یک سو رییسجمهور مادامالعمر، یک سو رهبر مادامالعمر. یک سو ترور درون مرزی، یک سو ترور برون مرزی. یک سو دست در دست صدام، یک سو کشیدن چهار پایهی اعدام. یک سو آخر هفته تهران هستیم، یک سو کربلا کربلا، ما داریم میآییم، یک سو فروغ جاویدان، یک سو کربلای چهار. یک سو عملیات انفال، یک سو گورستان خاوران. هر دو سو خطاب به محمد رضا شاه شعار دادهاند، کُشتی جوانان وطن. با این همه وحدت، حق دارند نخواهند سرمان هوا بخورد، مرد و زن توی کشتی نجات جدا باشند و ایشان ناخدا. از آخرین باری که یک نفر صدای مردم ایران را شنیده است، چهل و دو سال میگذرد، آبان نود و هشت که نه، آبان پنجاه و هفت. او که یک دیکتاتور با کودتا برگشته بود، به وقت شنیدن، نیز، نخستوزیرش را یک نظامی قرار داد. آقای مصدق امروز را باید به شما تبریک میگفتند اما تمام زوایای این مثلثِ تاریخِ معاصر شصت درجهاند، برای آزادی انگشت نزدهاند، انگشت به نشانهی همان درجه بالا گرفتهاند.