروزی. رهبر محبوب خلق، یک دختر از آب در آمده. از روزی که پایش را در تهران، زمین گذاشته است تمام حکومت نظامی‌ها، نقش بر آب در آمده. گویند محرم و صفر هست که اسلام را بدون جمهور، زنده نگاه داشته است، این صفر هست که به آخر آمده. بگو ساعت‌ها را عقب‌تر هم بکشند، زنگ آخرالزمان فرمانده به صدا در آمده. #مهسا_امینی
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مهر ۰۱ ، ۰۰:۳۷
i protester

جانی‌ها، علی جانی‌ها، حسین جانی‌ها، از سحر خدایاری، شب عاشورای سال هزار و سیصد و نود و هشت، جان می‌گیرند و از مهسا امینی، شب اربعین سال هزار و چهارصد و یک. می‌گویند این قوم اشقیا، برای حسین، لباسِ سیاه، بر تن کرده‌اند اما عجب که یزید را روسفید کرده‌اند. می‌گویند امام حسین ‌می‌گفت اگر دین ندارید لااقل آزاده باشید، اما تو گویی این ملت امام حسین هر آزاده‌ای را به اسم دین‌داری، دار می‌زنند. اگر چه چادر سیاه حجاب برتر هست به کفن سفید نیز، رضایت می‌دهند‌. از دینِ حسین چیزی، جز یک تار مو نمانده است. لیک، این دین یزید هم نیست که مو به مو، برایش حدیث آورده‌اند.
مادر از در، در آمده بود و پدرش در آمده بود. بالای قبر دخترش، کمرش خم، هر چه کمان بود، کم آورده بود. آری بهشت را این چنین به زیر پای مادر می‌کنند، با این همه زنده به گوری و تکفیر دختران، آیات سوره‌ی تکویر، پخش زنده می‌کنند. اذا الشمس الکورت، آن گاه که خورشید، تاریک می‌شود، سر حسین بر نیزه‌ها، سر دختران، به زیر دست و پا. این تاریخ نیست که تکرار می‌شود، در جغرافیای ما، نه زنی و نه زینبی اسیر نمی‌شوند، این عادت ماهیانه‌ی حکومت ماست که خون‌های زنانه‌ی زمانه‌ی ما، آزاد می‌شوند. چون نیک بنگری، جان‌ها همه به قربانِ جانِ قربان می‌شوند، خدا، ابراهیم، اسماعیل، هاجر، همه قربانی می‌شوند. آن کس که سر به زیر، نتوان کرد، سر به زیر خاک می‌کنند. آن کس که در خانه، اسیر، نتوان کرد، به مسیرِ غسال‌خانه هدایت می‌کنند. اما چه سود، که هنوز ندانسته‌اند با زدن بر سر و موی سر، نه زمان و نه زنان، به عقب، برنخواهند گشت، این قصه‌ی گشت عقب‌مانده‌ی ایشان هست که به سر رسیده است.
#سحر_خدایاری #مهسا_امینی #گشت_ارشاد #سقز
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ شهریور ۰۱ ، ۰۰:۳۳
i protester

پاره‌ی تن به وطن خوش آمدی. جگر گوشه، از تمامِ دنیا، به این گوشه، خوش آمدی. از تن مادر به مامِ وطن، خوش آمدی.
