اعتراض

درد ضربدر درد

اعتراض

درد ضربدر درد

اعتراض

این‌ صفحه‌ی پر از خش درد مشترکیست که مالکیت خصوصی ندارد، تازه به دوران رسیده‌‌ای که پدر و مادرش را در اعدام‌های دسته‌جمعی وبلاگ‌ها از دست داده است، این جا خبری از صنعت چاپ و رسالت چاپیدن نیست، این جا فالوئر، شیعه و حواریون نداریم، این جا با شراب کهنه و آب تشنه به آفرینش خدایان اعتراض داریم.

بایگانی
جمعه, ۲۰ تیر ۱۳۹۹، ۱۲:۱۲ ق.ظ

سرنگونی

نفس آدم‌ها توی بیمارستان مسیح بالا نمی‌آید، اینگار دم مسیحایی بیرون ایستاده است، خجالت می‌کشد، داخل نمی‌آید. از کپسول‌های گاز در سیستان و بلوچستان تا کپسول‌های اکسیژنِ بیمارستان مسیح، از آن رخت سفید که بر تن می‌کنند تا آن ملحفه‌ی سفید که بر سر می‌کشند، تو گویی توی این سرزمین نوبت به رنگ عزا نمی‌رسد، خجالت می‌کشد، داخل نمی‌آید. آقای وزیر گفته است بازگشایی‌ها انجام شده تا فقر طغیان نکند. می‌بینی آدم‌های دست پاک را فاضلابی پنداشته‌اند که خیابان را کثیف می‌کنند. آقای پزشک، آقای سوگند خورده، این بوی گند فاضلاب نیست که جلوی دماغتان را می‌گیرید، مردم دستشان به دهانشان نمی‌رسد که جلوی دهانشان را، اعتراضشان را بگیرند. اگر آبان ماه، حکومت نمی‌خواست حالا می‌خواهد مردم به خیابان بیایند و با کرونای صدا خفه‌کن، با صرفه‌جویی در هزینه‌ی گلوله، ایشان را از جهان سوم، از جهان آخر به جهان آخرت وارد کند. یادمان نیست یک زمانی به بسته شدن روزنامه سلام اعتراض داشتیم حالا به باز شدن سفره‌ای بدون نان، اعتراض داریم. ملتی که نداند بیست و یک سال قبل، جورج فلوید او عزت ابراهیم‌نژاد و پلیس سفیدپوستش لباس شخصی‌های سیاه‌پوش کوی دانشگاه بوده‌اند، باید هم در سالگرد جنایت کهریزک، رفیق گرمابه و گلستانِ صاحب خانه‌ی کهریزک، رییس‌جمهور خس و خاشاک، چشم، توی دوربین از آرمانش، از تفنگت را زمین بگذار، از روی زخمم هزار تن نمک بگذار، بگوید. گویا دیه‌ی چشمی که در هجده تیر گلوله خورده بود با خاک ریختن توی دوربین، پرداخت می‌شود. ملتی که از سرنوشت سعید زینالی پس از حوادث کوی دانشگاه، یک سطر هم نداند، وزیر خارجه‌‌اش، چشم توی دوربین، از پیدا نکردن یک زندانی سیاسی در ایران می‌گوید. آری پیامبر اصلاحات در همان تنگه‌ی احد هجده تیر، جان خود را از دست داد و ما مردمِ پیاده نظام، حافظه‌ی خویش را. به راستی ما که تاریخ بیست و یک سال قبلمان را نمی‌دانیم، نباید از خاتمی به احمدی‌نژاد، از احمدی‌نژاد به خاتمی، از احمدی‌نژاد به روحانی، از روحانی به احمدی‌نژاد پناه ببریم؟ نباید آن که می‌گوید مردم ایران، من همه‌ی شما را دوست می‌دارم، دوست بداریم؟ نباید به دمی چای خوردن پس از ترکمنچای دلخوش باشیم؟ ما که می‌خواهیم امریکا بیاید و همه چیز را با سرنگونی درست کند، چگونه به حکومت معتادمان اعتراض داریم با چین نرود و همه چیز را با فروختن درست نکند؟ اینگار همگی در پناهگاهی که سقف ندارد، جمع شده‌ایم، از ترس بمباران، هیچ چراغی را در دل تاریک تاریخ مملکتمان روشن نمی‌کنیم. این جا از مسیح، سپید، گشایش و باز بودن تا آرمان، دوست داشتن، پناهگاه و راستگویی، همه‌ی واژه‌ها سرنگون شده‌اند، ما به کدام سرنگونی می‌اندیشیم؟

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۰۴/۲۰
i protester

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی