میگویند آی آدم ناسپاس، از کدام آبان سخن میگویی؟ به دلار سخن بگو، باز میگویی بنزین گران شده است؟
آبان است و دوباره دارد باران میبارد. آسمان چشمِ دیدن اشکهای مادران را ندارد. نمیخواهد کسی غیر از خودش مثل ابر بهاری ببارد. اصلا میبارد که اشکها را از گونهها و خونها را از جوی آبها بشورد و ببرد. باران از پشت شیشهها قشنگ است و یا از روی بالکنها. توی شعرها، بالای شهرها. همان جاها که نماز باران نمیخوانند، همان جاها که به قیمت بنزین اعتراض ندارند. آب دارد خانهی کارتن خواب را میبرد. آن قدر از روی دماغش سُر میخورد که اگر سرما هم خورده باشد معلوم نیست آب روی دماغش هست یا آب توی دماغش؟ تا حالا دیدهاید وقتی باران شدید میشود یک نفر هم توی کوچه و خیابان باقی نمیماند؟ تیرباران چه طور؟ کف خیابان، توی آبان دیدهاید؟ موش آب کشیده تو را چه به موشهای داخل دیوار؟ به موشهایی که گوش دارند، به موشهایی که هوش دارند. اینترنت را قطع کردهاند تا کسی از ماه تیر، از انفجار حزب باد، از هفتهی قوهی قضاییه، از سرنگونی هواپیما، از سوء قصد به جان عکس اعلیحضرت ننویسد، روزنامهها دارند زیر باران جانماز آب میکشند. به طبقهی بافرهنگ توصیه کردهاند ماسک بزنند تا بوی دهان گرسنگان آزارشان ندهد. میگویند عامل راهبندان تهران، برف گزارش شده است، سران سه قوه سرشان را مثل کبک زیر برف کردهاند، کبکهایی که از لولهی تفنگ خروس میخوانند. با این همه چریکهایی زیر برف، سر اومد زمستون میخوانند. بدون تفنگ، بدون هنگ، بدون آهنگ، با گل سرخ خورشید. و لیبرالها برای آزادی شروع به جان جان گفتن کردهاند. اما سرمایهداری دارد پول فشنگها را حساب میکند و فداییان اسلام به دنبال ترور حسینهای فاطمی هستند، چه اسلامی! چه حسینی! چه فاطمهای! خورشید دارد توی کرج غروب میکند، گرگها خوب میدانند در این ایل غریب، بختیاریها را هنوز پسری هست. میگویند در ماهشهر از داغی که بر دل عکسِ ماه نشاندهاند، نیستان را به آتش کشاندهاند. آن جا هم خانوادهی باران برای جان انسان سنگ تمام گذاشتهاند، به رگبار بستهاند مردم زبان بسته را، جاده و مردم را پایان باز گذاشتهاند. مرکز آمار از تورم نقطه به نقطه در اقصی نقاط تنِ مردم ایران حرفی نمیزند، میگویند بعد از کرونا همه یک عدد شدهایم، حاشا، بعد از حوادث آبان عدد هم حرفی نمیزند. آی ملکالشعرای بهار! قفست را به کدام باغ ببرند؟ که این جا باغها همه باغشاه هستند و شاهان همه محمدعلیشاه ریشدار. دارند آرامگاه صوراسرافیل و ملکالمتکلمین را خراب میکنند. سقف خانهی ما دارد چِک چِک میکند، چراغ مودم ما دارد پِت پِت میکند، خدای ده ما هر چه باک و بانک مردم است خالیکرده است اما هنوز دهخدای بیباک ما به یاد جهانگیرخانهای صور اسرافیل مینویسد یاد آر ز شمع مرده یاد آر. نزن باران که میخواهیم به یاد شهدای آبان شمعی روشن کنیم و پیام ما را به تمام تختهای سست بنیاد برسان که برای خاموش کردن شمع نیازی به این همه طوفان و تازیانهی باد نیست. او آمده بود فکری را روشن کند، اگر میتوانید دود شمع را بگیرد، همان دودی که دودمان شما بر باد میدهد.