چگونه می‌توان از آزادی سخن راند و حرمتِ آزادی تو را پاس نداشت؟ از همین ابتدا می‌‌توانی یقه از پیرهن من و مادرت و داد از این همه بیدادی، بستانی که چرا ما تو را به اجبار، به این دنیا، به اجبارِ این دنیا، آورده‌ایم؟ اما مگر به دنیا نیاوردن تو نیز، صورتی دیگر از اجبار نبوده است؟ تو بگو با این خلقتِ آزادی ستیز چه کنیم که از قضا شاه بیتِ آزادی‌خواهانش، انسانی بوده است که آزاد خلق شده. روشنای ما، تو را نوید کدام برابری و آینده‌ی روشن دهم که زن را در این سرزمین، بن مضارع فعل زدن می‌دانند و گیسوانش را طناب دار دینی بدون مدارا می‌پندارند. تو را چه پندی دهم که این جا از هر چه ارشاد هست روحش شاد می‌بارد. دختر بی‌گناهِ من، بگذار آب پاکی را روی دستان کوچکت بریزم که دنیا دیگر آن کیسه‌ی آبِ داخل شکم مادر نیست، سپاه یزیدی داریم بالا دست که آب را گِل می‌کند و علی اصغری که به علی اصغر هم رحم نمی‌کند. می‌گویند سایه‌ی پدر و مادر، بالای سرت و تو چه می‌دانی سایه‌ی قبله‌ی عالم، هر سایه‌ای را در ظهر عاشورا کوتاه‌تر می‌کند؟ 
گمان مبر که آن سوی عالم، فرق دارد و همیشه تو را یک مریم میرزاخانی می‌خواهند، آن جا هم پایش بیفتد، فراخی سینه‌ی تو را می‌خواهند برای توانایی رنج کشیدن و لذت را نیز، کشیدن، نه چشیدن، از برای دیگری، با خوابیدن و خواباندن ناآرامی‌های یک تن. 
مامک من، یک وقت، توی ذوقت نخورد که من را همان به که با بند ناف، خودم را دار می‌زدم و نیامده به این دار دنیا، از دست، می‌رفتم. گریه مکن بر رنج خودت، بر رنج مادرت و بر رنجِ تمام زنانِ سرزمین مادری‌ات. تمام آدمی به امید زنده هست و چه آدمی، آدم‌تر از نوزاد که با نهایت امید، می‌مکد‌؟
گلدسته‌های مساجد را می‌بینی؟ دستانشان به نشانه‌ی تسلیم بالا رفته است، تو گویی از دست خدا هم کاری ساخته نیست. با این همه، در این تاریک‌خانه‌ی ایرانیان، نورِ دیده‌های فراوانی فدا شده‌اند تا شاید شمعی کاشته شود و دستی به نشانه‌ی سوال، بالا برده شود. روشنای من، دستانت را دریغ مکن از مردمی که این همه دستِ بد آورده‌اند. فرودستانی که با دست خدا بر سرشان، دمار از روزگارشان در آورده‌اند. می‌گویند یک دست صدا ندارد، با یک گل بهار نمی‌شود. تو در این شطرنجِ رنج، خود، هزاردستان، خودِ گلستان باش. نیازی نیست سری توی سرها در آوری همین که خود را به خدمتِ دانستن در آوری و سر در آوری، سرت بلند خواهد بود. سرت نترس، تنت فروتن و پشتکارت، پشت دنیا را به خاک مالیده، رنجت نه برای هیچ که هیچ رنجت بیهوده مباد. خوش آمدی در عصر ناخوشی‌ها. بمانی روشنا در عصر تاریکی‌ها.
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ شهریور ۰۱ ، ۰۰:۳۲
i protester

آدمی را گاه زندان می‌کنند، گاه تبعید و گاه زندان آدم را تبعید می‌کنند.  
یخ را برای زخم‌های صورت سپیده نمی‌برند، برای پیاده‌روی اربعین، مکن ای صبح طلوع، می‌برند. آب را برای شهرکرد، همدان، کشاورزان نصف جهان، نمی‌برند، برای بخورید و بیاشامید، یک آبی هم روش، برای مبارک است این فولادِ آب دیده، برای فولاد مبارکه می‌برند. 
ای قوم به نینوا رفته، کجایید؟ مگر از سر حسین بر نیزه و اسارت لیلا به زورِ سرنیزه، نشنیده‌اید؟ از لیلا حسین‌زاده تا حسین رزاق را به جرمِ اقدام علیه امنیت ملی، گرفته‌اند، دل، خوش مکنید که برایتان با فیبر نوری، در عراق، جا گرفته‌اند، نت شما، خاموش هست و نقشه‌هایتان کربلا را اشتباه گرفته‌اند.
#امام_حسین #سپیده_رشنو #حسین_رزاق #لیلا_حسین‌زاده #قطع_آب #شهرکرد #همدان #پیاده‌روی_اربعین #فساد_فولاد_مبارکه
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ شهریور ۰۱ ، ۰۰:۳۰
i protester

چگونه آدم‌هایی که از سایه‌ی خودشون می‌ترسند و این سوی آب، یک بار هم آب خنک، نخورده‌اند، روح سایه را سنگ می‌زنند؟ سایه‌ای که نه از ظل الله ترسیده بود و نه از روح الله. 
به قول نخست وزیر امامِ جنگ، داریم با سایه‌ها می‌جنگیم‌، با سایه‌ای از سایه. در عصری که با چپ‌ها، چپ افتاده‌اند، دوست داریم او عضو حزب توده باشد. در عصری که روح رضا شاه، شاد شده است دوست داریم او برای روح خدا، شاعر بوده باشد.
دل زمین گرفته است و نمی‌داند اگر سایه بر روی زمین افتاده است، پس چرا سایه‌ی زمین بر روی ماه، ماه هم گرفته است؟ می‌بینی ما به جای سایه‌ی آقا از آقای سایه انتقام گرفته‌ایم. 
ما حتی دوست نداریم آقای نخست‌وزیر پرچم مبارزه دست گرفته باشد، حتی اگر او را در خانه‌ی خویش، بیش از یک دهه گرفته باشند و حسینی باشد خروج کرده بر سلطان، بر سلطان جنگل، بر اسد، بر اسد الله، بر علی و فرزندان علی. ما بیشتر دوست داریم که او نخست وزیر آقا بوده باشد تا آقای نخست‌وزیر و چه بهتر که در بند، حال مردم را با یک بند گرفته باشد: به راستی چه جان( ِ/ی) بیداری هست آن که جان‌های بسیار گرفته است؟ 
چه خدایی؟ چه روح خدایی؟ خدایی که روحش نیز، در سرزمین شیطان بزرگ، برای قبض روح، نیتِ قربت الی الله، ‌می‌کند. می‌بینی حتی برای نخست‌وزیرِ سبز، هم مهم می‌باشد که تاجِ الله، روی سر کدام ظل الله، سبز شده باشد، که اگر نبود، حکماً، بر آن فتوی می‌‌شورید.
ما مدام دنبال آنیم که چه کسی حرف زده است نه آن که چه حرفی زده شده است‌. برای ما فرق دارد که آیه‌ها را خدا گفته باشد یا شیطان. سلمان فارسی یا سلمان رشدی. اعلیحضرت یا علی‌حضرت. روح الله یا ظل‌ الله‌. برای همین هست که به ارغوان، به درخت، به قلم، به سلمان، به شیطان سنگ می‌زنیم. ما به راست بودنِ پندارمان ایمان نداریم، برای همین هست، که چنین هراسانیم از دورغی که می‌پنداریم. فرقی ندارد هولوکاست زیر سوال رود یا قرآنِ بی کم و کاست. ما می‌ترسیم خدایمان تنها یک سایه باشد، در شب، روی دیوار، برای همین هست که سپیده نزده، داریم سپیده را می‌زنیم. ما برای حفظ تاج، تخت و منبر، عکس‌ها را پایین می‌کشیم و صاحب عکس‌ها را با طناب دار بالا می‌کشیم. نگویید سپیده کجاست؟ ما همین حالا هم، صبح را داریم، صبحی که دولتمان بدمد، دولتِ کودتا.
#امیرهوشنگ_ابتهاج #میرحسین_موسوی #سلمان_رشدی #علی_کریمی #سپیده_رشنو_کجاست؟ 
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ مرداد ۰۱ ، ۰۰:۲۰
i protester

از محرم سال هزار و سیصد چهل و دو تا محرم سال هزار و چهارصد یک، روحانیت، تمام تلاش خویش را کرده است که از اعلیحضرت، صدام حسین و شیطان بزرگ، یک یزیدِ تمام عیار بسازد و از روح خدا و علی‌حضرت، یک امام حسین بی یار. اما یک جای کار لنگیده است و آن این که، آن ثلاثه‌ی زر و زور هرگز آلوده به تزویرِ سلطنت اسلامی، جمهوری اسلامی، ایالات متحده‌ی اسلامی نبوده‌اند. از قضا، این روحانیت و حکومت روحانیت بوده است که روز به روز، بیشتر خود را حکومت اسلامیِ امیرالمومنین خوانده است و مخالفینش را خارج از دینِ خدا، خارجی نامیده که باید لب به اعتراف و دست به بیعت، بگشایند. حسین، حسین شعارش شده است و به شهادت دادنِ حسین، افتخار‌ش. آری بله قربان گویان، یزید را حسین صدا می‌زنند و صدای هل من ناصر ینصرنی حسین را به قربانگاه می‌برند. از صدای مادران دادخواه آبان تا صدای دختران مخالفِ نیزه‌ی پر از قرآن، حسین، تغییر جنسیت داده است و یزید دل به مداحانی که اهل یزد، اهل آتشکده‌های یزد، نباشند، تا مبادا خرقه‌ی زهد و ریا سوزانده شود. هر چه باشد دل‌ها،‌ دخیل‌ها، نقاب‌ها بسته شده است به القابِ جانشین امام زمان، امام حسین زمان. هوچی و شیپورچی‌ فریاد می‌زنند : امام زمانت را بشناس.
آری فرقی ندارد به شراب ایستاده باشی یا به نماز، سوت و کف زده باشی یا بر سینه و سر، مهم آن هست که بعد از خاوران شصت و هفت، بعد از عاشورای هشتاد و هشت، سمتِ کدام حسین، ایستاده باشی؟ اصلا چه فرق دارد عمامه‌اش سیاه باشد یا سفید؟ نامش حسینعلی باشد یا علی؟ مهم آن هست که تو درست، سمت مظلوم ایستاده باشی، چه در یمن باشد و چه در اوکراین. 
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ مرداد ۰۱ ، ۰۰:۱۰
i protester

در مملکتی که حجاب مهم‌تر از سیلاب هست، مهم نیست سرت را زیر آب کرده باشند و یا روی سرت، گرد و خاک پاشیده باشند، تنها می‌خواهند یک چیزی روی سرت را پوشانده باشد و چه بهتر که طبیعی و به دست طبیعت باشد. 
مسئولان، بدون چکمه، به مناطق سیل‌زده سر می‌زنند تا مبادا چکمه‌های بیت‌المال برای سرکوب، اسراف شده باشند.
در نهضتِ عمامه‌ها‌ی سیاه، اقتصاد مال خر هست و آنان که باید در کلاس‌های نهضت سوادآموزی باشند، مدیر، مدبر و جامع‌الشرایطند، رییس شهر، رییس مردمِ شهر، کدخدا، خود خدا هستند.
 قضا و قدر هست، یک روز از تشنگی می‌میری و یک روز از خفگی در آب. برای مردمی که از آبِ امامزاده به لب جاده پناه برده‌اند، از لب تشنه‌ی امام سوم شیعیان سخن می‌گویند. 
آی دخترک سه ساله‌ی حسین، تو را به کدام کربلا می‌برند؟ که در سرزمین من، نینوا را جلوی چشم دخترکان می‌آورند. قیامتی به پا می‌کنند، از برای اعتراف، دست، پا، چشم، زبان، آن عضوهای با حجاب، همه را به زبان، در می‌آورند. تو بگو شکنجه‌ی آن حنجره‌ی پاک، کفاره‌ی کدام گناه بوده است؟ که با امیرالمومنین بیعت نکرده است، خونی که در رگ هست، اهدا نکرده است. می‌بینی همیشه یزید، تنِ حسین، عریان نمی‌کند؟ گاه با حجابِ دین و دینِ حجاب، خشونتِ عریان می‌کند. گویند حسین در شب عاشورا به یاران خویش گفته باشد: هر که نمی‌خواهد در همین ظلمت شب، از کربلا برود. همان چنان که زینب ابوطالبی در صدا و سیما گفته باشد: هر کس اعتقاد ندارد، جمع کند، از ایران برود. هم چنان که محمد رضا شاه گفته باشد هر کس به حزب رستاخیز تعلق ندارد و توده‌ای باشد، پاسپورتش را بگیرد و از ایران برود. حالا برای اولین بار، یک نفر از طبقات پایین، به طبقات بالا، گفته باشد: اگر نمی‌خواهی برو، نه از وطن، تنها، پایین برو‌، از اتوبوس. سَری که این چنین بی‌قانونی کرده است، باید هم با چنان سیمایی به صدا و سیما ببرند. که حسینی‌ست از دینِ خدا خارج شده، شیطانی‌ست از لطف کدخدا، رانده شده. 
امامزاده زیر آب رفته است و سفینه‌ی نجات، حسین را به گِل نشانده‌اند. چند خانه‌ی روستایی که در امان مانده‌اند، به جای آب، عذابِ دگر، می‌دهند. به جرمِ ایرانی خارجی بودن. خارج از دینِ این علی، بهایی بودن. می‌گویند: هر که نمی‌خواهد در همین ظلمت شب، از این کربلا برود. با نامِ حسین، حسین را می‌کُشند و بر سر مردم، پارچه‌ی سیاه می‌کِشند. آری محرم و صفر هست که اسلام را برای شکنجه‌ی بیشتر، زنده نگاه داشته است. سالی که نِکوست، از محرمش پیداست و برای ستمدیدگانی که از زندگی سگی، رسم وفا، وفای به عهد، عهدِ آزاد زیستن در عهد غل و زنجیر، نمی‌آموزند، سر حسین را هم چون قرآن، بالای سر نیزه می‌برند. به عزا می‌نشینند و ایستادن در برابر ستم را از یاد‌ها می‌برند. برای ملتِ جسدِ امام حسین، برهنگی تنِ زنان گناه هست و برهنگی تنِ حسین ثواب. شمشیر‌های برهنه‌ی دینِ کور، فرمان مشروعیت را امضا و فرمان مشروطیت مظفرالدینِ لب گور را گور به گور می‌کنند.
#سپیده_رشنو #روستای_روشنکوه #بهایی #ملت_امام_حسین #سیلاب
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۰۱ ، ۰۰:۰۷
i protester

دست‌هایی که برای رسیدن به روح خدا و بت‌شکن، بالا برده می‌شدند حالا برای رسیدن به بستنی و ساندیس بالا برده می‌شوند. همین قدر خواری و جیره‌خواری، که روح خدا خود بتی شد آدم‌خوار.
از پیش از گهواره تا پس از گور، گشت ارشاد راه انداخته‌اند. سینه به سینه، خانه به خانه، از تاریک‌خانه‌ی رَحِم مادر تا سینه‌ی قبرستان، گشت بارداری، گشت حجاب اجباری. دنبال سیاه‌لشگرند برای ادامه‌ی حکومتِ سیاهِ، دنبالِ پارچه‌ی سیاه بر قاب عکس‌های زندگیِ مردگان. مهم نیست نوزاد چگونه به دنیا می‌آید؟ در کدام محیط زیست، خواهد زیست؟ اگر یک تکه گوشت هم باشد کافی‌ست برای قربانی کردن، نذرِ قربان کردن. مهم نیست در کدام دنیا به دنیا آمده باشی، همین که یک تکه استخوان باشی کافیست تا حجاب بر تو واجب شود، مبادا سگی تحریک شود. می‌خواهند دیوار گوشتی بسازند، تا از آن بالا بروند و پرچم امریکا را پایین بکشند. فرعون، گمان برده است که موسی، در نیل، سلام فرمانده خواهد خواند، که اگر خدا در روحی بدمد حتما روح الله خواهد شد. 
شعار حکومت هست: خدایی که دندان دهد نان دهد، گور بابای مادر بچه. رَحِم‌ها همه به اجاره‌ی داروغه و سلطان در آمده‌اند. آلت جنگی فرو می‌کنند تا از زخمِ سر، باز، سرباز به دنیا آید. 
تا ابتکار عمل به دست گیرند، مثل روسیه، مثل ایران، جنگ با اوکراین، هواپیمای اوکراین‌. مگر نمی‌بینید خدا به حکومتِ تا دندان مسلح پوتین، گندم و نانِ اوکراین دهد؟ گشت ارشاد در خاکِ مستعمره‌ی روس، روی مردم  ایران را سیاه می‌کند و وزیر ارشاد در خاک روس، خود مردم ایران را. چرا زانوی غم بغل می‌گیرید؟ آن عهدنامه‌های گلستان و ترکمنچای مربوط به روسیه‌ی تزاری بود، ما در برابر روسیه‌ی دوزاری، زانو می‌زنیم. آن شوروی کمونیستی بود که نامه‌ی خدای ما، روح الله را در زباله‌دان انداخت، حالا که مسیح، بر روسیه حکم می‌راند، و بر دستان خدای ما، قرآن نازل می‌کند، ز چه رو شکایت کنیم؟ او همان پسر خدایی هست که بشارت داده شده بود پشت سر امام زمان ما نماز می‌خواند. علی دارد او را سجده می‌کند، او چگونه ابن ملجم از آب، در آید؟
آن گاه که حکومتی این چنین در برابر بیگانه، سر خم می‌کند، باید هر چه سر هست بپوشاند تا کشف عورتش، سرسپردگی‌اش، به چشم نیاید. باید هر چه سرِ زن هست، عورت، خطاب کند و هر چه سر مرد هست، آلت. باید تمام ساعات و حالات به تجاوز بگذرد تا از تجاوز بیگانه به راحتی بگذریم. می‌بینی چه قدر پیشرفت کرده‌ایم؟ اگر روزی آدم‌ها، عورتشان را با برگ می‌پوشاندند، حالا برگ برنده‌ی ما همان عورت شده است.
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ مرداد ۰۱ ، ۲۳:۳۱
i protester

می‌گویند زنان محجبه حق ندارند در کمپین مخالفت با حجاب اجباری شرکت کنند، می‌بینی در این سرزمین، حقِ اعتراض کردن، هم انحصاری‌ست؟ یعنی مردان هم نمی‌توانند به دفاع از حقوق زنان بپردازند و یا زنان و مردان به دفاع از حقوق دگرباش‌ها و یا فارس‌ها به دفاع از حقوق قومیت‌ها و یا شیعیان به دفاع از حقوق بهاییان. می‌بینی حکومتی خودکامه چگونه مخالفان خود را خودکامه، تربیت می‌کند؟ اینگار نه حکومت و نه مخالفان حکومت، نمی‌خواهند من و تو، ما بشویم. هر که با ما همراهی می‌کند، نیز، قطع نخاع می‌کنیم. اینگار برای همه روی سر ما مهم هست نه توی سر ما. و چه تصور باطلی‌ست که گمان می‌کنند حکومت، به خواست زنان محجبه، از برای به انحراف کشاندن اعتراضات، احترام خواهد گذاشت و پیروزی به نام ایشان ثبت خواهد شد. اگر تنها ملاک، محجبه بودن بود، که رییس سازمان مجاهدین خلق، رییس‌جمهور ایران شده بود. این چه افکار ریاکارپروری‌ست که در سر می‌پروارانیم؟ فرادی آزادی هم، هر که تا دیروز چادری بوده است حجاب از سر بر می‌دارد تا در حکومت بعد استخدام شود، هنوز حجاب و ظاهر برای ما، تعیین تکلیف خواهد کرد.
به قول حافظ
هر که خواهد گو بیا و هر چه خواهد گو بگو
کبر و ناز و حاجب و دربان بدین درگاه نیست
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ تیر ۰۱ ، ۲۳:۲۷
i protester

می‌بینی برخوردِ حکومت با مردم و مردم با حکومت، چه قدر فرق دارد؟ گشت ارشاد، سوار می‌کند و مردمِ ستم‌دیده‌ی عصر بیداد، پیاده می‌کنند. اتوبوسِ حجاب اجباری دارد به خطِ آخر، به آخرِ خط می‌رسد. آخرِ این قصه، آن آمری که فرمانِ ایست می‌دهد در ایستگاه، پیاده می‌شود. هر چه قدر هم اسلحه‌اش، دوربینش را بیرون می‌کشد، سر نترسی هست که بگوید بزن، بزن، بگیر، بگیر. آن حجاب را اگر اعتقادی بود حالا دیگر نیست که اگر بود حتما می‌گفت من هم خدایی دارم نه آن که هم‌چون ابرهه بگوید من هم سپاهی دارم. زنانی که به اختیار، حجاب را برگزیده‌اند، آب پاکی را روی دست حکومت می‌ریزند، برای پاک زیستن، همدست حکومت نمی‌شوند. یک نفر زیر لب می‌گوید: سرانجام جان حکومت توسط همین اسب‌های تروا، اسب‌های تروجان گرفته خواهد شد.
نمی‌دانم دانشجویان ستاره‌داری که این سال‌ها از اتوبوس دانشگاه اخراج شده‌اند چه حالی دارند؟ چرا باید کسی که همه چیزش را بخشیده است به فکر گرفتن، انتقام گرفتن باشد؟ خبر می‌آید حکومت، سواره را پیاده کرده است تا از حالِ پیاده، پیاده نظامِ نظام، خبردار شود.  می‌بینی تو هنوز در فکر آنی که آیا انتقام گرفتن، کاری اخلاقی‌ست؟ و آن‌ها سپیده دم نشده، دم مسیحایی سپیده را گرفته‌اند. در روز عید غدیر، در روز عفوِ سلطان، در حقِ مجرمان، سقفِ زندان، سرپناهش می‌شود به جبرانِ کلاهی که اجازه نداده بر سرش برود. 
آن بیرون، حکومت با مهدیه‌ی تهران ارضا نشده، مکان را تغییر داده، در پارتی ده کیلومتری، میدان ولی‌عصر را بند و ولی عصر را به بند آورده است. با هزار و صد سال کم آوردن در برابر سلطنت قبل، جشن‌های هزار و چهارصد ساله برگزار می‌کند. نباید کسی صدای سکوت بیست و پنج ساله‌ی علی را به خاطر مردم، بشنود. شیعه‌ی تنها، تنها غدیر می‌شناسد، و غدیر یعنی انتخاباتِ فرمایشی. اصلا مردم برای بیعت آفریده شده‌اند و نه رای دادن. دست تنها یک نفر بالا می‌رود، همان دستی که دست خدا بر سر ماست. چه می‌گویم؟ دست تمام مردم را نیز باید بالا برود، چرا که اسیر شده‌اند. داستان ما کوتاه هست. یک نفر فرمانده را نافرمانی می‌کند. دست، کنار شقیقه نمی‌برد. سلام نمی‌دهد. اختیار موی سر خویش، اختیار یک موجود غیر زنده را طلب می‌کند.‌آتش به اختیارها از زنده بودنِ وجود او، از یک موجود زنده، به هراس می‌افتند. آب‌ها از آسیاب نیفتاده، در زندان، آب خنکش می‌دهند.  
مادری وسطِ میدان، جلوی ماشین گشت ارشاد فریاد می‌زند: دخترم را نبرید، دخترم مریضه. چه می‌گوید؟ مگر حکومت یزید هست که به زنان و بیماران رحم کند؟ به تصویر آن مادر نگاه کنید تو گویی سیزیف‌دارد یک سنگ یک سنگ‌دل را از کوهی بالا می‌برد. تو گویی یک زن نمی‌خواهد مردان میدان، حکومت نَر سلطان، این همه سقوط کنند. مادری که بیرون افتاده است از ماشین سرکوب، به تلافی آن سرکوبگری که از ماشین بیرون افتاده بود.
#سپیده_رشنو #گشت_ارشاد
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ تیر ۰۱ ، ۰۰:۴۰
i protester